Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: ديروز ، امروز ، فردا – بخش اول – طرح بحران ، روش ، فاز توصيف

Saturday, January 17, 2009

ديروز ، امروز ، فردا – بخش اول – طرح بحران ، روش ، فاز توصيف

گاهی بعضی از زمانها و دوره ها تجربیاتی را برای عده ای پدید می آورند که موجب می شود در طی سالهایی کوتاه ، روزگارانی بس دراز بر ایشان بگذرد و چیزهایی را یاد بگیرند که در روند عادی زندگی انسانی ، شاید باید سالها بگذرد تا این فراگیری انجام شود . گاهی هم در این میان جماعتی هم سن که بازه تاریخ تولدشان یک دوره زمانی را نشان میدهد ، در این تلاش با یکدیگر همراه می شوند و به عنوان یک نسل شناخته می گردند . نسلی که این زمان تمرین و زندگی اجتماعی برای ایشان فرصت نسل شدن را ایجاد می کند .
اما نسل من که به طوراخص نسل سوم جامعه ایرانی پس از انقلاب بهمن 57 است ، این روزها ایام خوشی را سپری نمی کند . این را فقط من نگارنده نمی گویم . در کوچه و خیابان ، اگر از هر رهگذری پرسیده شود که آیا این نسل جوان مشکلی دارد یا نه ، قطعا پاسخ دریافتی این خواهد بود که آری . مشکلاتی اساسی هم دارد . و اگر بگویی که مورد پرسش ، مشکلات را برشمرد ، مواردی از قبیل بی مسئولیتی ، بی هدفی ، بی اصولی و از این قبیل را برخواهد شمرد .
نسل من (یا همان نسل سوم) دچار بحران هویت است . هویتی که باید ((که بودنش)) و ((چه بودنش)) و ((برای چه بودنش)) را پاسخ دهد . اما این نسل هیچ پاسخی برای این پرسشها دریافت نمی کند . نه می داند کیست و نه چیست و نه برای چیست و برای کیست . فردیت زدگی مفرط برای نسلی که قرار است بسازد و به پیش برد ، سمی مهلک است که نسل من به آن مبتلاست . دکتر فرهنگ رجائی در کتاب ((مشکله هویت ایرانیان امروز)) چهار پایه را برای هویت یابی در ایران بر میشمرد . سنت ، مدرنیته ، دین و ایران . نسل من به ظاهر با سنت یک وداعی تاریخی دارد و از هر چه سنتی است به نوعی کناره می جوید .اما تربیتش و رفتارش و منشش کاملا سنتی است . مدرنیته را نیک می شمارد و سعی دارد از فرق سر تا نوک پا فرنگی شود . اما به دلیل پای در سنت داشتن و تربیت سنتی در سلول اولیه یک جامعه یعنی خانواده رفتارهای این نسل کاملا با رفتارهای جوامع مدرن (به لحاظ روانی) متفاوت است . دین را نسل من یا نمی پذیرد و یا کاملا شخصی می داند و کمتر کسی را در این نسل می توان سراغ گرفت که از دین اجتماعی یا دین حاضر در اجتماع دفاعی بکند . اما این بار هم تقصیری ندارد . این نسل تربیت شده نظامی است که از صبح تا شب به نام دین تبلیغ می کند و به نام دین حکومت می کند و به نام دین در خصوصی ترین حوزه های زندگی انسانی دخالت می کند و به نام دین ، دست به محدود سازی انسانیت انسان می زند و حقوق اولیه انسانی او را نادیده می گیرد . این نسل حق دارد که از دین گریزان باشد . دینی که این نسل دین می داند دین مورد تبلیغ حاکمیت جمهوری اسلامی است . به قول مرحوم مطهری در کتاب ده گفتار در انتهای مقاله احیای تفکر دینی ، این دینی که امروز به خورد ما می دهند یک مخدر است . اما خب ! این نسل دین را همین امر مورد تبلیغ حاکمیت می داند . و ایران نیز به همچنین . ایران و سنت ایرانی باید توانایی به روز شدن و تبدیل شدن به هویتی امروزین را داشته باشد .اما آنچه نسل من با آن مواجه است تنها افتخار است به دوران گذشته و گذشته گرایی صرف که هیچ نگاهی به امروز ندارد . در واقع در این هویت چهارپاره (به تعبیر دکتر رجائی) سنت تخدیر شده و حاکم و صاحب سلطه حاکمیت ، مدرنیته گریز محور و در حقیقت شبه مدرنیزم حاکم بر این نسل ، دین دیکته شده حکومتی و ایران گرایی گذشته گرا و ایستا موجب شده که نسل من دیگر برای خود هویتی قابل طرح نبیند . این می شود که از این نسل ، بی هدفی و بی هویتی و هرهری مسلکی را به خوبی می توان استشمام کرد .
اما در کنار این بحران آشکار که این نسل با آن روبروست ، هستند کسانی که در مقابل این بحران علامت سوالی قرار میدهند وبه دنبال پاسخ برای آن هستند .
برای این پاسخ و حل این بحران چندین مرحله پیشنهاد می شود
اول داشتن یک متد برخورد که منجر به بررسی ، مشکل یابی و فهم و سپس حل مسئله شود .
متد پیشنهادی دارای سه مرحله است . ابتدا توصیف موضوع مورد اشکال . بدین معنا که تمامی جوانب آنچه امروز واقعا هست سنجیده شود و توضیح داده شود که واقعیت وضعیت امروز چیست . معلمان ریاضی گاهی در پاسخ دانش آموزانشان می گویند که برای حل یک مسئله ریاضی باید ابتدا آن را درست فهمید . فهم مسئله خود نیمی از پاسخ است . در این جا هم فهم معضل و توصیف درست آن خود نیمی از پاسخ است .
گام دوم تحلیل مسئله است . اینکه مشخص شود این مشکل از کجا نشات می گیرد ، خود گامی به پیش تلقی می شود . آنچه که در یک متن اجتماعی روی میدهد به یکباره و در زمان اتفاق نمی افتد . بلکه در طی یک پروسه زمانی و بر اساس قوانین تاریخی (از جمله تکامل) روی می دهد . در این بخش دلایل تاریخی و رویدادهای منجر به مسئله ومشکل اجتماعی مورد نظر باید بررسی قرار گیرند . بررسی شود که این مشکل از کجا و از چه زمانی ایجاد شده و وقایع تاریخی منجر به آن چه بوده است و آیا این وقایع تاریخی ، دارای سابقه در تاریخ آن سرزمین خاص یا دیگرسرزمین ها هست و اگر هست کیفیت و ساختار آن چگونه بوده است .
و فصل سوم که فصل برون رفت ما از بحران است ، با عنوان فصل راهکار نامیده می شود . فصلی که برای حل مشکل روشی یا راهکاری عملی و واقع گرایانه مبتنی بر جامعه و متن اجتماعی واقعا موجود و بر اساس موجودی فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی جامعه پیشنهاد می شود .
در فصل توصیف اما سه عامل باید مورد بررسی قرار گیرد . جامعه ، حکومت و روشنفکران .
اما جامعه . جامعه ما بر اساس آنچه در مطلع سخن گفته شد از بیماری بی هویتی و از خود بیگانگی فرهنگی رنج فراوانی می برد . مصرف گرایی در اقتصاد یکی از مشخص ترین علائم این بیماری است . روابط تولید بر این جامعه روابط سلطه محور است . ارزش در این جامعه بر مبنای دارایی مادی یا همان پول تعریف می شود . اخلاق ، علم ، منش ، صداقت و آزادگی نه به عنوان ارزشهای اصیل اجتماعی که جامعه انسانی برای آن ارزش ذاتی قائل باشد ، بلکه دارای ارزشی وابسته هستند . مبنای ارزش در این جامعه پول و حساب بانکی و میزان تمول مالی است و متد رشد مالی هم بر مبنای فردیت و رهایی از کل جامعه انسانی است . هر چه حساب بانکی کلفت تر ، ارزش افزوده تر و مرتبه اجتماعی فراتر و بالعکس . در رویکرد دینی ، این جامعه مقلد دین خرافی است . هرسال که می گذرد بر این خرافه گرایی ها از جمله شمائل گرایی در عزاداری ها ، پا گیری و اوج گیری بدیل های جمکران علاوه بر استقبال شدید مردم از این مکان که در واقع محوریت تفکر خواب محور را نشان می دهد و ماجرا تا حدی شور می شود که به اعتراض چند تن از مراجع تقلید سنتی قم می انجامد . روابط بین انسانی در جامعه ، کاملا سنتی است و ظواهر حاکم بر جامعه کاملا مدرن . در این جامعه ما با نسلی (جوانان) مواجهیم که در پوشش ، رویکردی کاملا مدرن دارند و روابط بین خود را کاملا مدرن تعریف می کنند و از قید و بند ها و هنجارهای سنت پسند گریزانند . اما بن مایه هایی کاملا سنتی دارند که در مقاطع خاص مانند عزا و عروسی ، مقاطع خاص مذهبی مانند محرم و رمضان و ایام حج و مقاطعی این چنینی ، اين رويكرد کاملا قابل رویت است . این نسل و این جامعه پای در سنت دارد و سر در هوای مدرنیته . با سر می اندیشد و بنابراین حرفهای مدرن و جهان محور در سر این جامعه جریان و سیلان دارد . اما با پا راه می رود و در زمانی که باید حرکتی بکند کاملا در کادر سنت و به نفع سنت گرایان وبنیادگرایان (به عنوان فرزند ناخلف سنت گرایی) حرکت می کند .
حکومت : در ایران ما با حاکمیتی مواجهیم که نه سنتی است و نه مدرن . تفکر پدر انگاری حکومت برای مردم را از سویی حفظ کرده و همچنان -این بار به نام دین- در پی ترویج آن است و از سویی دیگر مدعی جمهوریت و دموکراسی در حوزه قوانین است و اصلا در پی مشی مدرن پارلمانتاریسم در حوزه قانون گذاری است . این دو گانگی نتیجه می دهد که این حکومت میان دو زمان در حال حرکت است . دیروز که شاه (امروز روحانی ) پدر مردم بود و نصب شده از سوی خدا تلقی می شد و مردم را رعایای خویش می دانست که او باید چوپانیشان کند و در سویی دیگر در قانون اساسیش مدعی است که خداوند حق حکومت را بر مردم نهاده و قوانین و ساختاری را طرح می کند که رویکردی دموکراتیک دارد و حرکتی به سوی دموکراسی است . این یکه سالاری و تفکر اشرافیت (زمانی خاندانی و امروز روحانی) از سویی و رویکرد دموکراتیک از سویی دیگر موجب ایجاد این تضاد هویتی در حکومت ایران شده است .
روشنفکران : ابتدا توضیح داده می شود که در این نگاشته روشنفکر به کسی اطلاق می شود که عنصری دارای درد و مسئولیت اجتماعی است و خیر عام مردمان مد نظرش است . این تعاریف نیز از دکتر علی شریعتی (و او هم از ژان پل سارتر) و از آنتونیو گرامشی گرفته شده است .
همچنین متذکر می شود که متخصصین و دانشگاهیان و یا به طور کل آکادمیسین ها در صورت داشتن شرط بالا روشنفکر محسوب می شوند . وگرنه ایشان نیز جزو توده عامه مردم در این نگاشته به حساب می آیند .
روشنفکران ما نیز در این دوره مسئولیت روشنفکری را به کناری نهاده اند . بانو دکتر سارا شریعتی در سال 85 (یا 86 . شک از نگارنده است) در دومین سمینار دین و مدرنیته در حسینیه ارشاد خاطرنشان می سازد که روشنفکران ما به فقیهان ، فیلسوفان و متکلمان جدید تبدیل شده اند . این مشکل سبب شده که روشنفکران از موضع پیامبران جامعه خویش (به تعبیر شریعتی) خارج شده و راه آکادمیسین شدن را در پیش بگیرند . در واقع روشنفکران از صفت حقیقی خود خارج شده و راهی به جز راه روشنفکری (بنا به تعارف بالا) در پیش گرفته اند که این موجب محرومیت جامعه از یک رهبری ضمنی فکری و عمل و هدایت در جامعه می شود .

ادامه دارد
_________________________
یاد مرد آزاد ، بازرگان فقید گرامی
به کدامین گناه کشته شد ؟ جلادان حاکم بر ایران ! به کدامین گناه ؟ابراهیم لطف اللهی را چرا کشتید ؟؟؟؟؟
من یک معلم می مانم و تو یک زندانبان؛ فرزاد کمانگر - آری ! فرزاد معلم می ماند . چون صمد . چون همه معلمان بزرگ ایران زمین . و جلاد از علم بودن فرزاد در خشم است

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin