Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: تبيين اصلاح طلبي يا توجيهي براي رنجي كه مي بريم

Friday, January 9, 2009

تبيين اصلاح طلبي يا توجيهي براي رنجي كه مي بريم

بارها و بارها دوستاني گفته اند و نوشته اند كه روزگار اصلاحات و آن هشت سال قطعا به ياد ماندني ، روزگاري از براي همگاني شدن گفتمان جمهوريت بود . گفتماني كه به مردمسالاري معروف شد و قرار بود ترجمان ناب دموكراسي باشد . به بيان بسيار ساده و ابتدايي يعني حكومت مردم بر مردم . به قول قانون اساسي جمهوري اسلامي كه صراحتا تصريح دارد كه حكومت حقي است كه از سوي الله بر گرده خلق الله نهاده شده است .
آن روزها ما نوجوانان و جوانان تازه دبيرستاني شده و تازه دانشجو شده فكر مي كرديم كه با ورود خاتمي و ظهور دولت كريمه او ، ديگر از بيداد و ظلم و استبداد و حكومت يكي به جاي خلق خبري نيست . روزگار گذشت و اما به قول خاتمي هر 9 روز برايش بحران ساختند . كشتند و بستند و زدند و زندانها را پر از انديشه ورزان كردند . به قول دوستي كه آن روزها مي گفت كه زندان بار ديگر آبروي سالهاي دهه 50 و البته دهه 60 را براي خود دست پا كرده است . زنداني سياسي آن روزها و شايد هنوز (اينكه مي گويم شايد به اين دليل است كه امروز فعالين سياسي و مدني براي توده ها – ديدگاه من است و مشاهده من از دور و بري هاي غير سياسي ام- تبديل به مريخي هايي شده اند كه يا كله شان بوي قرمه سبزي مي دهد و يا گشنگي نكشيده اند كه عاشقي يادشان برود . و توده غافلند كه شايد و فقط شايد اين جماعت به قول ايشان كله خراب ! آرمان دار باشند و بار دار باشند و هدف دار و شايد اين جماعت از سيكل بسته خور و خواب و خشم و شهوت گذر كرده باشند و به دنبال انسان بودند باشند . بماند كه شرح درد مثنوي هفتاد من كاغذ است) به دليل زندان رفتنش (هرچند كم بار بود و تنها اهل داد و بيداد) قهرمان مي شد و پهلوان مي شد و اسطوره مي شد . به هر حال طرفي كه در اين دعوا نام اصول گرا و محافظه كار و بنيادگرا (و من معتقدم اپورتونيست و فرصت طلب و بي پرنسيب و دروغ گو و بي اصول) بود ، ترك تازي كرد و اصلاح طلب عبا شكلاتي قصه ما هم تنها لبخند زد و تقلب علني را بد اخلاقي خواند و بعد با داد و بيداد سر مظلوم ترين مدافعان روزهاي اولش كه آن روزهاي آخر منتقدان جدي اش شده بودند قدرت را ترك گفت .

اما امروز و سه سال و نيم پس از آن روزها بار ديگر صحبت حضور آن سيد عبا شكلاتي شده است . البته ايشان مانند هر انساني در ايران قانونا مي تواند و حق دارد وارد صحنه شود و وظيفه انساني اهل آگاهي است كه حق حضور او را به عنوان يك انسان پاس بدارند . اما خب ! گاهي سخناني طرح مي شود كه نميتوان سكوت كرد و پوزه بندي خريد و بر دهان زد كه اي واي ! اگر حرف بزني و سكوت نكني مثلا به نفع طيف احمدي نژاد مي شود ! رك و راست مي گويند كه حقيقت نگو و مصلحت انديشي كن تا به نفع طرف مقابل تمام نشود . چه بگويم از اين تخم لق مصلحت كه پوست تاريخ همه جهان را كنده !
به هر حال برگرديم سر حرف خودمان ! اين سيد عبا شكلاتي گل گلاب در جلسه اي كه تبيين مباني اصلاحات نام گرفته (و نمي دانم چرا وقت انتخابات تازه يادشان افتاده كه بايد تبيين هم بكنند !) سخناني را فرموده است كه فدوي را ناچار ساخته مطالبي را براي تنوير افكار عمومي و خصوصي (خصوصي مي شود خود ايشان و عزيزان اصلاح طلب كه البته زماني پسوند حكومتي هم داشتند) معروض بدارم . باشد كه خدا و خلق خدا را خوش آيد . الهي رضا برضائك و مطيعا لامرك . لا معبود سواك
ايشان در چهارمين جلسه تبيين مباني اصلاح طلبي كه شرحش در روزنامه اعتماد ، شماره 1860 مورخ يكشنبه 15 دي ماه 1387 ، صفحه 2 (آدرس دقيق مي دهم كه باز دوستان دنبال منبع نقل شده يا به قولي منقول نگردند ) در تعريف جمهوري اسلامي از ديدگاه خودشان مي فرمايند : ((جمهوريت بايد به گونه اي نباشد كه معارض اسلام باشد و اسلام هم به گونه اي نباشد كه تعارضي با معيارهاي اساسي جمهوريت و مردم داشته باشد .))
خب تا اينجايش به هر حال با ديدي منصفانه قابل پذيرش است . به هر حال آقاي خاتمي در مقام يك روحاني مي بايست مدافع ديانت خود باشد و نگران اينكه نكند كه اين جمهوريت و دموكراسي براي ديانت ايشان و يا جامعه مشكل ساز شود . البته باز اين ايراد وارد است كه اين تبيين ايشان به طرز بسيار نافرمي (كلمه ديگري پيدا نكردم) كلي است و مي تواند به هر صورتي فهميده شود . بخصوص كه يكي دو خط بالاتر ايشان رابطه اين دو اصل را ديالكتيكي خوانده اند . از سوي مي توان از آن جمهوري دموكراتيك اسلامي مورد نظر مرحوم بازرگان را در آورد كه بر مبناي نظر ناب جمهور مردم است . در اين ساختار كه در قانون اساسي شوراي انقلاب به عينه ديده مي شد ، ولايت در زمان غيبت با جمهور مردم بود نه كس ديگري به نام فقيه يا غيره . از سويي ديگر هم مي توان آن را همين حكومت ولايت مطلقه موجود و قانون اساسي موجود فهميد كه نتيجه اش مي شود همين آش و همين كاسه واقعا موجود .
اين تئوري ايشان هم ظاهرا مانند همان جامعه مدني است كه از جامعه مدني مدرن تا جامعه مدينه النبي بسط پيدا كرد و خلاصه هر كسي از ظن خود شد يار ايشان . به هر حال خوب است بعضي از دوستان ياد گرفته اند به قول دكتر شريعتي در غار دموستنس حرف بزنند كه به جايي بر نخورد .
اما خب ! چند خط بعد دست مرز ها كمي هويدا تر مي شوند . ايشان در سخني كه در باب نظريه به قول خودشان ((فقهي – كلامي)) آقاي خميني – يا همان ((امام)) ، باز به قول ايشان – پس از سخن كوتاهي در باب اينكه اصولا ماجراي اين نظريه چه بوده صراحتا مي گويند كه : ((قطعا تناقضي ميان جمهوريت و اسلاميتي كه ايشان با ولايت فقيه مي خواستند ، نمي تواند وجود داشته باشد . يك فرد عادي اگر تفكراتش را به درستي بيان كند ، در آن تناقض وجود ندارد ، چه برسد به فرد عالمي كه در عرفان و حكمت و فلسفه و فقه جايگاه والايي داشت .)) و چند خط بعد هم آقاي خاتمي مي گويند : ((چگونه مي توان گفت ايشان نظريه يي دارند و اين نظريه با نظريه بنيادي ايشان در تناقض است ؟ اگر تناقضي هم وجود دارد ، يا بايد بگوييم امام (ره) از نظريه شان بر گشته اند - كه چنين نيست – يا معقول اين است كه بگوييم تناقضي وجود ندارد .))
البته ايشان در باب جمهوريت و اسلاميتي و ماجراي روحانيت مبارز و قصه يون و يت هم مطالبي گفته اند . همچنين در باب مسئله بحث بر انگيز سكولاريسم (قبول يا رد و با كدام فهم) هم موضع گيري كرده اند كه باز در مورد نظر ايشان بحث وجود دارد . اما اين دو سخن يكي تاريخي و ديگري فكري است و خاتمي هم محق است نظر خود را اعلام كند . هدف من بيرون كشيدن مغالطه ها است كه به فريب مي انجامد . يادمان نرود گاه آدمهاي ان شاء الله صادق با برخي از تعابير و رويكرد هاي ميانجي گرايانه به تحميق توده ها بيش از آناني كمك مي كنند كه صراحتا موضع مي گيرند و حداقل با خود و انسانها و تاريخ و خداي واحد رو راست اند .
بگذاريد سير آقاي خميني و نظريه حكومتي ايشان را بررسي كنيم . ايشان بر اساس نقل قول آقاي دكتر مهدي حائري يزدي (مرحوم هم نگفتم كه برخي نگويند در برخورد با آدمها بي عدالت بوده ) زماني وزير امور خارجه آقاي بروجردي بوده اند . زماني بر اساس ((ناگفته ها))ي حاج مهدي عراقي از روحانيون نزديك به فدائيان اسلام بوده اند . در آن زمان و اينگونه كه از اعمال و رفتار آقاي خميني فهميده مي شود ، او هنوز به حكومت اسلامي يا ولايت فقيه نرسيده است . در سخنرانيهاي منتهي به قضاياي 15 خرداد 42 هم ، ايشان هيچگاه از حذف نظام سلطنت مشروطه سخن نمي گويد و هميشه شاه را به رعايت قانون اساسي نصيحت مي كند . در سالهاي – به قول آقاي خاتمي در همين جلسه تبيين كه سوژه ماست – 46 و 47 او سلسله درسهاي ولايت فقيه را در نجف دارد و مسئله مطروحه اين بوده كه ((آيا روحانيون مي توانند در سياست دخالت كنند و آيا در عصر غيبت چيزي به نام حكومت مبتني بر دين مي توان تحقق يابد ؟)) . اما آقاي خميني در پاريس به يك دموكرات تمام عيار بدل مي شود . جمهوري مورد نظرش ((جمهوري مانند همه جمهوري ها)) مي شود و مثالش را هم صراحتا جمهوري فرانسه مي زند . ماركسيستها آزاد اند و اصلا قرار است روحانيون در قدرت نباشند و خود ايشان هم تشريف ببرند قم و به ارشاد امت مشغول باشند . اما خب ! ايشان ظرف سه سال روند دگرديسي را طي مي كند كه در سال 60 و در سالهاي پس از آن ، صراحتا از حكومت روحانيون سخن مي راند و حفظ نظام را از اوجب واجبات مي شمارد . در اين سالها كه منتهي به روزهاي آخر عمر اوست ، او به تئوري ولايت مطلقه فقيه مي رسد و به شوراي بازنگري قانون اساسي امر مي كند كه آن را در قانون اساسي جديد بگنجانند . طرفه اينجاست كه به جاي اينكه آقاي خميني تحت امر قانون اساسي مورد تائيد مردم عمل كند ، اين قانون اساسي است كه تحت امر ايشان تغيير مي كند . شرط مرجعيت از رهبري حذف مي شود و ولايت مطلقه فقيه جانشين ولايت فقيه مي شود .
خب ! در اين سير كوتاهي كه از روند تغيير نظري آقاي خميني گفته شد ، آيا تغييري صورت نپذيرفته است ؟ اينكه بگوييم و مدعي شويم كه آقاي خميني از همان سالهاي به قول ايشان 46 و 47 همين نظر را داشت كه در اواخر عمر ، سخني غير دقيق است .
سخن آقاي خميني ،‌ تنها در دوران حضور در پاريس با جمهوريت همگام است . در آن دوراني كه ايشان (حال به هر دليل) سخن از جمهوري مانند همه جمهوري ها گفته است . اما در مابقي دورانها ، جمهوري مورد نظر آقاي خميني را نه جمهوري اسلامي كه جمهوري ولايي بايد ناميد . يعني يك حاكميت جمهوري ، تا آنجا كه ولي فقيه به جمهور مردم حق مانور و نظر بدهد . يا اگر هم جمهوري اسلامي بناميم يعني يك حاكميت جمهوري كه اسلامي محدود كننده آن است كه رهبري و ولايت فقيه مي فهمد .
اينگونه كه بر مي آيد ، آقاي خاتمي همانگونه از جمهوريت مي فهمد كه قائلان به نظريه ولايت مطلقه مي فهمند . يعني جمهور مردم (اين جماعت صغير) تا جايي آزادند كه ولايت فقيه (چوپان صغيران) امر كند و بخواهد . اين يعني فهم جمهوري اسلامي با همين قرائت رسمي واقعا موجود كه منجر به وضعيت فعلي شده است . يعني آقاي خاتمي در وضعيت اصلاح طلبي هم مطيع حكم حكومتي است ، هم وزرايش را با هماهنگي رهبري مشخص مي كند و اگر ايشان اعلام نارضايتي از يكي از وزرا بكند ، وزير مذكور به سرعت توسط رئيس جمهور ولايت پذير حذف خواهد شد و در واقع اين رئيس جمهور نيست كه رئيس دولت است . بلكه رئيس دولت در سايه رهبري نظام است .

اينگونه آقاي خاتمي يا هر رئيس دولت ديگري باز تداركچي خواهد بود .
اي كاش آقاي خاتمي به نصايح ديگران گوش فرا ميداد . در سال 83 و در 20امين روز از ماه ماه پنجم ، آقاي منتظري نامه اي را خطاب به آقاي خاتمي مي نويسد . محور اول (به تعبير خود آقاي منتظري) اين نامه اگر مورد توجه جناب خاتمي قرار مي گرفت ، شايد امروز و پس از بيش از 4 سال ، دوباره شاهد اينگونه اظهار نظر ها و به قول خودشان تبيين ها از سوي آقاي خاتمي نبوديم . آقاي منتظري در محور اول نامه خود مي گويد :
((ايشان فرهنگ استبداد زدگي ملت ما را مطرح مي‎كنند و اين كه سالها وقت بايد صرف شود تا اين فرهنگ غلط از بين برود. در وجود فرهنگ استبدادزدگي بحثي و اختلافي نيست، اما سخن اين است كه چرا ما در عمل به اين فرهنگ مشروعيت مي‎دهيم ؟ چرا ما در عمل تسليم خواسته هاي متوليان اين فرهنگ شديم ؟ و چرا به جاي اين كه با توكل به خداي متعال و اعتماد به نفس تسليم رضاي خدا و خواسته مردم شويم، در هر فرصتي كه پيش آمد سرانجام راضي نمودن متوليان فرهنگ استبدادزدگي را ترجيح داديم ؟ بديهي است در چنين فضايي استبداد به خود مشروعيت قانوني مي‎دهد و به دنبال آن خواسته هاي ناشي از فرهنگ استبداد زدگي شكل قانوني به خود مي‎گيرد و قهرا زور و خشونت نيز عملا قانوني مي‎گردد. انسان اگر - فرضا - در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظار مي‎رود حداقل توجيه گر و مجري مظالم و كارهاي خلاف آنان نباشد و يا با سكوت خود روي آنها صحه نگذارد. )) {نقل از كتاب ديدگاههاي آقاي منتظري – جلد دوم – صفحات 342 تا 345}
انتظار ما هم اين بود و هست كه آقاي خاتمي توجيه گر نباشد . اما خب ! ظاهرا اين سيد عبا شكلاتي – اين بار قبل از رياست جمهوري و در مقام تبيين – به اين امر پرداخته است . امري كه سرانجامش جز به سود حاكميت واقعا موجود امروز ايران تمام نمي شود و خاتمي و خاتمي ها هم جز مشروعيت بخشي براي اين نظام واقعا موجود ، كاري انجام نمي دهند . كاش كلمه عزيز اصلاح اينگونه شهيد عملكرد غلط مدعيان نمي شد . كاش حداقل نيمي از اين همه سخن از مردم و حق مردم زدن اصلاح طلبان ، قدري ايشان به همين مردم اعتماد مي كردند .
خود آقاي خاتمي در همين بخشي از سخن تبييني ايشان كه مورد بررسي است به صراحت مي گويد كه عمل حسين ابن علي ، عملي اصلاحي بود و خود او اصالتا اعلام مي كند كه ((اريد الاصلاح في امت جدي)) . اما سوال از آقاي خاتمي اينجاست ؟ آيا حسين به توجيه نظام يزيد با رنگ و لعابي ديگرگونه پرداخت ؟ يا به عنوان معلمي بزرگ براي همه تاريخ ، استراتژي شهادت را و جان بر كفي را پيش روي خلقها قرار داد ؟ به نام حسين و از حسين آغاز كردن و توجيه كردن نظام حاكم ، بعيد مي دانم جز خيانت به آرمان و هدف اباعبدالله الحسين باشد . شرمنده ام كه اينگونه صريح سخن مي گويم . ان لم يكن دين و لا تخافون المعاد ، فكونوا احرارا في دنياكم .
و من الله توفيق
____________________________
به نظرم بايد اين جماعت اطلاعاتي رو تمام قد ديد . گزارش رو بخونيد تا بدونيد چه موجود خوبي !!!! وزير اطلاعات و امنيت بان مسئول نظام ولايي است
*** اژه اي امروز
آقا تختي خيلي بزرگ بود . بزرگ تر از اوني كه هر مدعي دروغيني به گرد پاشم برسه . ياد مرد مردستان ، تختي شهيد گرامي

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin