Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: May 2009

Sunday, May 3, 2009

كارگر - كودك كار و استثماري به نام قرا داد كار موقت

با عرض تبريك دوباره به مناسبت روز كارگر
و همچنين با آرزوي رهايي همه همرزمانم در جنبش دانشجويي . جنبش كارگري و كمپين يك ميليون امضا و فعالين حقوق بشر
و دو نگاشته اين حقير دراين ويژه نامه
پير مرد گوشه اي مي نشيند و دستمالي از جيب بيرون مي كشد . عرق از جبين پاك مي كند و دوباره بر مي خيزد و كار را از سر مي گيرد . حدود 60 سال سن دارد و نسبت به سنش بسي شكسته شده . بيش از بيست سال سابقه كار دارد و هنوز هر سال بايد منتظر باشد كه آيا كارفرمايش قرارداد را تمديد مي كند يا خير ؟ ياد دخترش مي افتد كه امسال بايد عروسي كند و ناگهان غول جهازيه مانند آواري بر سرش خراب مي شود .
_______________________
كوچك بود . به 15 سال نمي رسيد . بارها و بارها در كنار دوستانش خنديده بود . در تئاتر دوستانش بازي كرده بود . نقش آدمهاي خوب و بد . آدمهايي كه دور و برش بودند و آنها را مي ديد و شايد ! شايد با گوشت و پوست لمسشان مي كرد .
______________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, May 1, 2009

به جای نان به تساوی گلوله قسمت شد

همه ایستاده اند دور آب نمای پارک لاله . آشنایان می آیند و می روند . همه فقط راه می روند و هنوز کسی حرکتی انجام نداده . منهم دوری بدور آب نما می زنم و کناری می نشینم . ناگهان
ضلع جنوب شرقی آب نما . هجوم ماموران . فریاد و جیغ دختران و فرار همه . می زنند . چون قوم مغول می زنند .
انگار اینجا فلسطین است و بار دیگر اسرائیلی ها را میبینی که مردم را می زنند و می برند . دختر و پسر ، زن و مرد ، کوچک و بزرگ ندارد . همه را می زنند و بر زمین می کشند . و بعد بازداشت می کنند . سعید یوزی- محمد اشرفی- سعید مقدم- جعفر عظیم زاده، شاهپور احسانی راد، بهروز خباز، مریم محسنی و فایق کیخسروی از سویی بازداشت می شوند . از سویی دیگر هم مریم حاج محسن، پروانه قاسمیان، فاطمه شاه نظری، شریفه، محمد فرجی، بهروز خباز، جعفر عظیم زاده، زانیار احمدی، محمد اشرفی، علی رضا تقفی ، محسن تقفی ، سعید مقدم وسعید یوزی هستند و همچنین از اعضای کمپین یک میلیون امضا نیکزاد زنگنه، امیریعقوبعلی، کاوه مظفری ، پوریاپوشتاره، طاها ولی زاده به تیغ بازداشت سپرده می شوند . همه را می زنند . چون مغولان زدند و خون ریختند و بردند .
همه بودند . از فعالین کارگری تا حقوق بشری ها و فعالین حوزه زنان و کودکان و دانشجویان . همه درد کشیدگان از حکومت ولایی بودند تا به یک ظلم آشکار اعتراض کنند . تا فریاد زنند که زنده باد جنبش کارگری
خواسته هایشان چه بود ؟ دستمزدهای معوقه باید بدون عذرو بهانه پرداخت گردد! اخراج و بیکارسازی کارگران باید متوقف گردد/ حقوق زنان و مردان درتمامی شئون اقتصادی – اجتماعی باید برابرباشد/ بازنشستگان باید ازیک زندگی مرفه و بدون دغدغه اقتصادی برخوردارشوند/ کارگران با معلمان ( کارگران فکری) ، پرستاران وسایراقشارزحمت کش جامعه متحدند و ازمبارزات آنان پشتیبانی می کنند/ کارکودکان غیرانسانی و استثمارگرانه است. ما با فعالین لغو کارکودک هم سنگرهستیم
./ منصوراسانلو، ابراهیم مددی و دیگرکارگران زندانی باید بدون قید و شرط آزاد گردند و تعقیب های قضایی علیه دیگرکارگران باید فوراً پایان پذیرد. و.....
همینها بود خواسته هایشان . نه برانداز بودند و نه به مقدسات آقایان توهین کردند . تنها قصدشان گرامی داشت یک روز بین المللی بود و جشنی و شادی . همین .
اما زدند و فحش دادند و خون ریختند و بردند . مغولان نیروی انتظامی لباس مردم را تا میانه خیابان راندند . از پارک اخراج کردند و این اخراجی ها را به بند کشیدند . بانوان را در وزرا و مردان را در کلانتری وصال و اوین و هر جای دیگری که خدا می داند
می زدند و فریاد کافر گفتنشان بلند بود . کافرانه می زدند و آی دزد آی دزد می کردند . جنایت کارانه می زدند نا مردان روزگار
پارک لاله هم از خون فرزندان مردم سیراب شد . سنگ فرشش گلگون شد و دیده اش به شجاعت فرزندان مردم ایران روشن . این رزم هست تا حذف هر گونه تبعیض از مردم ایران . تا رهایی مردم ایران . حتی اگر فرعونانه همه را بند بکشید .

به جای نان به تساوی گلوله قسمت شد
اما انتخابات چیان ! جان مردم به جهنم . خون انسانها به درک . آزادیشان فدای سرتان ! به انتخابات بچسبید . به شما چه که روز کارگر به خون کشیده می شود و همه را بازداشت می کنند . به شما چه که پلی تکنیکی ها بیش از دو ماه است در بند اند . به شما چه که بازداشت شدگان اول و دوم اسفند 87 هنوز در بند اند . همایش برگزار کنید و شعر جنبش فدائی یعنی سر اومد زمستون را به نام خود مصادره کنید و خوش باشید ! مطمئن باشید مردم با شما همان می کنند که قرار این با فرعون بکنند . راه مشخص است . یا راه مردم و یا راه ظلم و استبداد . شما در راه تقویت استبداد قدم می زنید . فاعتبروا یا اولی الابصار
امروز جمعه بود . اول می 2009 . 11 اردیبهشت 88 . صبح گاه قتل دل آرا و غروب سلاخی حق طلبان . آمار جنایت دارد به روز و ساعت و دقیقه می رسد .

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

خون به خون شستن محال آمد محال

سر گیج می رود و جز بهت چیزی عاید نمی شود . خبر ناگهانی است . فکر کرده بودیم برای حداقل مدتی خطر گذشته و می توان روی گذشت خانواده مقتول حساب باز کرد . فکر کرده بودیم می توان این مسئله را ختم به خیر کرد . ولی ...
نامه خانواده آن مقتول را خوانده بودیم و البته فهمیده بودیم رنجشان را . عزیز از دست داده اند آخر . ولی نمی دانم که خانواده مقتول هم خبر از اجرای حکم اعدام داشتند یا خیر ؟

سحرگاه 11 اردیبهشت و هنوز خورشید طلوع نکرده ، دخترک نقاش را بر چوبه دار رقصان آویختند . نمی دانم از خانواده آن مرحومه مهین کسی انجا بود یا خیر ؟ ولی فی الحال می پرسم . آیا مرگ دل آرا ، تسکینی بر دردهایشان شد ؟ آیا کل مشکل با این اعدام و قتل حکومتی حل شد ؟ آیا اگر خود را جای نزدیکان دل آرا می گذاشتند و دل آرا بخشیده می شد ، بهتر بود یا فی الحال که دستشان به خون دل آرا آلوده است ؟ اصلا آیا می دانند همان اندیشه اسلامی که در آن نامه از آن دم می زدند با برخوردی فرم – محتوایی می تواند منادی لغو حکم اعدام باشد ؟ آیا استدلالات عماد الدین باقی عزیز را در لغو حکم اعدام خوانده بودند ؟ آیا از بزرگترهایمان نشنیده بودند که لذتی که در عفو هست در انتقام نیست ؟ آیا نشنیده اند که خون به خون شستن محال آمد محال ؟
آیا نمی دانستند که دفع الشر بالشر عقلا باطل است ؟ آیا نمی دانستند که جهان جدید مجازاتهای معینی که در ان جان آدمی محفوظ می ماند را جایگزین حکم اعدام کرده است ؟ آیا ایشانی که معتقد به شریعت اسلام اند و در نامه خود از آن سخن رانده اند ، نمی دانستند که چهار امر مال ، جان ، ناموس و آبروی انسان در فقه شیعی از والاترین حرمت ها برخوردار است ؟
آقای قاضی پرونده ! ایا استدلالات وکیل پرونده عبدالصمد خرمشاهی در چپ دست بودن دل آرا و عدم توانایی او در انجام این قتل نتوانست شما را قانع کند ؟ آیا لج بازی و برخورد با فعالان حقوق بشری به این میزان ارزشش را داشت که حکمی بدهید که نزد خدا و خلق نتوانید جواب گو باشید ؟ آیا منطقی بود که یک جوان نقاش را که یک استعداد بالقوه بشری است ، اعدام شود ؟ آیا درست این نبود که این جوان نقاش با پرورش دوباره به صحنه اجتماع بازگردد ؟ مگر نه اینکه در فقه شما برای مفسد فی الارض (که هیچ امیدی به اصلاح آن نیست) حکم اعدام می برند و بنابراین اعدام برای یک نقاش (هرچند مجرم که البته در ان بحث فراوان است) عقلانی و منطقی به نظر می رسد ؟ آیا نباید در چنین احکامی اجتهاد جدید شود و به جای تکرار و تکرار وتکرار که منجر به ارتجاع می شود ، به نواندیشی پرداخت ؟ مگر زمان جنایت دل آرا 17 سالش نبود ؟ مگر اخیرا بحث تصویب این نبود که انسان زیر 18 سال غیر رشیداست و بنابراین حکمی که برای انسان رشید صادر می شود در مورد او مصداق ندارد ؟
و سخنی با آن پسر ! پسری که دل آرا او را آنقدر دوست می داشت که با او همراه شده بود . خودت می دانی که دختر 17 ساله ای (در آن زمان) چون دل آرا جز با زبان احساس سخن نمی گوید . نمی دانم کجایی و چه می کنی ؟ اما کسی که تو را عاشقانه دوست داشت اعدام شد . تو میمانی و وجدانت
هنوز نمی دانم چرا . هیچ منطقی برای این قتل حکومتی نمی یابم . آیا زمان آن فرا نرسیده که مراجع حقوق بشر جهانی رژیم ایران را محکوم به لغو این مجازات غیر منطقی ، غیر عقلانی و غیر انسانی کنند ؟
و سخن آخر ! چه کسی مقصر است ؟ آیا حکومتی که فضای اجتماعی چنین مسائلی را مهیا می کند مقصر نیست ؟ فقر و فساد و تبعیض آیا مسبب چنین وقایعی نیست ؟ آیا حاکمان را نباید به دلیل چنین حوادثی به پای میز محاکمه کشاند ؟
منابع :
دلارا دارابی اعدام شد
http://www.chrr.us/spip.php?article3987
_________________________
________________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin