Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: ديروز ، امروز ، فردا – بخش پایانی - فصل راهکار - تضاد اصلی (توحید - طاغوت) و حقوق بشر

Sunday, January 25, 2009

ديروز ، امروز ، فردا – بخش پایانی - فصل راهکار - تضاد اصلی (توحید - طاغوت) و حقوق بشر

اما فصل راهكار : با توجه به مسئله موجود و مشكلي كه گريبان گير امروز ماست و وضعيت اسفبار نسل جوان ايراني دو راهكار اصلي در مشي و سو گيري فكري پيشنهاد مي شود .
راهكار اصلي از ديدگاه نگارنده توجه به تضاد اصلي است . در مسير حل تضاد اصلي است كه بقيه تضادهاي جامعه انساني حل و مرتفع مي شود . تضاد اصلي مورد نظر نيز تضاد ميان دو نظام ، دو ساختار و دو تفكر است . تفكري كه در قران طاغوت ناميده مي شود و تفكري كه بر مبناي قسط بنا مي گردد .
در قرآن دو سوي مشخص وجود دارد . سويي خير و سويي شر . سوي شر در قرآن به صورت آشكار در داستان موسي و فرعون ، طاغوت ناميده شده است . خداوند خطاب به موسي مي گويد : ‌اذهب الي فرعون . انه طغي (نازعات – 17) در اينجا به صراحت گفته شده كه فرعون طاغي است . در فرهنگ لغت المنجد الطلاب كلمه طغي (به عنوان فعل) اين گونه معنا شده است . طغيان كرد ، از حد گذراند ، سركشي كرد ، بسيار ستمگري كرد . فرعون بر اساس اين آيه كسي است كه از حد گذرانده ، سركشي كرده و بسيار ستمگري كرده است . فرعون طاغي است . يعني فرعون از حد گذراننده ، ستمگر ، ياغي و سركش است .
آيت الله طالقاني در سخنراني جهاد و شهادت خويش مي گويند : (( شما مي پرسيد : طاغوت يعني چه ؟ آيا كساني كه قرآن مي خوانند ، به اين كلمه دقت كرده اند ؟ طاغوت مبالغه در طغيان است . ((طغ الماء)) يعني آب به قدر سيل زياد شد و فشار آورد ، كه از بستر خودش خارج شده ، خانه هاي اطراف را خراب و درخت ها و مزارع را ويران مي كند . اين ، معناي طغيان آب است طاغوت يعني آن فرد طاغي ، آن فرد خودسر . اين كلمه جامع تر از مستبد و ديكتاتور است . چون مستبد ممكن است بر خودش مستبد باشد ، شهواتش بر وي حاكم باشد ، اما طاغوت آن است كه از تمام حدود و حقوق اجتماعي خارج شود و همه را پايمال كند . مثل اينكه توفانهاي نفساني و شهواني اش چنان از جا و از حد بيرون رفته ، كه همه حدود را زير پا مي گيرد .)) {حكايتهايي از زندگي آيت الله طالقاني / گردآوري و نگارش از شعبانعلي لامعي / انتشارات قلم / چاپ اول / زمستان 1376 / صفحات 116 و 117}
فرعون و نيروهايش را قرآن در انتهاي آيه 32 سوره قصص قوما فاسقين نيز معرفي كرده است .
فسق به معناي بيراهه رفت و گمراه شد ، مي باشد . يعني فرعون و نيروهاي به بيراهه رفته اند و گمراه شده اند .
باز در آيه 10 سوره شعراء فرعون و قومش ،‌ قوم الظالمين شناخته شده اند . يعني فرعون و قوم او را به طور كلي در اين آيه قرآن قوم ستمگر مي نامد .
حال سوال اساسي اينجاست . چرا ؟ به چه دليل چنين القابي به فرعون نسبت داده شده ؟ مگر طاغي چه مي كند كه اين چنين فاسق و ظالم ناميده مي شود ؟
در آيه 4 سوره سوره قصص پاسخ اين سوال به روشني داده شده است . اين آيه مي فرمايد كه : ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم يذبح ابناءهم و يستحي نساءهم . انه كان من المفسدين . يعني : فرعون در سرزمين (مصر) سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت . طبقه اي از آنان را زبون مي داشت . پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را (براي بهره كشي) زنده بر جاي مي گذاشت . همانا وي از فسادكاران بود .
يا در آيه 6 سوره ابراهيم مي گويد : ... اذ انجئكم من ءال فرعون يسومونكم سوء العذاب و يذبحون ابناءكم و يستحيون نساءكم و في ذالكم بلاء من ربكم عظيم . ... آنگاه كه شما را از فرعونيان رهانيد ، (همانان) كه بر شما عذاب سخت روا مي داشتند و پسرانتان را سر مي بريدند و زنانتان را زنده مي گذاشتند و در اين (امر) براي شما از جانب پروردگارتان آزمايشي بزرگ بود .
بر اساس آنچه از آيات قرآن به عنوان نمونه ذكر شد ، دليل برخورد قرآن با فرعون به عنوان طغيان كننده ، ظلم او بر بني اسرائيلي است كه تحت قدرت او زندگي مي كنند . در واقع جرم اصلي فرعون نه عدم پذيرش خداي واحد كه ظلم و جباريت اوست . به زباني ديگر فرعون طاغوت است و بايد با او برخورد شود ، چون ظالم است و ستمگر و نه چون اين خدا يا آن خدا را مي پرستد .
در تاريخ شيعه و تاريخ انسانيت نيز با نهضتي عظيم مانند نهضت كربلا و روزي بزرگ به نام روز عاشورا مواجهيم . روزي كه به حق بايد گفت كه ((لا يوم كيومك يا ابا عبدالله)) . حسين در اين صحرا و در ميانه اين جنگ از همه چيزش گذشت . زن و فرزند و قوم و خويش و كوچك و بزرگ را قرباني كرد . چرا ؟ تضاد او و يزيد و يزيديان چه بود ؟
حسين ابن علي در يكي از منازل ميان راه كه سپاه ((حُر)) نيز در نزديكي او بوده خطابه اي را بيان مي دارد و دليل آدمنش را به روشني بيان مي كند . به دليل اهميت مطلب و اينكه اين سخن براي همه زمانها و مكانها بيان شده از خود نمي گويد . بلكه از قول پيغمبر اسلام روايت مي كند كه ((ايها الناس ان رسول الله صل الله عليه و آله و سلم قال))
وارث آدم و ابراهيم و نوح و موسي و عيسي و محمد و علي و فاطمه چنين مي گويد كه : ((اي مردم ! رسول خدا فرمود : هر كس پادشاه ستمگري را بنگرد ، كه حرام خدا را حلال كرده و پيمان خدا را شكسته است ، و از سنت رسول خدا (ص) سرپيچي نموده و با بندگان خدا با گناه و ستم رفتار مي كند ، اگر با رفتار و گفتار خود وضع او را تغيير ندهد ، بر خداوند است كه او را وارد كند به جايي كه آن ستمگر را وارد مي نمايد . آگاه باشيد ، كه اينان به اطاعت شيطان گردن نهاده و از فرمان خداي رحمان سرپيچي نموده اند . آشكارا از فساد پشتيباني مي كنند ، و حدود الهي را تعطيل كرده و سرمايه هاي عمومي را ويژه خود ساخته اند ، و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام گردانيده اند . و من از هركسي سزاوارترم كه اين وضع (طاغوتي) را تغيير دهيم.)) {همان منبع صفحه 118 نقل از سخنراني جهاد و شهادت آيت الله طالقاني}
اينجا نيز دليل برخورد ابي عبدالله الحسين با يزيد نه كفر و نه بي ايماني كه ((با گناه و ستم)) رفتار كردن با بندگان خداست . قيام حسين ابن علي نيز بر همين مبناست . تضادي كه حسين در نظر دارد تضاد ميان عدالت و قسط و برابري و آزادگي است با ظلم و طاغوت و ستم . تا جايي كه او صراحتا اعلام مي دارد خطاب به سپاه مقابلش كه : ((يا شيعه آل ابي سفيان ! ان لم يكن دين و لا بخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم)) حريت و آزادگي براي حسين اصالت دارد در برابر بندگي . عبدانيت بندگان يزيد در طول تاريخ .
اما قرآن در آيه مشهوري كه همگان آن را شنيده اند به صراحت مي فرمايد : لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط . در اين آيه به صراحت بيان مي شود كه تمامي اين دستگاه ارسال رسل و انزال كتب براي امر قسط انجام مي پذيرد . باز از لغت نامه المنجد كمك مي گيريم . در اين كتاب ذيل كلمه قسط اين معاني ذكر مي شود : داد ، عدالت ، قسمت ، ميزان . يعني همه اين دستگاه كه در طي هزاران سال رسولان را بر مردمان فرستاد و كتب را بر پيامبران اولي العزم نازل فرمود براي اين است كه اين رسولان مردمان را (ليقوم الناس) براي عدالت بر انگيزانند .
اما وقتي كلمه عدالت را بر زبان مي رانيم حوزويان (با توجه به زير بناي ارسطويي دستگاه استدلاليشان) سريعا عدالت را ارسطويي ترجمه مي كنند كه : ((قرار دادن هر چيز در جاي خود و قرار دادن هر طبقه اجتماعي در جايگاه خود)) ، ((كار فرودستان را به فرودستان و كار تنزيه و تنبيه امروز را به فرادستان وا گذاردن)) {مقاله اسلام اقتصادي – احمد فعال – نشر يافته در پايگاه اطلاعاتي نيروهاي ملي مذهبي ايران}
اما در المنجد معادل ديگري براي عدل آمده است . المنجد مي گويد عدل فلانا بفلان يعني ميان آندو مساوات برقرار كرد . و يا وقتي مي گويند عدل فلانا يعني هم وزن او شد ، مثل او شد . و يا وقتي مي گويند عدله في المحمل يعني در طرف ديگر كجاوه او نشست .
همه اين معاني بر يك كلمه بيشتر تاكيد نمي كند و آن كلمه مساوات و برابري است .
كوتاه سخن اينكه بر اساس دلايل ذكر شده (كه به اجمال بيان شد و ميتوان به صورت تفصيلي سير استدلالي آن را طي كرد) اولا آن كلمه قسط به معناي برابري است و ثانيا در رويكردي كلي جدال حاكم بر قرآن بين دو طيف خير و شر است كه سوي خير آن برابري محور و آزادي طلب و سوي ديگر آن ظالم و ستمگر و جبار است .
در باب آزادي نيز به عنوان شاهد مثال (علاوه بر سيره رسولان و برخورد پيامبران با مردمان) به اين آيه شريفه استناد كرد كه ليصر عن اصر و اغلال التي كانت عليها . يعني رسولان آمده اند تا انسان را از غل و زنجيرهايي كه جباران و ستمكاران به دست و پايشان افكنده اند نجات بخشند . در جاي ديگر قرآن صراحتا به پيامبر خود مي گويد كه انما انت مذكر . لست عليهم بمصيطر . پيامبر اسلام با تمام عظمتش ، خاتم النبيين بودنش ، رحمه لعالمين بودنش تنها مذكر است و بر كسي سيطره اي ندارد . پيامبر مبشرا و نذيرا ست . تنها بشارت دهنده و بيم دهنده است . بطور كلي در هيچ جاي كتاب الله كلمه اي در نفي آزادي انساني مشاهده نمي شود .
باز هم تكرار مي كنم كه بر خلاف تصور دين روحانيت كه جدال دو سوي خير و شر را در قرآن جدال ميان تك خدايي و چند خدايي و يا بي خدايي مي دانند (و حال آنكه شيطان نيز كه ام الخبائث است وجود ذات اقدس باري تعالي را مي پذيرد) ، تضاد اصلي حاكم بر كتاب ، تضاد ميان عدل و ظلم است . تضاد ميان برابري و آزادي و حاكميت استبداد و ديكتاتوري است .
در راهكاري كه دليلش به تفصيل ذكر شد ، نيروهاي اجتماعي مي بايستي تمامي نيروي خود را بر اين تضاد اصلي متمركز كنند و ما بقي تضادهاي خود را به اين تضاد اصلي احاله دهند تا مسير حل خود را بپيمايد . هر تضادي اعم از تضاد كار و سرمايه يا خلق و امپرياليسم و هر تضاد ديگري كه سويي از آن نفع خلق و سويي ديگر موجب ظلم و نابودي حق خلق مي شود ، با در نظر گرفتن اين تضاد اصلي قابل حل است . در رويكرد با حاكميت ها نيز اگر اين تضاد اصلي مد نظر قرار گيرد ، ميتوان اميدوار بود كه روند تحولات به سوي جامعه بي طبقه توحيدي مورد وعده رسولان و موحدان و امامان ميل كند و خلقها از زير يوغ سيطره طواغيت رهايي يابند .
مرحوم پدر طالقاني فقيد در همان سخنراني جهاد و شهادت در اين باره مي گويد : ((وظيفه هر مسلماني است كه مستبد را رهنمايي كند ،‌ به زبان خيرانديشي بگويد : ديكتاتوري و استبداد صلاح خودت نيست ، به صلاح اجتماع نيست ، هيچ قلدري ، هيچ ديكتاتوري سر زنده به گور نبرده . اگر نپذيرفت ، در مقابلش بايد صف آرايي كرد و قدرت ايجاد كرد .)) { همان منبع . صفحه 117}
متد اين روند نيز البته بايد بررسي شود . دكتر شريعتي در ابتداي كتاب ((فاطمه فاطمه است)) {اگر اشتباه نكنم و حافظه ياري ام كند} سه رويكرد را براي تحولات اجتماعي بر مي شمرد . رويكرد انقلابي ، رويكرد اصلاحي و رويكرد پيامبرانه . رويكرد انقلابي به صورت صرف به تغيير مناسبات قدرت دست مي زند و ساختار قدرت را به طور كامل دگرگون مي كند . اما عموما سير اين تغيير آنقدر سريع است كه جامعه به موازات آن متحول نمي شود و همين جامعه پس از مدتي كه از انقلاب مي گذرد ، دوباره مناسبات جاهلي خود را در شكلي جديد باز توليد مي كند . آنچه در ايران 57 رخ داد نمود بارز اين آسيب است .
رويكرد اصلاحي نيز تنها به پوسته قدرت توجه دارد و به دنبال تغيير در اين پوسته است . اين رويكرد نيز با وجود كم هزينه تر بودن نسبت به انقلاب ، باز نتيجه اي در عمق جامعه ندارد و به محض حذف اصلاح طلبان از قدرت ، روابط ماقبل روند اصلاحي دوباره رخ نمي نماياند . (مثال آنچه در خرداد 76 به بعد در ايران گذشت و آنچه كه در سوم تير 84 اتفاق افتاد)
اما رويكرد پيامبرانه رويكردي ديگر است . در اين رويكرد اولا ساختار هاي موجود اجتماعي شكسته نمي شود . بلكه تغيير محتوايي پيدا مي كند . يعني ظرف محتوايي قبلي خالي مي شود و محتوايي توحيدي و برابري محور و آزادي انديش جايگزين مي شود . اين نوع برخورد توسط پيامبر اسلام در ميان عرب جاهلي انجام شد و منتج به نتيجه گرديد . مي دانيم كه بيش از 90 درصد احكام مورد تائيد پيامبر امضايي است . اين بدان معناست كه اين بيش از 90 درصد از احكام پس از تغيير محتوايي و ارائه روحي ديگر بر اين جسم جايگزين شده است . پيامبر سعي در برخورد رخ به رخي با جامعه را ندارد . بلكه با تغيير نوع انديشه مردمان به ان موضوع خاص در طي يك پروژه فرهنگي و اجتماعي و سياسي به حذف مورد خاص و جايگزيني با امري ديگر مي رسد . به عنوان مثال روند سه مرحله مسئله شراب ، نوع تغيير رويكرد نسبت به مسئله برخي غسلها و ...
پس اولا لزوم توجه همه نيروها به تضاد اصلي و حل همه تضادها با حواله دادن آن به تضاد اصلي كه در ذكر شد و روش برخورد نيز روش پيامبرانه پيشنهاد مي شود .
راهكار جانبي ديگري كه از انديشه برابري خواهي و قسط محورانه ناشي مي شود و لازم است تا در ميان همه نيروهاي اجتماعي بسط پيدا كند ، لزوم رويكرد حقوق بشري همه نيروهاست . چندي است در جامعه ايران شاهديم كه اين رويكرد انسان محورانه محجور مانده است . ايدئولوژي محوري بر انسان محور تفوق پيدا كرده است و اين يك زنگ خطر بسيار اساسي است . در ايران امروز زماني كه مثلا يك فعال كمونيست توسط حاكميت بازداشت مي شود ، فعالين ليبرال حوزه هاي ديگر به روي مبارك نيز نمي آورند . (بخصوص اگر بازداشت يك نفر باشد . باز در بازداشتهاي جمعي نيروها تا حدودي وارد ميدان مي شوند) در مقابل نيز زماني كه يك فعال ليبرال بازداشت مي شود نيروهاي كمونيست به روي خود نمي آورند . زماني هم كه نيروي بازداشتي مذهبي باشد ، با توجه به ظاهر مذهبي حاكميت هيچ كدام از نيروها هم و غم اساسي و مسئله اساسي خود را تضييع حق اين انسان قرار نمي دهند و اين مسئله در صورت اهميت برايشان در مرتبه چهارم و پنجم قرار دارد . در ميان نيروهاي ما رويكرد حقوق بشري مشاهده نمي شود . دليل اساسي آن هم عدم توجه به تضاد اصلي است كه بايد مد نظر قرار بگيرد . اين نيروها بايد توجه داشته باشند كه در يك فضاي آزاد و برابر است كه مي توانند با يكديگر جدال نظري داشت و در صورت حاكميت استبداد همه آنها در كنار هم قلع و قمع خواهند شد ،‌همانطور كه شدند و مي شوند .
اگر دقت كرده باشيد راهكارهاي ارائه شده همگي بر اساس رفتار شناسي نيروهاي اجتماعي ارائه شدند . سوالي كه اينجا به ذهن متبادر مي شود اين است كه آيا تغيير نيروهاي اجتماعي به تغيير مردمان و توده مردم مي انجامد ؟ يادمان نرود كه بر اساس وعده قرآن كه خداوند هيچ قومي را تغيير نمي دهد ، مگر اينكه خود تغيير كنند ، اين قوم يا مردمان هستند كه بايد تغيير كنند .
پاسخي كه مي توان به اين پرسش داد اين است كه در واقعيت جوامع انساني (نه در جامعه آرماني كه همه اهل انديشه و تفكر و عمل اند) هميشه مرجعيت فكري جامعه را همين نيروهاي اجتماعي ، سياسي ، ‌فرهنگي بر عهده دارند . مردمان بطور اخص در ايران هميشه جان بر كف بوده اند . در سي تير يا 15 خرداد يا 17 شهريور و يا مقاطع مختلف در سي ساله اخير ،‌ اين مردم بودند كه خالصانه وارد صحنه شده و از خود فداكاري نشان دادند . اما اين وظيفه نيروهاي اجتماعي ، اليتهاي جامعه و مراجع فكري جامعه است كه با رفتار شناسي اجتماعي خود و با انتخاب راه صواب مرجعيت جامعه را در دست بگيرند و با تلاش براي تغيير مردمان ، تغيير قوم را سبب شوند .
در طي اين سالها مشكل ما نه مردمان كه اين نيروهاي مرجع اجتماعي و روشنفكران جامعه ايران هستند . روشنفكران ،‌فعالين و انديشه ورزان و اليتهايي كه خود نمي دانند چه مي كنند و چه بايد بكنند چگونه مي خواهند جامعه را به پيش برند ؟ درست است كه نبايد وارد اين توهم شد كه اين نيروها پيشتاز هستند و همه جامعه بايد با چشم و گوش بسته چونان احشام به دنبال ايشان حركت كنند . اما بايد اين را مد نظر داشت كه طبيعت جامعه انساني تاثير پذيري انسانها از يكديگر است و اين نيروهاي اجتماعي مي توانند با تاثير گذاري بر جامعه خويش روند حركت جامعه را به سوي خير و صواب تغيير دهند . مشي اي و كاري كه سالهاست دقيقا به دليل همان فراموشي تضاد اصلي به فراموشي سپرده شده و با حركتهاي ايزايي و زيگزاگي تنها به اتلاف نيروها كمك مي كنند .
آنچه در بالا گفته شد تنها يك آسيب شناسي از سوي يكي از نيروهاي جوان جامعه ايران است و قصد احيانا تخفيف يا خدايي ناكرده اهانت يا برخورد با هيچ يك از نيروها در ميان نبود . تنها احساس ضرورتي بود كه موجب نگارش اين سطور شد . قطعا آنچه نگاشته شده پر از خطا و اشتباه مي باشد . در اين انتهاي سخن از همه عزيزان به عنوان يك برادر كوچكتر خواهش مي كنم به خطاگيري بنده همت گمارند . چرا كه به هر حال اين سطور از دلي بر ميخيزد كه از دردهاي اجتماعي ايران به درد آمده و البته اين دردها نه تنها براي يك نفر كه براي همه ماست .
باشد كه اين گونه سخنان كارگر افتد .
و من الله توفيق
________________________________
آیت الله منتظری : مردم را آزاد بگذاريد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin