Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: نامه اي به يك اعدامي - به يك معلم - به يك هم سلولي - به فرزاد كمانگر

Thursday, July 3, 2008

نامه اي به يك اعدامي - به يك معلم - به يك هم سلولي - به فرزاد كمانگر

آقاي كمانگر ! آقاي معلم ! ياد شايد همان فرزاد بگويم راحتتر باشم و باشي . نديدمت اما خطت را ديده ام . روي ديوار سلول 44 بند 209 هم فكر كنم همين شعر ابتداي نامه ات را نوشته اي . همان شعر كه شايد وصف الحال تو و من و همه بنديان زندانهاي اينان باشد . شعري كه ميگفت :
"نخست برای گرفتن کمونیستها آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا کمونیست نبودم
بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من عضو سندیکا نبودم
سپس برای گرفتن کاتولیکها آمدند
من باز هیچ نگفتم
زیرا من پروتستان بودم
و سرانجام برای گرفتن من آمدند
دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود "

راست گفتي . ما تنها حرف زده بوديم و سخن گفته بوديم و به جرم سخن گفتن كه نامش شده بود اقدام بر عليه امنيت ملي از طريق تجمع و نشر سخن . نميدانم مگر سخن گفتن جرم بود ؟ شايد هم بود ما نميدانستيم . شايد
ديوار نوشته هايت را در سلول ديدم فرزاد عزيز . تبريك ميگويمت به سبب استواريت كه پس از اين همه بندي بودن و قاعدتا انفرادي هاي طولاني و چند ماهه باز هم اينقدر محكم و ثابت قدمي . آن شعر زيبايي كه از ترجمه يك ترانه كردي بود را بارها خواندم . متنش يادم رفته امروز اما آن روزهاي انفرادي برايم قوت قلب بود و زيباترين سخن .
سخن راست است فرزاد گرامي . زندان در ايران به برابري ميان همه اقشار و طبقات و قومها تقسيم ميشود . روي ديوار همان سلول 44 هم قلم تو فرزند ديار كردستان ايران بود و هم قلم عرب ايراني كه به زبان عربي از روزهاي ماه و سال كه بر او گذشته بود تقويمي ساخته بود . تقويمي به زبان عربي . هم سخن آن معلم بود كه نوروز 86 را در زندان گذرانده بود .معلم ، مهر ، معرفت ، وسومي را يادم نيست و چهارمي معيشت . و همه با ميم معلم شروع ميشد . زندان به تساوي ميان تو معلم كرد و من دانشجوي فارس و آن عرب اهوازي و آن معلم تقسيم ميشود . سخن برابري و آزادي سخني است كه نه قوم ميشناسد و نه طبقه و نه هيچ فاصله گذاري ميان انسانها . اين سخن تنها انسان ميشناسد و بس . بي خيال آقا معلم ! ميدانم ميداني همه را و به شاگردانت هم آموزش داده اي . من هم فرزند معلمم و هم خود زماني تدريس كرده ام . ميدانم چه ميگويي آقا معلم .

اوين بد جايي آقا معلم كامياراني عزيز . انفرادي هم ميدانم چيست برادر . اما اين هواخوري را هنوز درك نكرده ام . باورت بشود يا نه يك دقيقه هم هواخوري نداشتيم در آن 57 روز . راستش را بخواهي بد هم نبود . هوا بيرون اساسي سرد بود . البته براي تو فرزند كرد كه به سرما عادت داري شايد هيچ نبود اما براي من نازك نارنجي پايتخت نشين البته خدايي سرماي سختي بود . پنجره هاي بالاي سلول هم نميدانم براي چه هميشه باز بود . خلاصه ما هر روز كلي هوا ميخورديم . هواي يخ زير 20 درجه تهران و آن هم شمال تهران و در اوين . بدجوري بود بي انصاف كه اصلا لباسهايي كه مادرم هم آورده بود كارگر نبود . خدا رحم كرد از اين سرما زنده در رفتم . خدا رحم كرد
اما اتاقهاي بازجويي را هم راست گفتي . رنگ پاشيده شده سبز بر روي ديوارهاي اتاق اساسي برايم عجيب بود . آخر سبز نماد آرامش است و اينها مسئول سلب آرامش . تناسبش را هيچ وقت نفهميدم . اما در و ديوار 44 هم سبز بود و در ديوار 127 در كنار عزيز ديگر هم سبز . فقط در و ديوار 32 سفيد بود . اين همه رنگ روشن را به جاي در و ديوار سلولها براي خانه هاي مردم استفاده ميكردند فكر كنم بهتر بود . نميدانم ! اين نظر من است برادر .
صندلي را هم خوب آمدي برادر ! نام كيوان انصاري و كيانوش سنجري را من روي دست صندلي بازجوييم ديدم . خبر بازداشت چند دانشجو كه نامشان روي دسته صندلي هاي بازجويي هك شده بود را هم ديدم . نميداني وقتي نامي ميديدم از زنداني قبلي بر روي دسته صندلي چه حالي ميشدم . نميداني ! هنوز يادآوريش حالم را دگر ميكند . هنوز !
فرزاد عزيز ! هنوز نفميده ام براي چه به تو حكم اعدام دادند ؟ چرا ؟ چرا اعدام ؟ چرا با شما كردها اينقدر اينها مشكل دارند نمي دانم . بسياري از كردها ايران گرايند و هم عقيده براي يكپارچگي ايران . ايران براي فرزندان كردستان وطن است .وطن كرد ايراني ايران است .
خبر روناك و هانا را ديدم . 5 سال زندان در تبعيد . در حالي كه براي ديگر فعالان حقوق زنان 6 ماه بريده اند . جرم يكي و مجازات اينقدر نابرابر ؟ البته نابرابري ظاهرا جزو ذاتياتشان شده . اصلا اگر جايي نابرابري نباشد روزشان شب نميشود . اينهم نمونه اش . اما نميدانم چرا ؟ سوالهاي بسياري است كه جواب ندارند ؟ جوابي نميابم .
اوين همه رقمه را ميهمان است . از فعال قومي تا فعال حقوق زنان تا مسلمان مذهبي معتقد و البته منتقد تا ماركسيست با تمام خصوصياتش تا همه منتقدين . همه كساني كه سخن آقايان را بر نميتابند .
خلاصه آقا معلم ! سخن زياداست و وقت كم و عمر كوتاه .

اما بدان ! هركاري كه بتوانيم براي لغو حكم اعدامت ميكنيم . اعدام به جرم ديگري بودن و تمكين نكردن انصافا جنايتي است . نابخشودني است اين جنايت .
راستي ! فرهاد حاج ميرزايي را ديده اي ؟ او را با ما گرفته اند به جرم انديشه و عقيده اي دگرداشتن . اما هنوز در بند است و ظاهرا جانش در خطر . كاش رها شود او هم
يك خبر هم به تو بدهم . عابد توانچه هم دارد به جمع بنديان اضافه ميشود . هشت ماهش ظاهرا قطعي شده . خدا كند او هم به زندان نرود .
نميدانم چه بگويم . گاهي چشم از سخن و قلم بهتر سخن ميگويند .
اما بر ساكتان و قاعدين زمان سخني ميگويم . آقايان و خانمها ! شايد نوبت بعدي نوبت شما باشد . كرد و ترك و بلوچ و دانشجو و زن ومرد و قوميت و ذهب نميشناسند اينان . شايد فردا نوبت شما باشد ؟ قدري بيانديش . شايد !
________________________________
اعتماد ملي هم دچار دردسر شده . البته تنها به جرم نقدي آرام از رئيس جمهور . ظاهرا آقاي احمدي نژاد هم به مقدسات پيوسته كه نقدش اينچنين مجازاتي سنگين دارد . نميدانم . خدا به خير كند . خدا هم به مردم و هم به اعتقاداتشان و هم به اسلام عزيز رحم كند
______________________________
ناخداي ناو وينسنت بعيد ميدانم بتواند چشم آرام بر هم بگذارد . جنايتش را شقاوتش دنيا را تكان داد . 66 كودك را كشتن جز از جلادان بر نميآيد. لعنت ابدي خداو خلق خدا بر جنايتكاران آمريكايي ، اين سردرمداران امپرياليسم و طاغوت جهاني
ياد شهداي ايرباس ايران اير 655 به خير . يادشان گرامي
________________________________
دادستان کل کشور: به آن معنا که اعلام می شود مجازات اعدام نداريم، حکم قصاص ربطی به دستگاه قضايی ندارد، مهر
ببخشيد آقاي دادستان ؟ پس اعدام به چه معنا داريد ؟ حكم اعدام فرزاد كمانگر معنايش چيست ؟ اصلا مگر اعدام كردن معنا هم دارد ؟ يا فردي اعدام ميشود يا نميشود . اين معنا قائل شدن براي اعدام هم از آن سخنان است خداييش . من كه نفهميدم سخن آقاي دادستان را هنوز . اگر كسي فهميد برايم معنا كند
________________________
پس نوشت : شايد كه نه حتما بازجوهايم از نگارش اين نامه ناراحت خواهند شد . اما خب ! تقصير خودشان است . من را سلول 44 انداختند . سلول قبلي فرزاد كمانگر و ظاهرا آخرين سلول او در بند 209 زندان اوين . شايد اگر اين حضور نبود اين نامه هم شكل نميگرفت . شايد ! روزگار است ديگر .
_________________________
پس از رهايي از بند خيلي دلم ميخواهد از روزمرگي دل بكنم و به كارهاي فكري و انديشه ورزيم بيشتر برسم . اين روش را هم پيش گرفته ام . اما مگر ميتوان انسان بود و گاهي مجبور به سخن نشد . در اين مسئله آقاي كمانگر هم به همين ترتيب . اين معلم نبايد اعدام شود . به خاطر شرافت و آزادي و انسانيت . كاش اعدام نشود . اعدام يعني جان ستاندن . معلم جان ميدهد . جانش را نگيريد
______________________
روز 18 تير نزديك است . گرامي باد اين روز كه در كارنامه جنبش دانشجويي جاودان شد . سال گذشته تحكيمي ها و ادواريها رادر 18 تير به بند كشيدند . امسال نوبت كيست ؟
كاش هيچ بندي نباشد . ياد 18 تير و شهيد و زخميهاي اين حمله ناجوانمردانه به كوي دانشگاه تهران گرامي باد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin