Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: شناسنامه

Thursday, October 16, 2008

شناسنامه

مولي الموحدين ، مولي المجاهدين علي جمله دارد . من عرف نفسه فقد عرف ربه . بايد خود را شناخت تا پروردگار خود را شناخت . نميگويد فقد عرف الله . ميگويد فقد عرف ربه . رب يا پروردگار . هر پرورشي از ميوه اش شناخته ميشود . انسان كه در مسير شدن است و تكامل و ميشود از پرورشش است كه اين شدن او روي ميدهد . رويشش و باليدنش از همين پرورش گاه و پرورش دهنده اوست . وگرنه هر انساني كه فطرت الله التي فطر الناس عليهاست . آنچه ناشي از نوع باليدن او و شدن انسان است پرورش دهنده اوست و پروردگار او . وقتي پرورشش لجن ميشود و منيت و غرور و كبر و دروغ اصحابش چه در جامعه و چه در خانواده نتيجه اش ميشود جلادي كه والي جنايت است و مفتي وحشت و وقتي پرورش دهنده اش و پروردگار خدايي برابري و آزادي ميگردد ميشود مجاهد في سبيل الله و شهيد و شاهد .

روزگار عجيب و غريبي است . راه مشخص است . ان هدينا السبيل . اما شاكرا و اما كفورا . راه مشخص است اما منيت و محاسبه اين روزگار جنايت و وحشت از شاكري كفور ميسازد . هستند دور و برما كساني كه اهل حق و برابري و رهايي ديروز بودند . اما امروز اصحاب عافيتي شده اند كه با ژست مصلحت همواره خوانده اند بايد هموش بود . زيرا زبان سرخ سرهاي سبز را بر باد ميدهد . جوانان ما نيز . نميدانند كيستند . نسلي شده ايم خود ما نسل پس از شصت براي خودمان . نسل خودباخته در برابر همه چيز . نسل مشغول به خود و مانده در فرديتمان و طلب كار از عالم و آدم . نسل پاي كار و سرمايه گذار نيستيم و اصلا اهل اين برنامه ها و اين حرفها نيستيم و اصلا برايمان پاي كاري و سرمايه گذاري و مردانگي در راه و هدف و انديشه چرت و پرتهايي است كه عده اي احمق كه كله شاه بوي قرمه سبزي ميدهد ميگويند و ما هم گوشي در داريم و گوشي دروازه . نميخواهم سياه ببينم . اما اين واقعيت است . روزگاري است كه شان برتر از صاحب شان است در باب بزرگان .
بايد بدانيم كيستيم و از كجا آمده ايم . خودمان را كه بشناسيم دوزاريمان ميافتد كه چه كاره ايم . هيچ كس از ميان لجن بودن راضي نيست . مگر اينكه نميداند در لجن است . كاش ميفهميديم كه كجاييم .
روزهايي است كه وقت نوشتن هم ندارم از كثرت درگيري براي فراموشي . اما گاهي و تنها گاهي همه جايم درد ميگيرد و چاره درد فرياد است .

شناسنامه
من از اهالي رنجم
و از قبيله درد
تبار من همه از درد و رنج ناليدند
و من نه ناله كه فرياد مي كنم فرياد
چه !
از اسارت شهر حماسه مي آيم
و از ولايت زنجير عدل جلادان
كه ، جاي جاي تنم زخمدار ((تعزير)) است
و قلب و كليه و مثانه جملگي بيمار
و پشت گوژ ز سنگيني و صلابت دار

محمد ملكي (ياسر)
ده ونك - 1376
___________________________
_____________________________
جالب است اين افشاگري ها . آقا مصطفي تاجزاده افشا ميكند . ديريريم !

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin