Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: انتظار ، نويد رهايي

Saturday, August 16, 2008

انتظار ، نويد رهايي

اين مقاله به پيشنهاد دوستان عزيزم در شاخه جوانان حوزه جنوب منطقه تهران جبهه مشاركت ايران اسلامي نوشته شد تا در مراسم جشن ميلاد بنيانگذار جامعه بي طبقه توحيدي ، سبط پيامبر رهايي و آزادي ، فرزند پيشواي موحدان حضرت ولي عصر (عج) خوانده شود . اما خب ! ظاهرا دوستان مشاركت با شعار آزادي خود بر عليه آزادي عمل ميكنند . فرمودند اين متن نبايد خوانده شود . چرايش را هم نگفتند . دو نظر هست . يكي اينكه اين مطلب به دليل محتوايش رد شد و ديگري اينكه به دليل نويسنده اش . ظاهرا بنده به دليل زنداني كه به بنده وزارت اطلاعات تحميل كرد به رجسي تبديل شده ام كه بايد پنهان داشته شوم . شايد كه البته مايه خجالت نباشم !
به هر حال اين مطلب خدمتتان تقديم ميگردد . باشد كه خود قضاوت كنيد .
در ابتدا ميلاد بنيانگذار جامعه بي طبقه توحيدي ، سبط پيامبر رهايي و آزادي ، فرزند پيشواي موحدان حضرت ولي عصر (عج) را بر تمامي رهروان راه برابري و آزادي تبريك و تهنيت عرض ميكنم .

همچنين رهايي سه مرد پلي تكنيكي را مبارك ميدانم . به اميد رهايي همه زندانيان سياسي و عقيدتي از چنگال زر و زور و تزوير
به نام یگانه خرد و اختیار
به نام خداوند عرفان ، برابری و آزادی
انتظار ، نويد رهايي

مجلسی در گوشه ای از شهر برپاست . جوانانی و پیرانی در کنار هم و همگی گریان و نالان و در میانشان فردی که با صدایی محزون دعا میکند و روضه ای میخواند و بعد از همه اینها الهی عجل لولیک الفرجی میگوید و بعد تمام . همه بلند میشوند و التماس دعا و بعد خروج از مجلس . از فردا صبح همان آش و همان کاسه . کسانی که کلاه برداری میکردند و ربا میخوردند و سنگ اندازی در کار خلق الله میکردند دوباره به شغل شریف پدرسوختگی خویش مشغول میشوند و انگار نه انگار که هیچ اتفاقی روی داده و هیچ سخنی گفته شده است . دعای عجل لولیک الفرج هم برای فیضش بوده و شسته شدن از گناهان و یک دوش دینی اساسی برای پاک شدن و دوباره همان کارهای قبلی را کردن .
سالهاست که در کشورما برای فرج ولی عصر دعا میشود . مداحین منبر به دست که امروز تبدیل به صاحبان اصلی منابر شده اند و متولیان رسمی دین یا همان روحانیان را هم به کناره نهاده اند و هرکه هم که زیباتر با لحن مردم پسندتر دعا کند و روضه بخواند اقبالش بیشتر میشود . اگر کسی هم در این میانه ریتمهای جدید آنور آبی را که حرام است اشعارشان اما ظاهرا مباح بودن ریتمشان امری مسلم برای مدعیان دین داری شده تقلید کند که چه بهتر . بساطش رونق میابد و پولی که در پاکت به حاج آقا میدهند بیشتر و جوانان دورش کثیرتر .
انتظار را تبديل كرده اند و به چاهي و انسانهايي كه جز نامه انداختن در آن چاه و عجز و لابه كردن هيچ كاري نميدانند . حتي چندي پيش خبر رسيد كه مقبره اي براي امام عصر ساخته اند كه بله ! امام پس از شهادت اينجا رفت خواهد شد . استحمار ببينيد تا كجا به خر كردن خلائق مشغول است . وقتي نائيني فقيد ميگفت استبداد ديني از استبداد سياسي به مراتب خطرناكتر است سخني به گزافه نميگفت . استبداد سياسي حداقل با ابزار حكومت به تخدير مسائل ديني همت نميگماشت اما استبداد ديني با ابزار دين به هر بهانه و با هر تخديري موافق است تا قدرت سياسي خويش را مستحكم سازد . براي او نه حفظ دين و انسانيت و برابري و آزادي كه حفظ نظام از اوجب واجبات است . حكومت براي مولايمان علي از عطسه ماده بزي هم كم ارزشتر بود مگر اينكه حق مظلومي را از ظالمي بستاند براي آقايان متولي رسمي دين و صاحبان دكان دين از همه چيز با ارزش تر است تا دستگاهشان بچرخد و نانشان درآيد و قدرتشان تضمين شود . وا اسفا به حال حقيقت .

اما این سوی داستان . روشنفکران و اهل اندیشه که رسالتشان آگاهی سازی و روشنگری است متکلمانه و فقیهانه و فیلسوفانه به زوایای امر میپردازند . دعوایشان میان تلقی هایشان بالا گرفته و تنها به زبانی سخن میگویند که فقط خود میفهمند و آن کارگر و کارمند و عضو عادی از طبقه میانی جامعه نمیفهمد و اصولا نمیخواهد هم که بفهمد . مثلا بفهمد که چه ؟ به چه کارش میاید این دعواهای کلامی و درگیریهای بیخود و بی جهت ؟ چه تفاوتی برای او میکند این سخنان ؟
__________________________
پي نوشت : دوستان محترم مشاركت ! شش ماه است از بند رسته ام و البته هنوز به قيد وثيقه در هواي آزادي نفس ميكشم . اما در اين شش ماه بندي ديگر را دوستانم در مجموعه جبهه برايم درست كردند . بايد اثبات ميكردم اعتقادم به خدا و رسول و معاد را . بايد مسلمانيم را اثبات ميكردم . بايد اثبات ميكردم كه نسبتي با هر مجموعه فالانژ و وطن فروش ندارم . اما در اين شش ماه باز از دوستان متلك خوردم و صبر كردم . اما !
اما اين بار تحمل نميكنم . بنده ظاهرا به لكه ننگي تبديل شده ام كه دوستان محترم مشاركتي از اينكه بنده عضو جبهه هستم شرمنده اند ! خب ! بنده اين لكه ننگ را از رويتان بر ميدارم .
وقتي در مجموعه اي حتي به اندازه ارائه مقاله اي تحمل نميشوم ، وقتي حضورم در مجموعه اي در پايين بخشهاي حزب باز هم تحمل نميشود ديگر ماندنم محلي از اعراب ندارد .
اما ! اما شعار معنويت و عدالت و آزادي را دوستان بار ديگر معنا كنيد . اين اسم با رسمتان سازگار نيست . اين رسم انسان بودن نبود عزيزان مشاركتي . والسلام
پي نوشت 2 : اين پست پريساي عزيز را چند بار خواندم و اعصابم خورد شد . دوستان فعال در تمامي عرصه ها ! همه ما انسانيم و همه حق زندگي داريم . ربطي ندارد كه يكي مسلمان شيعي يا سني و ديگري لائيك و ديگري كمونيست ، يكي فعال زنان و يكي كارگري و يكي دانشجويي و يكي معلم ، يكي سوسياليست و يكي ليبرال يا صاحب هر انديشه اي هستيم . بر برابري و آزادي همه انسانها هر كسي اتفاق نظر دارد بايد زنداني هر طيفي را زنداني خود بداند . ما همه در بند يك هيولا گرفتاريم . بايد در كنار باشيم تا روز رهايي از بند . انسان باشيم همه مان عزيزان . انسان . اميد وارم ، خدا كند چنين باشيم .
پي نوشت 3 : تنها شدم . تنها تر از هميشه . اما هر جا بري ، هر چي شماره عوض كني باز بدون جات پيش من ، تو قلب من محفوظه . حتي اگر خودت نخواي . تا آخر . تا اون دنيا كه خدا در مورد ما قضاوت كنه . اگر تنها ترين تنهاها شوم باز هم خدا هست . او جانشين تمام نداشتنهاي من است
__________________________
تبريك ! تبريك ! تبريك !
تا رهايي همه زندانيان سياسي و عقيدتي
اما هنوز محبوبه كرمي عزيز در بند است
هنوز عابد توانچه در بند است . هنوز كه هنوز
فرزاد كمانگر بايد رها گردد از بند
عماد باقي عزيز دوباره در 209
و هنوز هستند بنديان به جرم انديشه و صدا ،‌به جرم برابري خواهي و آزادي طلبي
اللهم عجل لوليك الفرج

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin