Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: آزادی ، خجسته آزادی - یکسال گذشت

Wednesday, January 28, 2009

آزادی ، خجسته آزادی - یکسال گذشت

آزادی ، خجسته آزادی . وقتی از در زندان خارج شدم ، پس از دیدار و دیده بوسی و گریستن از گریه پدر و مادر و خواهرم با مشتی گره کرده و خشمی بسیار این جمله را فریاد زدم . در آن لحظات دلم می خواست در اوین را بگشایم و تمامی زندانیان عقیدتی و سیاسی و دگراندیش در بند همه زندانیان اندیشه و قلم و صدایند را آزاد ببینم . آرزو داشتم (و دارم) که روزی دیوارهای این زندان برداشته شوند تا خلقها اوج سبعیت نظام ولایی را که در اوین متجلی است ، ببینند .

شب عجیبی بود . شبی بود که پس از 57 روز در بند بودن و در شرایطی که با اتهاماتی سنگین روبرو بودم و انصافا اصلا فکر آزادی را هم نمی کردم ، از بند رها شدم به شهر و به بندی بزرگتر به نام ایران بازگشتم . البته خب ! با وثیقه ای هشتاد میلیون تومانی که سند ملکی است و سند خانه پدری .
جالب است . اینها هم خانه پدریمان ، ایران عزیز را تصاحب کرده اند و هم می خواهند خانه های شخصی مردمان را و معرضین را تصاحب کنند . امید روزی که این شغالگران را از خانه مان بیرون کنیم .
یکسال گذشت . در این یکسال اما بسیاری بر من رفت که شرحش مثنوی هفتاد من کاغذ می طلبد . دو بار احضار دادگاه انقلاب (و آخرین همین یک هفته پیش) و البته هنوز عدم برگزاری دادگاه و تعیین تکلیف و به قول خودشان نگه داشتن شمشیر داموکلس بر سر بنده . فکر کرده اند که با این کارها مرا در غاری دموستنسی قرار می دهند و من نیز از جماعتی می شوم که آهسته می روم و می آیم تا گربه وحشی امنیت بان نظام ولایی شاخم نزند . ولی خب ! فکر می کنم این ماجرای چند هفته پیش روزی نامه کیهان ثابت کرد که می توان تنها بود و کاری کرد که نظام ولایی عصبانی شود و کیهان صورت فحاش و کریه خود را نشان دهد . راضیم که از آنچه کرده ام حکومت ولایی و کیهان نشینان عصبانی هستند و البته این عصبانیت نشان آن است که کاری که تا امروز کرده ام درست بوده است . از احضارها راضی ام . چرا که باز نشان می دهم راهم درست بوده است .
اما شاکی ام . از دوستان و از دور و بری ها و از مردمان شاکی ام . هنوز خود را و زندگی ام را وقف خدا و خلق می دانم . اما خب ! شاکی ام . شاکی از غرق شدن مردمان در روزمرگی شان . شاکی ام از اینکه تشویقم می کنند به غرق شدن در لجن زار خور و خواب و خشم و شهوت . یادم هست پس از آزادی یکی از آشنایان به خانه ما آمد و گریه که آری ! زمانی که نبودی ما ناراحت بودیم و گریه می کردیم و چه و چه و چه . اما همین بانوی عزیز زمانی که سر مسئله ای بسیار پیش پا افتاده با مادر بنده بحثش می شود و در برابر استدلال منطقی مادر کم می آورد ناگهان داد می زند که آری ! فرزند شما هم زندان بوده است . طرفه اینجاست که فرزند بزرگ پسری این خانم به اتهام ضرب و جرح با یک وسیله نوک تیز چاقو مانند چند وقتی را در زندان بود و بعد با پرداخت دیه آزاد شد .
می دانم که شاید گفته شود که خب ! این مشکل هم ناشی از ناهنجاری اجتماعی است که خروجی اخلاقیات و روانی است که حاکمیت خلق را به آن مبتلا کرده است و آن ضارب نه مجرم که خود قربانی است . اگر با دیدی جرم شناسانه به مسئله نگاه کنیم این دیدگاه درست است . اما خب ! باور کنیم توقع نداشتم که از یکی از همین مردمان که می داند چه شده و من به چه متهم بوده ام چنین حرفی را بشنوم .
رک بگویم . ما جماعت جوان فعال سیاسی و فکری که زمانی را هرچند کوتاه در بند رژیم بوده ایم ، شده ایم مانند جماعتی جزامی که تنها خودمان می فهمیم چه مرگمان است . توده ما را به عنوان مشتی جماعت جو گیر احیانا دیوانه می بیند که بی کارند و غم نان و زندگی ندارند و به قولی بچه پولدار اند و به دنبال این کارها می افتند . وقتی تاریخ را مرور می کنی می بینی جوان فعال در دهه 40 و 50 ارج و قرب دارد . در دهه سیاه شصت نیز در هر دو سوی جریان باز جوانان فعال دارای اعتباری هستند . اما امروز جامعه ما چنان محافظه کار شده که وقتی شوریده ای رها شده از داشتن و خواستن را می بیند ، مانند جزامیان به او نگاه می کند و احیانا سری تکان می دهد .

باید بررسی کرد که چرا این شدیم و چرا حمایت مردمی را به آن صورتی که باید نداریم و چرا این فرهنگ مزخرف استفاده و مصرف محور و این رویکرد جنگلی به زندگی در میان مردمان ایران زمین حاکم شده است . جک لندن در سپید دندانش می گوید که قانون جنگل این است : بکش یا کشته شو . بخور یا خورده شود . و لحظه ذلت ملتی است که از انسان بودن خویش غافل شوند و به این روز بیافتند . اما مردم مقصر نیستند . مقصر روشنفکران و الیتها و مراجع اجتماعی اند که به جای مشخص کردن تضاد اصلی و شناخت درست درد ، برای منافع خود یا ناشی از ترس خود مردم را سر می دوانند و با ظاهری روشنفکرانه به توجیه وضع موجود مشغول اند و حتی حاضر نیستند از خود دفاع کنند . نمونه بارزش هم همین اواخر و در ماجرای کانون مدافعان حقوق بشر متجلی شد . به قول دکتر ملکی اگر بستن کانون درست بود که خانم عبادی و دوستانش نباید معترض می شدند و اگر غیر قانونی است که باید می رفتند و پلمپ را می شکستند و از حقوق اولیه خودشان (مردم پیش کش) دفاع می کردند . اما خب ! اما از ترس و مصلحت اندیشی و منافع آدمی !
یکسال گذشت و هنوز هستیم . زنده و هنوز به امید خدا ایستاده . در این یکسال دلم شکست و ... . و هنوز مصیبت من همین نگاه جزامی شکل است . صریح بگویم که من به دقیقه به دقیقه زندان 57 روزه ام افتخار می کنم . افتخار می کنم که به درجه ای از لیاقت رسیدم که رژیم مجبور به بازداشتم شود و من نیز لحظات تنها انفرادی را تجربه کنم . اما کاش همه مردم ما اینچنین می دیدند که هستند جوانانی که شهوت و شهرت را به کناری نهاده اند و به جای مواد مخدر و سکس به اندیشه و مردم و برابری و آزادی فکر می کنند . قصدم تعریف از خود نیست که من خادم این دریای بی کران خلق ایران هستم . اما باید گاهی گفته شود تا تذکری باشد . پیامبر نیز برای تذکر آمد . فذکر انما انت مذکر .
یکسال گذشت و شاید من سال بعد را نبینم یا در بند و یا در زیر خروارها خاک آرمیده باشم . نمی دانم . تا خدا چه خواهد
نهم بهمن ماه سال 1387 خورشیدی
___________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin