Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: مصاحبه با دکتر هانی یازرلو:قصد مراجعه به سازمان ملل را دارم/ این ما هستیم که باید از سال 60 شاکی باشيم

Saturday, April 25, 2009

مصاحبه با دکتر هانی یازرلو:قصد مراجعه به سازمان ملل را دارم/ این ما هستیم که باید از سال 60 شاکی باشيم

دوم اسفندماه گذشته و در کشاکش بازداشت دانشجویان و اعتراضات به دفن شهدا در دانشگاه ها، نیروهای امنیتی به صورت هماهنگ با مراجعه به منازل برخی از خانواده های سازمان مجاهدین خلق در ایران، اقدام به بازداشت حدود 10 نفر نمودند. این افراد که پس از بازداشت به بند 209 زندان اوین انتقال یافتند، هنوز پس از گذشت بیش از دو ماه امکان ملاقات و تماس با خانواده های خود را نیافته اند.
بازداشت افراد خانواده های سازمان مجاهدین خلق در ایران در شرایطی صورت می گیرد، که مطابق قانون" تنها شخص متهم می بایست در برابر اعمال خود پاسخگو باشد، و اعمال فشار بر خانواده شخص ممنوع است." با این وجود در سال های گذشته، شماری از افراد به اتهاماتب چون" سفر به شهر اشرف " مورد بازداشت قرار گرفته اند. در حالی که به گفته برخی از این افراد، این سفرها بصورت کاملا قانونی و تنها به قصد دیدار با برخی از اعضای خانواده انجام شده است.
به همین مناسبت و برای اطلاع بیشتر از چگونگی برخورد با این خانواده ها، مصاحبه ای را با دکتر یازرلو، ترتیب داده ایم. که دو فرزندش(حامد و هود یازلو) در زندان به سر می برند وهمسرش نیز از سوی دادگاه انقلاب محکومیت سنگین 3 سال حبس دریافت کرده است.

- آیا شما و خانواده تان در طول حاکمیت سی ساله جمهوری اسلامی برخوردی با دستگاه قضایی داشته اید ؟ اگر توضیحی در مورد آن بدهید ممنون خواهیم شد .
به نام خدا و به نام آزادی که جوهر تکامل و کلمه اصلی اسلام و فلسفه انقلاب است . بنده در اواخر مرداد ماه سال 1360 تقریبا 28 مرداد – زمانی که در منزل پدری بودم و البته آن موقع در اداره بهداری گنبد کاووس کار می کردم بازداشت شدم. مأموران سپاه، شبانه به خانه پدری در آزادشهر یا همان شاه پسند سابق مراجعه کردند. برادرم بزرگترم برای پاسخ دادن به درب منزل رفت و چون گفته بود که من در منزل نیستم، آنها هم ایشان را به جای من آن شب بازداشت کردند که حدود یکسال و نیم این بازداشت به طول انجامید . خود بنده را هم سه روز بعد و زمانی که به اداره بهداری می رفتم - چون در درمانگاه یکی از روستاهای ترکمن صحرا ( کُرند ) کار می کردم - در فروشگاه یکی از اقوام ، مأموران سپاه آنجا را محاصره کردند و بعد پرسیدند که فلانی کیست . من خودم را معرفی کردم و آنجا بازداشت شدم و به مقر سپاه پاسداران آزادشهر انتقال داده شدم و یک شب آنجا بودم . بعد به مرکز سپاه پاسداران گنبد کاووس منتقلم کردند. حدود یک ماه در سپاه بودم و یکسری بازجویی های اولیه انجام شد . بعد به زندان شهربانی گنبد کاووس انتقال داده شدم و یک بار دادگاه رفتم . بیش از یک ماه هم آنجا بودم که یک روز همسرم به اتفاق حامد که چهار ماه و نیم اش بود ، به ملاقاتم آمد . در حین ملاقات مأموران همسرم را با حامد بازداشت کردند و به محل دادگاه انقلاب بردند . بعد از دو روز من را هم از زندان شهربانی گنبد به اتفاق مأموران سپاه به اهواز فرستادند . چون من دانشجوی اهواز بودم و محل فعالیت سیاسی زمان شاه ام هم اهواز بود و اوایل انقلاب هم در جنبش ملی مجاهدین برای چند ماه فعالیت داشتم ، دادگاه اهواز خواسته بود که من را به اهواز بفرستند. بعد به اتفاق همسرم و حامد انتقال داده شدیم و در آنجا مدتی در بازداشت گاه دادگاه در حبس بودیم . بازجویی های مکرری انجام شد و سپس به زندان کارون انتقال یافتیم و طی محاکمات متعدد بنده را به حبس ابد و همسرم را هم به 5 سال حبس محکوم کردند . حدود 5 سال بعد در اردیبهشت ماه سال 1365 ما را از زندان آزاد کردند . این اولین زندانی بنده . البته من و همسرم را با یک وثیقه آزاد کردند . البته لازم به ذکر است که در زمان دستگیری هیچگونه فعالیتی در سازمان نداشتم و این نکته قابل تأمل است . نکته دیگر که باید اینجا متذکر شوم این است که در سال 60 برادر همسرم و در تابستان سال 67 خواهر همسرم اعدام شدند .
- پس از آزادی چه اتفاقاتی افتاد؟
بعد من آمدم و کار می کردم تا اینکه برای ادامه تحصیلم اجازه دادند و رفتم پزشکی ام را گرفتم . البته در طول مدت تحصیل مجدد، دوباره مورد بازجویی های مکرر قرار گرفته و محروم از تحصیل هم شدم . اتهامات هم از قبیل فعالیت علیه شئونات اسلامی در محیط مقدس دانشگاه بود ! بالاخره سال 1373 بعد از 20 سال فارغ التحصیل شدم . در مطب کار می کردم . برای تخصص هم که البته جای ما نبود و اجازه آن را نداشتیم. تا اینکه سال 1377 برای بار دوم عده ای از مأموران اطلاعات سپاه هنگام ظهر به مطب آمدند و به من گفتند که برای 2 دقیقه کار داریم . در پاسخ من هم گفتم که فکر می کنم از آن 2 دقیقه هایی است که رفتم و چند سال طول کشید. گفتم و بالاخره با آنها رفتم و باز بازداشت شدم . 14 روز در انفرادی یکی از مقرهای سپاه اهواز در انفرادی بودم . بازجویی های مکرر شدم . در فردای قتلهای زنجیره ای که دوم آذر افشا شد و قتل مرحوم فروهر این اتفاق روی داد . من را هم به زندان سپیدار اهواز انتقال دادند. تا اینکه آنجا هم دو بار دادگاه رفتیم و بر اساس ماده 500 به یک سال حبس محکوم شدم .
- به چه اتهامی ؟
به اتهام ارتباط و هواداری از سازمان مجاهدین . یک اتهام ساختگی . بعد از یک سال که آزاد شدم دوباره سال 1379 بود که دیگر دیدم نمی توانم در اهواز زندگی بکنم . به تهران آمدم . زندگی داشت می گذشت تا اینکه دوباره آن اتفاق اردیبهشت 86 روی داد . روزی دیدم که اطلاعاتی هایی که در خانه مستقر بودند زنگ زدند و و گفتند ما خانه را بازرسی کردیم و کتابها و کامپیوتر را داریم می بریم بعد هم به شما اطلاع می دهیم، که من گفتم صبر کنید تا من به منزل برسم . چون فقط همسرم در منزل بود . ایشان تنها بود که آنها ریخته بودند و خانه را کاملا بیش از سه ساعت هر گوشه و زاویه اش را گشته بودند که مدارکی جمع کنند و ببرند که کیس کامپیوتر با هاردش برای حامد و هود و یکسری عکسهای خانوادگی ، کتابهایی که من از سی سال پیش داشتم به اضافه عکسهای خانوادگی ، پاسپورتها و حتی برگه های درسی بچه ها را هم با خود برده بودند . 12 روز بعد تلفن شد از واحد پیگیری اطلاعات که نزدیک چهارراه ولی عصر است . خواستند که آنجا برویم . روز اول خانمم با هود رفت . بازجویی شدند و بلافاصله همانجا بازداشت شدند و به انفرادی بند 209 اوین منتقل شدند .
- در مورد بازداشت همسرتان خانم دشتی (نازیلا دشتی) و فرزندتان هود گفتید ، دلیل این بازداشت چه بود ؟ چگونه با آنها برخورد شد ؟
دلیل بازداشت این بود که عید سال 86 تصمیم گرفتیم که خانمم برای دیدار خواهرش بعد از 25 سال جدایی به شهر اشرف برود . چون من خودم بیمار بودم و چندین بار عمل قلب کرده ام ، نمی توانستم همراه ایشان بروم . خروج آنها از مرز غربی کشور بود . چون من نمی توانستم بروم و در آن مقطع پسر بزرگم پروژه فوق لیسانس داشت ، ایشان را هم که نمی توانستم بفرستم ، با وجود اینکه هود داشت برای کنکور آماده می شد ، نهایتا تصمیم گرفتیم که تنها رفتن ایشان (همسرم) صلاح نیست و من از هود خواهش کردم که به همراه مادرش باشد . هود و مادرش به عراق و شهر اشرف رفتند . تعطیلات عید آنجا بودند و بعد برگشتند . حدود یک ماه و نیم بعد، در دهه آخر اردیبهشت ماه 86 بود که اطلاعات به خانه ریخت و به اصطلاح خودشان مدارکی را از خانه جمع آوری کردند و بردند .
- آیا می دانید که برخورد بازجوها با ایشان چگونه بود ؟
در برخورد اول که من حضور نداشتم . ولی در واحد پیگیری اطلاعات که خانمم و هود در روز اول یعنی روز ماقبل من و حامد بازجویی شده بودند ، گویا در آنجا هود ناسازگاری داشته و بلافاصله به بند 209 اوین منتقل می شود . در روز بعد هم که ما در واحد پیگیری اطلاعات رفتیم کاملا جو آرامی بود . و هیچ گونه درگیری یا توهینی در بازجویی های واحد اطلاعات انجام نشد .
در حال حاضر فرزند شما هود یازرلو هنوز در زندان است . همسرتان خانم دشتی چه مدت در زندان بودند ؟
هود بعد از 16 روز با وثیقه 200 میلیونی آزاد شد که بتواند در امتحان کنکورش شرکت کند و آنهم به اصرار . دادگاه در آن موقع که آقای موسوی بازپرس آنجا بود و فردی به اسم یوسفی که مسئول دفترش بود ، واقعا کارهای غیر معقولی انجام می دادند که ممکن بود هود در آن مقطع از امتحان کنکورش هم محروم شود ، ولی با اصراری که ما کردیم و پیگیری هایمان نهایتا با مداخله آقای حداد بالاخره هود با وثیقه 200 میلیونی آزاد شد و سه هفته بعد از بازداشت هم خانمم با وثیقه 100 میلیونی آزادشد .
- در این مدت در زندان انفرادی بودند ؟
بله در تمام طول این مدت در انفرادی 209 بودند .
- چه حکمی برای این پرونده صادر شد ؟
در آن مقطع حکمی صادر نشد . تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 87 تلفنی خواستند که همسرم و هود به دادگاه مراجعه کنند . ما گفتیم که دلیلی ندارد که تلفنی مراجعه بکنند و باید احضاریه فرستاده شود . از طرف دیگر به وثیقه گذار که از دوستان ما بودند تلفن زدند و تهدید کردند که اگر مراجعه نکنیم، وثیقه را ضبط خواهند کرد. حرف ما این بود که این کار خلاف قانون است . دلیلی ندارد که در یک مملکتی دادگاه انقلاب که ادعا می کند قانونی و رسمی است ، با تلفن احضار کند ؟ اصلا از کجا معلوم است که این کسی که تلفن کرده از طرف دادگاه است ؟ چه مدرکی دارد ؟ دلیل ما این بود که قانونا باید احضاریه بیاید . این طبق قوانین خودشان است . بالاخره وقتی دیدیم وثیقه گذار نگران است . ناچار شدیم، به دادگاه مراجعه کنیم. بنابراین هود و همسرم به دادگاه رفتند و در آنجا با فردی مواجه شدند که خلاف اخلاق معمولی دادستانی با پسرم به مجادله پرداخت و با ایجاد یک جو هیستریک، او را تهدید کرد که تو سال 60 را ندیدی ! و شروع می کند تهدید های اینگونه کردن و سال 60 را به رخ پسرو همسرم کشیدن . که سال 60 این کار و ان کار را کردیم .
- روزی که هود به دادگاه انقلاب رفت آیا همسرتان هم بودند ؟
بله همسرم هم بودند . بعد از این بی احترامی ها و بی ادبی هایی که در دادگاه صورت گرفته بود بلافاصله قاضی می گوید که وثیقه باید فک رهن شود . پسرم می گوید که فک چیست ؟ قاضی هم فکر می کند که پسرم قصد مسخره کردن او را دارد. به او می گوید که حالا نشان می دهم و میبینی ! تا اینکه دستور بازداشت و انتقال پسرم را به انفرادی بند 209 به اتفاق مسئول شعبه که فردی به نام آقای موسوی بود ، صادر می کند . در مراجعات بعدی که من داشتم ، وقتی با ایشان صحبت می کردم که آخر شما به چه دلیل توهین می کنید و به چه دلیل قلم و کاغذ پرتاب می کنید ؟ به من گفت: که من به یاد سال 60 افتادم ، حرفهای او من را یاد سال 60 انداخت . گفتم چه سال شصتی ؟ اگر قرار است کسی از سال 60 شاکی باشد ، این ما هستیم که باید شاکی بشویم . سال 60 به چه دلیل من و همسرم را بازداشت کردید و 5 سال در زندان بودیم ؟ این ماییم که متضرر شدیم . بالاخره متضرر باید شاکی باشد . اصلا چه لزومی داشته که از سال 60 با پسر من حرف بزنید ؟ پسر من که اصلا آن موقع به دنیا نیامده بود . چون متولد سال 66 است . گفتم که همسرم گفته که شما در آنجا توهین آمیز ، قلم-کاغذ پرتاب کردید ، خانم بنده را -با ادعاهای مشعشعی که خود آقایان در بخش اخلاقیات دارند -در بین آنهمه متهمین سالن دادگاه انقلاب ، با اسم کوچک و با آن حالت خاص خودش صدا و ایشان را می خواهد که به داخل بیاید و ایشان داخل دفتر می آید و در آنجا با او هم یک مقدار مجادله می کنند و بعد پسرم را بازداشت می کنند. لازم به یاد آوری است در مورد آزاد کردن وثیقه هم، سه روز بعد ، تازه زمانی که وثیقه گذار مراجعه کرده بود ، وثیقه را آزاد کردند . یعنی در همان روز وثیقه آزاد نشده بود. این نشان می دهد که فقط براساس یک اراده شخصی، پسر من باید بازداشت شود . انفرادی پسرم 38 روز طول کشید . در این 38 روز هم بازجویی های مکرر شد ، تا اینکه بعد از 38 روز به ما ملاقات دادند .
- این پرونده ها منجر به حکمی شد یا هنوز در جریان است ؟
بله . حکم دادگاه هود .البته بماند که در انفرادی بر پسرم چه گذشت. دچار خلط خونی شد و با آن فضای کثیف سلول که نه تمیز می کردند و نه وسایل در اختیارش می گذاشتند که تمیز بکند . 15 آبان ماه سال 87 دادگاه تشکیل شد و در این دادگاه همسرم و هود(پسرم) به سه سال حبس تعزیری همراه با تبعید به زندان گوهردشت محکوم شدند. .
- الان هود همچنان در حال گذراندن دوران محکومیتش هست ؟
بله
- به زندان گوهردشت منتقل شده؟
نه در زندان اوین است . چون دادگاه تجدید نظر هنوز تشکیل نشده است . ما از طریق وکیل اعتراض کردیم.
- وکیل پرونده تا چه حدی توانسته، اقدامات مؤثری روی پرونده انجام دهد؟
وکیل این پرونده دکتر محمد شریف است.
وکیل ، با توجه به فضای سیاسی که در کشور وجود دارد و انصافا نه دادگاه مستقلی هست و نه وکلا امکان دفاع قانونی دارند، قادر نیست– این نظر بنده هست . وکلا ،وکلای شریفی هستند – دفاع خاصی انجام دهد. چون پشت مسئله اصلا – اگر نظر بنده را بخواهید – چیز دیگری است . چرا باید حبس ؟ چرا باید بازداشت ؟ چرا باید کتک ؟ چرا زندان ؟ چرا زندانی سیاسی در بین مجرمین عادی و بد سابقه نگهداری شود ؟
- هود در حال حاضر در کدام بند اوین است ؟
هود در اندرزگاه 8 سالن 9 ، با یکسری زندانیان عادی است . مدتها هم بود در همین بندهای زندان اوین مورد بی حرمتی و اذیت و آزار قرار می گرفت . با وجود اینکه من خودم در سال 60 زندانی کشیدم ، زندانیان سیاسی جدا بودند . ولی الان اینطوری نیست . این هم یکی دیگر از موارد خلاف قانونی است که در مورد زندانیان سیاسی انجام می شود. متاسفانه فضا کلا به فضای سیاسی بر می گردد . هنوز نه جرم سیاسی تعریف شده ، نه حقوق زندانیان سیاسی به رسمیت شناخته شده و نه اینکه وکلای ما هم بهشان اجازه داده میشود که بتوانند از آن چیزی که واقعا قانونی است ، دفاع کنند .
- براساس خبرها فرزند دیگرتان حامد یازرلو هم در بازداشت به سر می برد . حامد کی و در چه شرایطی بازداشت شد ؟

و اما حامد . حامد در دوم اسفند ماه صبح ساعت 7:30 بازداشت شد .
- چگونگی بازداشت را بیان کنید؟
ساعت 7:30 درب آپارتمان زده شد . من هم به خیال اینکه نگهبان است ، در را خواب آلود باز کردم و دیدم که مأموران اطلاعات پشت در هستند . وارد شدند و بلافاصله با وجودی که گفتم خواهرم وسط هال و خانمم در اتاق خوابیده ، به طبقه فوقانی آمدند و شروع به بازرسی هاشان کردند. گشتند و جمع کردند و بردند . از جمله کامپیوتر را دوباره و سی دی هایی که در اتاق بود به اضافه کتابهای بنده – کتابهای باقی مانده ام را که دفعه اول نبرده بودند – و عکسهای دیگری را . ایندفعه شناسنامه و کارت معافیت سربازی پسرم را هم بردند .
- می دانید که حامد در حال حاضرکجاست و در چه شرایطی به سر می برد ؟ آیا در طول مدت بازداشت خبری از او دارید ؟
زمانی که حامد را بردند، گفتند که به بند 209 می بریم . می توانید شنبه – چون روز جمعه بود که به خانه ریخته بودند – اگر خواستید بیایید .اگر تا غروب آمد که آمد ، اگر نیامد شنبه می توانید به دادگاه انقلاب مراجعه بکنید . تا یک هفته دادگاه انقلاب به ما می گفتند بی اطلاعیم . ما از در نگهبانی دادگاه انقلاب زنگ می زدیم و شعبه دو می گفتند که ما خبری نداریم تا اینکه بعد از اصرار های مکرر، به معاونت امنیت زنگ زدم و از آنجا گفته شد که شما با شعبه سه امنیت تماس بگیرید . تا اینکه شعبه سوم امنیت پذیرفت که ما حکم بازداشت را دادیم . و تا اتمام بازجویی ها اجازه هیچ گونه ملاقات یا تلفنی داده نخواهد شد .
- یعنی هنوز هیچ گونه اطلاعی از وضعیت حامد ندارید ؟
بيش از دو ماه است که اصلا و ابدا حامد نه تلفن زده و نه به ما ملاقات داده اند . فقط هفته ای یکبار ، دو شنبه ها که ملاقات بند 209 است رجوع می کنیم .پولی می گذاریم .برای اینکه آنجا اگر نیازی داشت خریدی بکند و یا اینکه شاید دری به تخته ای بخورد یا تخته ای به در بخورد و ملاقاتی بدهند .
- چون خانواده شما هم درگیر این مسئله بوده است ، موج بازداشتی در یکم و دوم اسفند 87 اتفاق افتاد . که همان صبح که به منزل شما ریختند به منزل بسیاری از خانواده هم ریختند و فرزندانشان بازداشت شدند . فکر می کنید چرا این بازداشت ها انجام شد ؟ در واقع توقع دارید چه اتهامی را برای حامد یازرلو در نظر بگیرند ؟
با توجه به سوابق خانوادگی و با توجه به شناختی که از سایر بازداشت شدگان داریم ، تنها یک وجه مشترک بین همه وجود دارد . وجوه افتراقش را نمی دانم . ولی وجه مشترک تمام این خانواده ها این است که خانواده های سازمان مجاهدین خلق در ایران هستند . عرض کردم بنده 5 سال به اتفاق همسرم سال 60 به همین اتهام ، در سال 77 به همین اتهام و بعد هم رفتن به اشرف و برگشتن همسرم و فرزندم هود . بقیه افراد را هم که می شناسیم ، همگی یک نقطه مشترک دارند که خانواده های سازمان مجاهدین خلق هستند و افرادی از این خانواده ها در شهر اشرف هستند .
- آیا هود و حامد دانشجو هستند ؟
بله، هود مدیریت صنعتی ، دانشگاه غیر انتفاعی قزوین می خواند.
حامد کارشناس ارشد مهندسی هوا فضا از دانشگاه امیرکبیر است . ایشان دو سال پی در پی دکتری مهندسی هوا-فضا قبول شد ، ولی در مصاحبه ها ردش کردند . تا اینکه آخرین بار مشخص شد که دقیقا در رشته مهندسی هوافضا به دلیل سوابق خانوادگی -این را کتبا چیزی نگفتند ولی در بازجویی ها مشخص بود و اظهار می کردند – اجازه ندادند که دکترایش را بگیرد . با وجود اینکه ایشان از نظر رتبه علمی در امتحانات رتبه های مقبولی داشته است و حتی یکبار اولین نمره را آورده بود .
- آیا با خانواده های دیگری که بازداشت شده اند ارتباطی دارید ؟
بی ارتباط نیستیم . هر هفته همدیگر را در زندان اوین می بینیم و این سعادت اجباری را داریم که همدیگر را ملاقات کنیم . چون درد همدرد که داند جز همدرد . جویای حال هم هستیم و اگر خانواده ای احیانا فرزندشان تلفنی زده باشد ، اطلاع داده می شود که تلفن زده یا ملاقات داشته است . همدیگر را در دوشنبه های هر هفته می بینیم .
- چه اقداماتی خودتان انجام داده اید ؟ آیا جایی مراجعه کرده اید که بفهمید بالاخره فرزندانتان کجا هستند و در چه وضعیتی به سر می برند ؟ به طور خاص حامد و دیگر بازداشت شدگان اسفند گذشته ؟
روزهای دو شنبه که بند 209 اوین ملاقات دارد ؛ مراجعه می کنیم ، این آقایی که مسئول پاسخ گویی به خانواده ها هستند ، هر هفته می گویند که حالشان خوب است و اینجا هستند . هنوز هم اجازه ملاقات و اجازه تلفن ندارند . از مراجعاتمان به دادگاه هیچ نتیجه ای نگرفتیم . حتی اجازه دیدار با بازپرس را هم به ما ندادند .
- آیا در دادگاه دلیل خاصی برای این روند به شما می گویند ؟
دلیل دادگاه فقط این است که در حال بازجویی هستند و هنوز کارشان تمام نشده است .
- آیا موارد اتهامی آنها را به شما گفته اند؟
نه . دادگاه می گوید که فقط مجرم اند ، قبل از اثبات جرم مجرم اند و ما میگوییم که شما دلایل و اماره و بینه را نمی گویید، چرا بازداشت شدند و چرا این مدت طولانی در انفرادی نگه داری می شوند ؟ با حضور مأموران خودتان چرا ملاقات نمی دهید ؟ با حضور مأموران خودتان چرا اجازه تماس نمی دهید ؟ یعنی شکل خاصی از بازداشت است . والا دلیلی ندارد که نه تلفن و نه ملاقات و حتی اینکه بازپرس از مواجه شدن با ما پرهیز دارد . من همین دیروز بود که با تلفن صحبت می کردم ، هر بار هم منشی شعبه سه امنیت به ما پاسخ می دهد . اسمشان را البته نمی دانم . در آنجا بازپرس را ابتدا فردی به نام آقای حسینی معرفی کردند . ولی نه منشی و نه بازپرس را نمی شناسیم و چهره شان را ندیده ایم . چیز جالبی که هست اینکه ماموران وزارت اطلاعات اسمی از خودشان نمی دهند. فقط یک بار منشی شعبه 3 امنیت اسم بازپرس را گفت که فکر می کنم آقای حسینی باشد . چند روز پيش هم فردی که با من تلفنی صحبت می کرد.گفت: صبر کنید تا بازجویی ها تمام بشود . هر چه گفتیم که دو ماه است و آخر تا کی ؟ آیا الی الابد باید اینها در انفرادی باشند ؟ شما چند روز دستور بازداشت داده اید ؟ جواب نمی دهند . چند ماه باید باشد ؟ شما باید امضا می کردید . گفت آری ولی من مدت زمان را نمی گویم که تا کی باید اینها در چنین بازداشتی باشند .
- آیا اقدامی از سوی مراجع حقوق بشری یا ارتباطی از سوی شما با این مراجعه صورت گرفته است ؟ این سوال بیشتر در ارتباط با بازداشت خاص فرزند شما حامد یا دیگر بازداشت شدگان اسفند 87 پرسیده می شود .
اقداماتی که ما باید می کردیم و با توجه به شرایط که من هم وکیل را در جریان گذاشته ام . البته تا موقعی که در بازجویی هستند به وکیل اجازه نخواهند داد،پرونده را مطالعه کند. چون قبلا هم در مورد هود و همسرم همین گونه بود . وکلا بعد از اینکه دادگاه اعلام موافقت با وکیل میکند می توانند مداخله کنند . کمیته پیگیری بازداشت های خود سرانه را نیز در جریان قرار دادیم . دفتر کانون مدافعان حقوق بشر خانم شیرین عبادی هم که بسته است . ولی از طریق افراد و شخصیت ها ، به همه اطلاع دادم که چنین چیزی تا کی قابل تحمل است ؟ چه طور می شود تحمل کرد ؟ و هیچ کسی هم جواب مشخصی نمی دهد . محافل حقوق بشری هم خودشان تماسی تا به حال با ما نگرفته اند که بتوانیم با آنها مستقیما صحبت بکنیم . ولی قصد مراجعه دارم . قصد مراجعه به سازمان ملل را دارم . اگر بخواهد این بازداشت ها به این شیوه جلو برود و به این شیوه غیرقانونی بخواهد ادامه پیدا بکند ، مسلما وقتی که اگر از داخل نتوانم نتیجه بگیرم این حق خود بنده است که به همان سازمانی رجوع بکنم که آقایان عضویت در آن سازمان را دارند . یعنی سازمان ملل . اینها کنوانسیون ها و میثاقهای حقوق بشری و بین المللی را امضا کرده اند . پس این امضاها برای چیست ؟ آیا حق من به عنوان پدر فرزندانم و یک همسر ، هست که اعتراض بکنم که این چه حکمی است ؟ این چه بازداشت هایی است ؟ این کجایش اسلامی و شرعی و اخلاقی است ؟ اصلا کجای این کارها با منطق بشری سروکار دارد ؟ اصلا از این کارها چه در می آید ؟ آیا رفتار انسانی هست ؟ به چه دلیل ؟ آیا حبس بصورت انفرادی آنهم با این مدت طولانی ، مصداق عینی و آشکار شکنجه جسمی و روانی متهم است یا خیر ؟
- تشکر می کنم از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید . اگر نکته ای باقی مانده است بفرمائید
و اما کلام آخر . امیدوارم هرچه زودتر این مسئله به یک شکل انسانی ، اخلاقی و عاقلانه پایان پیدا بکند . و ما هم از این همه فشار که در این مدت به خاطر این وضعیت بهمان وارد شد – با این وضعیت بیماری – ان شاء الله امیدوارم که هر چه زودتر ختم به خیر بشود . و یک چیزی که انسانی است انجام شود . امیدوارم اینچنین شود . منتظرم که این چنین شود . اگر نشد آن موقع باید فکری کرد .
__________________________
حقيقت گرفتن اين مصاحبه كار آساني نبود . چرا كه مسئله سازماني خاص كه داراي سابقه اي مشخص است و در حاكميتي كه بين خود و آنها درياي خون مي بيند كار ساده اي نيست . اما تنها به يك دليل اين مصاحبه را ترتيب دادم . اين كه حاكميتي با گروهي خاص كه اپوزسيون اش است درگير باشد چيز عجيبي نيست . اما مسئله اينجاست كه آيا خانواده هاي افرادي كه نظري يا عقيده اي خاص دارند و عضو سازمان يا گروه يا مجموعه اي خاص اند نيز بايد تاوان پس بدهند ؟ انچه در اول و دوم اسفند 87 روي داد برخورد با خانواده هايي بود كه با وجود نسبت خانوادگي با طيفي خاص سالها در اين مملكت زندگي كرده و ارتباطي با آن سوي مرزها نداشته اند . حداكثر رفته اند تا عزيزان خود را ببينند . اينكه جواناني از اين خانواده ها كه بعد از سال 60 متولد شدند و اصلا آن روزها و شرايط را نديده اند به جرم اينكه از خانواده اي خاص اند بازداشت شوند از مصاديق بارز نقض حقوق انساني است . نقضي كه به دليل بغرنج بودن مسئله افراد سعي مي كنند با چشم پوشي از آن بگذرند . اما آن جوان 20 و خورده اي ساله انسان است و حق انساني در حال ضايع شدن . كاش جداي از مسائل حزبي يا گروهي يا عقيدتي به امور انساني نگاه مي كرديم . يادمان نرود انسان بما هو انسان قابل ارزش و كرامت است . كاش انسان بودن از يادمان نرود
__________________________
دلم براي عزيزان پلي تكنيكي تنگ شده . خدايا ! از زندان جهل و جور حاكميت ضد انسان نجاتشان بده
____________________________
مادر بزرگوار ريحانه حقيقي عزيز به رحمت ايزدي پيوست .
مي دانم درد فراق مادر دردي است جانكاه و تنها خدا مي داند كه اين روزها ريحانه خانواده گراميش چه رنجي را تحمل مي كنند . اما ريحانه جان ! من را و ما را لايق بدان و در غم خودت شريك بدان . هجران يكي از زيباترين گوهرهاي زندگي انساني يعني مادر درد را افزون مي كند و روزگار را به رنج مي كشد . يادش گرامي كه عزيز بود و انسان . بزرگ بود و از اهالي امروز . عاش سعيدا و مات سعيدا
رحمه الله لمن قرا الفاتحه مع الصلوات

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin