Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: March 2009

Sunday, March 29, 2009

ما هستیم ، بی عملی و مشکلات خلقیات ایرانی

مارکس در ابتدای کتاب هجدهم برومر نکته ای را متذکر می شود . نکته ای که از هگل وام می گیرد و کاملترش می کند . او می گوید (از قول هگل) که تاریخ دوبار تکرار می شود و بعد خود کاملش می کند که بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی .
این سخن می تواند یک درس باشد و یک هشدار . هر امری ، هر واقعه ای و هر مکانی در شرایط تاریخی و به تعبیر شریعتی در جغرافیای حرف خویش رخ می نمایاند و تعمیم آن به شرایطی دیگر امری است نادرست .
رهبری در تبعید نیز از این قاعده مستثنی نیست . در تاریخ ایران و در صده اخیر ما رهبر در تبعید شاید یکی بیشتر نداشته ایم . آقای خمینی این نقش را در تاریخمان بازی کرد و دیدیم آنچه شد .
امروز اما یکی دیگر از شخصیت های سیاسی برون مرز ایران در تلاش است که این نقش را برای بار دیگر به عهده بگیرد . او که یکی از نیروهای سیاسی موثر رژیم گذشته ایران بوده با تلاشی پیگیر و با استفاده از تریبونهای متعدد می خواهد به این امر دست یازد و رهبری خویش را بر ایرانیان تحمیل کند .
او همچنین مدعی جنبشی است که نام ما هستیم را بر روی آن نهاده است .
سخن زیر ناظر بر نقدی است بر این جنبش به عقیده بنده ناقص الخلقه و صوری .
حرکت ما هستیم در چند ساله اخیر نفوذ بسیاری را در میان توده های ایرانی داشته است . دیوار نوشته های تهران به صورت نمونه ، نمودار این نفوذ و گستردگی آن است . اما آیا این مثلا جنبش امری حقیقی است یا تحمیل رسانه ای است که ساخت امپریالیستی بر اساس مطامع خود و برای منحرف سازی جنبش دموکراسی خواهی در ایران تدارک دیده است ؟ و دلیل این همه نفوذ این مثلا حرکت چیست ؟
چند نکته در این میانه حائز اهمیت است . اولا رهبر یک جنبش لزوما نه تحمیلی و رسانه ساخته که درون جوش و مردم ساخته است . رهبر از میان جنبش می جوشد . نه اینکه خود ایجاد کننده جنبش باشد . ثانیا شهرام همایون از مدافعین نظامی بوده است که توسط همین مردم ساقط شده است و هیچ ملتی را نمی توان سراغ گرفت که آنچه که خود بیرون انداخته دوباره بپذیرد .
شهرام همایون دارای پیشینه ای مشخص است . او از مدافعان حاکمیت پهلوی بوده و هست . قبل از پیروزی انقلاب نیز از مدافعین همین نظام بوده است . دقیقا در زمانی که حاکمیت استبدادی پهلوی در حال کشتار و جنایت و شکنجه های وحشیانه بود .
شهرام همایون امروز مدعی دموکراسی است . مدعیان دموکراسی می بایستی در گذشته خود اثبات کرده باشند که مدافع حقیقی دموکراسی هستند . این اثبات نیز از گذشته ایشان نمودار می شود . مدافع حکومتی که یکی از وحشیانه ترین دیکتاتوری های زمانه خود بود . مدافع حکومتی که ایجاد کننده حزبی است که تصمین کننده دیکتاتوری است و رئیس حکومت دیکتاتوری اعلام می کند که یا عضو حزب شاه ساخته شوید و یا از مملکت بروید ! چنین انسانی چگونه می تواند مدعی دموکراسی باشد ؟ آیا از گذشته خود اظهار پشیمانی کرده ؟ او که هر روز بیشتر مدافع فرزند همان خاندان می شود ، چگونه می تواند مدعی دموکراسی باشد ؟ آیا هزاران کشته پهلوی اول و دوم را کسی قادر است از صحنه تاریخ ایران پاک کند ؟ کجای تاریخ دموکراسی توسط تحکیم کنندگان نظام دیکتاتوری و ورثه دیکتاتور ساقط شده ایجاد شده که ایران دومین آن باشد ؟
اما یک سوال اساسی ! چرا مردم ایران اینگونه از این حرکت استقبال می کنند ؟ این به چند نکته روانی در اخلاق و روان ایرانیان بر می گردد که باید ذکر شود . یادمان نرود زنده یاد جمال زاده در خلقیات ایرانیان و همچنین مرحوم مهندس بازرگان در ناسازگاری ایرانی به نقد خلقیات و روان ایرانی دست زده اند . ملی گرایی نه این است که هنر نزد ایرانیان است و بس . بلکه این است که با حفظ علقه های ملی و میهنی و نقد خود و مردم خود برای پیشرفت ایران تلاش کرد و گامی به پیش نهاد . همانگونه که مصدق بزرگ کرد و تبدیل به رهبر مردم ساخته ملی ابدی ایرانیان شد .
مردم ایران به لحاظ حافظه تاریخی فقیر اند . زود یادشان می رود که در روزگار پیشین چه بر سرشان گذشته است . این مردم یادشان رفته است که در رژیم پهلوی در همه ابعاد چه روی داده است . در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع چه بر سرشان گذشت و به چه دلیل انقلابی بس عظیم در ایران انجام شد . انقلابی که اگر چه مصادره شد اما حقیقتی انکار ناپذیر بوده و هست . انقلابی و محمد حسنین هیکل از آن به عنوان یک جنبش انسانگرایانه جهانی از آن یاد می کند . البته انقلابی که به دلیل نابخردی رهبران و غفلت توده ها مصادره شد و به تاراج رفت .
مردم عزیزمان قدری کودک انگاری دارند . به دلیل حافظه تاریخی فقیرشان سریع به امری دل می بندند و سریع از امری دیگر دل می کنند . هرچند قبلا تجربه اش کرده باشند . مردم ما از هراس مار غاشیه به افعی می خواهند پناه ببرند . قبلا هم چنین امری روی داده است . حمایت توده ها و مردم از آغاز استبداد رضا شاهی در پس هرج و مرج روزگار ما بعد مشروطه نمونه ای بارز از این مسئله است . این مردم فراموش کرده اند که با وجود جنایات نظام ولایی ، نظام شاهی نیز خود از جنایت مبرا نبوده است . کشتارها و وابستگی های خفت بار رضا شاهی ، کودتای ننگین 28 مرداد که محمد رضا پهلوی اعتراف می کند که شاهنشاهیش را مدیون نظام امپریالیستی غرب و آمریکاست . آمریکایی که جنایاتی چون شیلی آلنده ، ویتنام ، عراق و افغانستان و ... در کارنامه خود دارد . پس از کودتا نیز کشتار 15 خرداد ، سال 50 تا 56 و شکنجه ها و تبعید ها و نقش های آشکار حقوق بشر را در کارنامه خود دارد .
اما باز چرا اینگونه مردم عزیزمان متمایل به این حرکت شده اند ؟ این را باید در میان پاتریمونیالیسم وبر جستجو کرد . ((از نظر ماکس وبر پاتریمونیالیسم حاکمیتی سیاسی است که یک خاندان پادشاهی، قدرت را از طریق یک دستگاه عریض و طویل اداری به صورت اجبار آمیز اعمال می کند. وبر پاتریمونیالیسم را به طور عمده برای تحلیل زندگی سیاسی کشورهای خاور میانه توصیه می کند.
شکل ابتدایی این نوع از سیادت، با اعمال قدرت با اعمال قدرت یک رییس قبیله که یک دستگاه اداری را پی ریزی می کند، به وجود می آید. در سنخ شناسی رژیم های سیاسی وبر، باید میان پاتریمونیالیسم و سلطانیسم فرق گذاشت. سلطانیسم اصطلاحی است که برای توصیف نظام های سنتی، بویژه درخاورمیانه، سلطانیسم حالت افراطی پاتریمونیالیسم است که درآن سلطه برپایه اراده شخص قرار گرفته است و بالاترین مقام حکومتی( شاه، حاکم، رییس، ...) از تمامی قید وبندهای نظام سنتی آزاد است، از این رو، او به جای اعمال قدرت رسمی / قانونی، شبکه روابط وفادارانه و چاکرمنشانه، و وابستگی های خصوصی شبکه اصلی ارتباطات در این نظام است. ویژگی های اصلی پاتریمونیالیسم عبارتنداز:1. دیوانسالاری سیاسی و اداری به صورت کامل به مثابه ابزار خصوصی درانحصار شاه است و حاکم درراس هرم سیاسی- اقتصادی قرار می گیرد.
2. حاکمیت سیاسی یک جانبه شاه تحت رژیم پاتریمونیال، زمینه رشد نظام سرمایه¬ داری ناقص دلال صفت است؛ از این رو، رژیم پاتریمونیال برخلاف فئودالیسم، تعهدی نسبت به حفظ مرزها و فعالیت های اجتماعی ندارد. پاتریمونیالیسم بدون منازع درصحنه اجتماعی حضور دارد.3. تفاوت نظام اداری پاتریمونیال با دیوانسالاری عقلانی درابهام مرزهای حوزه عمومی و حوزه خصوصی درپاتریمونیالیسم است.))
مردم ایران بیش از هفت هزار سال تاریخ آریایی میترایی خود ذیل حکومتهای شاه پدرانه زندگی کرده اند . حکومتهایی که شاه در آن پدر ملت ، ظل الله و سایه خدا و نماینده خدا بر روی زمین برای بهبود امور بوده است . در زمان صفویان و سیطره گفتمان شیعی ، شاهان صفوی این را در خاندان خود در اوج کردند . و البته ترکیب شاه و آخوند نیز برای شرعی شدنش استفاده شد . شاه عباس کلب آستان ولایت شد و البته حافظ شریعت شیعی . حافظی با شمشیر و حفاظتی با کشتار و خون . و توجیه توسط مجلسی ها . توجیه خون ریزی توسط اخوند دباری .
مردم ما در آستانه انقلاب 57 نیز درست به دلیل همین روحیه تاریخی بود که ولایت پذیر شدند و این بار با وحدت حاکم – فقیه و جمع شدنش در یک فرد این پدرسالاری اجتماعی بار دیگر احیا شد .
در روحیه ایرانیان در طول تاریخ این ملک دو نهاد بوده اند که حضوری و سیطره ای تاریخی داشته اند . سلطنت و روحانیت . در زمان انقلاب 57 و به دلیل عدم حضور دیگر نیروها و غیبت ایشان و انقضای ذهنی نهاد سلطنت ، این نهاد روحانیت بود که با بر عهده گرفتن هر دو نقش حکومت و فقاهت و تجمیعشان در یک فرد ، جایگزین نظام شاهی شد . اما در طول سی ساله اخیر و بد تدبیری و ظلم حکومت ولایت فقیه ، بار دیگر به دلیل همان حافظه قلیل تاریخی ، نظام شاهی در اذهان تقویت می شود .
به نظر می رسد امثال شهرام همایون و ما هستیمی ها از همین معضلات تاریخی روحیه ایرانی به نفع خود سود می جویند و به جای درمان و برای راندن خر مراد خویش به دنبال تقویت این مشکلات هستند .
ما هستیم حرکتی صوری بر مبنای خطاهای اخلاق و منش ایرانی است . حرکتی که در واقع بار دیگر تقویت کننده این نظریه است که ارتجاع جاده صاف کن امپریالیسم است . این بار اما ارتجاع شاه محورانه می خواهد منافع امپریالیستها را تامین کند .
اما مقصر کیست ؟ به نظر می رسد مقصر مدعیان حضور و فعالیت اجتماعی است که با خالی کردن عرصه زمینه ساز چنین انحرافات سیاسی ای هستند . مدعیان و به قول معروف دم کلفت های سیاسی اپوزسیون ایرانی که به حرف خود پایند نیستند و مرد عرصه سخن اند و نه عمل . آرمان گرایان دیروز که امروز نشستگانند در حقیقت مقصر ایجاد موجهایی از قبیل ما هستیم یا موج هخا و هخا ها هستند .
به نظر می رسد این خلا اجتماعی فضای خوبی را برای اینگونه موجها فراهم آورده است . اما باید متوجه بود و با روشنگری توده ها و انجام رسالت روشنفکری به اینگونه انحرافات پایان داد .
منابع :
۱. سايت شهرام همايون http://shahramhomayoun.com/
۲. جامعه در بطن سياست http://www.fasleno.com/archives/001054.php
۳. سايت های خروجی از پويش ما هستيم در موتور جستجوی گوگل
در همین رابطه بخوانید
___________________________
آنچه در بالا خوانده اید امری است از سوی دوست و برادرم امیرهادی انواری عزیز در نقد ماجرای ما هستیم

بنده نیز دوستانی را برای نقد این شبه جنبش صوری که جامعه ما را در بر گرفته دعوت می کنم :

1- گفتنی ها - امیر فرشاد ابراهیمی

2- نگران - عمار ملکی

3- مسافر - عطیه وحید منش

4- میرا قربانی فر

5- حقوق بشر - عبدالرضا

6- آنیما - علی عبدی

7- آرمان سرخ - امیر امیرقلی

8- جمهور - مهدی محسنی

9- حواری خورشید - هژیر پلاسچی

10- دانش سرخ - سعید حبیبی

11- ملی مذهبی - فرزاد مشیری
16- کورسو - مرتضی اصلاحچی

و تمامی دوستان همراه و همرزم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

به کدامین گناه کشته شد ؟

روزی و روزگاری است . زمین هست . آب هست . خدا هست . اما انسان نیست . هنوز نفهمیده ام چرا آن قادر متعال این انسان ظلوم جهول را خلق کرد ؟ هنوز فهمیده ام چرا آل بنی امیه و آل بنی عباس را امروز بر ما مسلط کرد ؟ چرا ما سکوت کردیم ؟ چرا نفهمیدیم ؟ چرا به جنایت و وحشت رسمیت دادیم ؟ چرا نفهمیدیم ارتجاع جاده صاف کن امپریالیسم است ؟ چرا هشدار ها را جدی نگرفتیم ؟ چرا فریب خوردیم ؟
نسل قبلی و نسل ما باید پاسخ دهد که چرا ؟؟؟
چرا
تصویر زیر را ببینید . زنده یاد شهید امید رضا میرصیافی . او انسان بود . انسان بودن در رژیم ولایت مدار جرم است آخر
مطلب زیر را بخوانید تا با او بیشتر آشنا شوید . او که دیگر نیست . اما یادش هست
...
او بسیار مهربان بود و در زمینه موسیقی هم خیلی سواد خوبی داشت. امید رضا بیش از حد حساس و عاطفی بود. برای او هم مثل همه باور کردنی نبود و نمی تونست باور کنه که چطور ممکنه بخاطر یه مطلب که جنبه طنز داشته اون هم در وبلاگی که شاید بیست خواننده هم نداشت یک نفر را به جرم اقدام علیه امنیت ملی و توهین به رهبری متهم کنند و به دو سال و نیم زندان محکوم کنند او همیشه در تماس هاش می گفت من تحمل زندان را ندارم. بارها از اوین به من زنگ زد اولین بار باور نکردم که از اوین هست پرسیدم مگه ممکنه که از اوین زنگ بزنی؟ گفت بله من در بند مالی هستم و یه تلفن عمومی هست که میشه با کارت تلفن زنگ بزنی! خیلی تعجب کردم. این هم بخشی از پارادوکسی که در جامعه ایران هست. من از او خواستم که زنگ نزند چون ممکنه برای خود او مشکل ساز بشه ولی او نه تنها به من بلکه به دو سه دوست دیگر در خارج از کشور زنگ می زد.
آخرین تلفن او چند روز قبل از مرگش بود. به من می گفت تقاضای مرخصی دادم که عید با خانواده ام باشم و همش می گفت دعا کن که عید به من مرخصی بدن. چون من تحمل ندارم عید را در زندان باشم. من هم که همش دلداریش می دادم و گفتم نگران نباش حتما عید مرخصی می گیری و امیدوارم که بتونی عید را با خانواده ات سپری کنی.... ولی متاسفانه عید را در خواب ابدی سپری کرد...جدا چه کسی مسئول این مرگ های مشکوک هست؟ مگر امید رضا چه کرده بود؟ بیشتر مطالبش در باره موسیقی بود. او عاشق تورج نگهبان بود و آرزوی دیدار او را از نزدیک داشت. بعد از مرگ تورج نگهبان خیلی دلمرده شد. این عکس ها را که اینجا گذاشتم به همراه چند عکس دیگه از مراسم بزرگداشت تورج نگهبان را برای من دو سه ماه پیش قبل از اینکه زندان بره فرستاد زمانی که حکم دادگاه را گرفته بود ...همراه عکس ها در ایمیل نوشت این عکس ها را می فرستم شاید یه روزی این عکس ها مورد استفاده قرار گرفتند! راستش نمی خواستم عکس ها را بذارم ولی فکر کردم او خودش عکس ها را داد و شاید به نوعی می دونست اگه بره زندان دیگه برنمی گرده و باید از عکس ها استفاده کرد... برای همین هم این دو تا را گذاشتم ...همش فکر می کنم من که با او از راه دور دوستی داشتم اینقدر این چند روز به من سخت گذشته بیچاره خانواده اش. امسال اگر به خاطر یه دوستی که یکی دو روز اول عید مهمانم بود، نبود حتی در جمع دوستانی که هر سال عید دور هم جمع می شوند هم نمی رفتم. عید خیلی بدی بود....من نمیدونم تا کی مردم ما باید هر سال مرگ و غم و اندوه را عیدی بگیرند. امیر حسین حشمت ساران هم یکی دیگر از همین مرگ های در زندان به دلیل عدم رسیدگی مسئولان زندان بود. واقعا نمیدونم چی بگم...
چه عید بدی بود... امیدوارم که عیدهای بعدی همه سرشار از شادی باشه .... امیدوارم که همه زندانیان عقیدتی ـ سیاسی آزاد شوند و واقعا سال 1388 سال صلح و دوستی، سال احترام به عقاید و مذاهب مردم سال آزادی بیان و سال بهتری برای مردم ایران باشد.
به امید آن روز
یاد امید رضا و همه کسانی که جان خود را به نوعی در راه میهن از دست دادند گرامی باد!
امروز درست یک هفته از مرگ مشکوک امید رضا میگذره. ضمن اینکه مرگ او و دو زندانی دیگه از ذهنم در این ایام عید نمیره به نوعی تازه تر هم میشه. واقعا به لینک ها و مطالب امیدرضا و سایت های موسیقی را که با چه عشقی درست می کرد نگاه کنید و بخونید چرا باید چنین کسی به زندان محکوم بشه و بعد به شکل عچیب و مشکوکی در زندان بمیره!
من مرگ وبلاگ نویس و روزنامه نگار امیدرضا میرصیافی دوست و همکارم را در زندان اوین کاملا مشکوک می دونم و از همه وبلاگ نویسان خواهش می کنم که در اعتراض به مرگ مشکوک امیدرضا و رسیدگی و بررسی علت مرگش در زندان اوین در وبلاگ خود او به نام تریبون آزاد اعتراضشان را بیان کنند.
http://persiantribune.blogspot.com/
امید رضا یک بار وقتی از زندان زنگ زد پاس ورد فیس بوکش را به من داد تا نگاه کنم تا اگر اگه دوستانش براش پیامی گذاشتند بهش خبر بدم. اولین بار که تلاش کردم نتونستم وارد بشم و وقتی دوباره بعد از چند روز زنگ زد پرسید که آیا نگاه کردم گفتم نه نتونستم با نام تو رجیستر بشم بعد گفت اگر با ایمیل خودت که جی میل هست رجیستر هستی باید خارج بشی و بعد وارد بشی. دفعه بعد که خواستم این کار را انجام بدم پاس ورش را پیدا نکردم و چون روی یک تکه کاغذ نوشته بودم فکر کردم که اشتباهی دور انداخته شده. خیلی ناراحت شدم و در تلفن بعدی بهش گفتم. گفت اشکالی نداره. امروز دنبال چیزی در مدارک و کتابام می گشتم و دیدم که پاس ورد لای کتابی گذاشته بودم. با دیدن پاس ورد فیس بوک امید رضا دوباره دگرگون شدم ومرگش برام تازه تر شد. رفتم به سایتش در فیس بوک. خیلی غمگین بود دوستانش که بعضی ها هم احتمالا از دستگیری ش خبر نداشتند عید را بهش تبریک گفته بودند. عضو دو سه گروه در فیس بوک بود یکی به نام پرسپولیس که احتمالا طرفداران تیم پرسپولیس هستند و یکی هم به نام بچه های تهران! که برای کلاس زبان انگلیسی با هم در ارتباط بودند. خیلی دلم گرفت. به وبلاگ آخریش که در مورد موسیقی بود سرزدم ... این وبلاگ را همین اواخر دو ماه پیش درست کرده بود و همش از تورج نگهبان و یاحقی و ...نوشته بود.
آخرین وبلاگ او به نام تریبون آزاد که در باره موسیقی بود.
http://persiantribune.blogspot.com/
اسم این وبلاگ را تریبون آزاد گذاشته بود. شعری از حمید مصدق چند روز قبل از دستگیری اش در وبلاگش گذاشته بود که اینجا کپی می کنم:
روزگار ما به روایت حمید مصدق
گفتم: بهار
خنده زد و گفت:
ای دریغ،
دیگر بهار رفته نمی آید
گفتم: پرنده؟
گفت:
اینجا پرنده نیست.
اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست.
گفتم:
درونِ چشم تو دیگر...؟
گفت:
هرگز نشان ز باده مستی دهنده نیست.
اینجا به جز سکوت، سکوتی گزنده نیست.
ــــ ـ ــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ــــــ ـ ـــــ ـ ــــــ ـ ــــــ ـ
امید رضا یک وبسایت برای زنده یاد تورج نگهبان طراحی کرده بود که آدرسش را هم در فیس بوک داده بود ولی زندان و مرگ تحمیلی اجازه به او نداد که وبسایتی را که به یاد هنرمندی که عشق عجیبی به او داشت را کامل کند.
www.toorajnegahban.com
او مدتی با سایت آرت موزیک در ایران کار می کرد و یکی از مسئولین سایت بود که اولین بار من هم از همین طریق با او آشنا شدم چون مصاحبه ای که با سیما بینا داشتم به نقل از منبع مصاحبه نقل کرده بود. امید رضا مصاحبه های خیلی خوبی با هنرمندان موسیقی ایران انجام داده بود لینک یکی از این مصاحبه ها که با کورش یغمایی بوده را اینجا می ذارم
http://www.artmusic.ir/news/show.asp?Id=8668
این هم لینک مصاحبه ای که من با سیما بینا داشتم و امیدرضا در سایت آرت موزیک گذاشته بود:
http://www.artmusic.ir/news/show.asp?Id=8620
این هم مصاحبه امید رضا با مجید درخشانی
http://www.artmusic.ir/news/show.asp?Id=7868
این هم یک مصاحبه دیگه از امید رضا با پری ملکی سرپرست گروه خنیا
http://www.artmusic.ir/news/show.asp?Id=6930
مصاحبه او با منصور تهرانی خواننده آهنگ یار دبستانی
http://www.artmusic.ir/news/show.asp?Id=6492
مصاحبه امید رضا قبل از دستگیری با سایت مجموعه فعالان حقوق بشر
http://www.hra-iran.org/index.php?option=com_content&view=article&id=444:845&catid=156:47&Itemid=343
واقعا این مطالب اقدام علیه امنیت ملی محسوب میشند؟
یادش گرامی باد و به امید بررسی و پیگیری و مجازات عاملان مرگ او
این هم تصویر او پس از مرگ و در کفن
omid-reza
به کدامین گناه کشته شد ؟ بای ذنب قتلت ؟؟؟
حالم خوش نیست . این جلادان به کسی رحم نمی کنند . پلی تکنیکی ها ! نریمان ، احمد ، مجید ، عباس ، محمد شوراب ، علی عبدی ، دلارام علی و همه و همه
می کشم . می کشم . آنکه برادرم کشت
________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, March 26, 2009

تا رهایی همه مردم ایران

زندانی درست کرده اند به وسعت همه ایران . در روزهای بندی بودنم مرتب از من سوال می شد که اینکه می گویی تا رهایی مردم ایران ، تا رهایی مردم ایران از چه ؟ می گویم از چه
از نابرابری و ظلم و بی عدالتی . از بیداد و استبداد . از در بند شدن فرزندان پلی تکنیک که دیگر دارد دو ماه می شود زندانشان . از ظلمی آشکار که وقتی جماعتی به عید دیدنی خانواده های زندانیان می روند بازداشت شوند و سر از کلانتری نیلوفر در آوردند . از بی خردی آشکار نیروی انتظامی که خود را به دست جماعتی امنیت بان داده که بی پروا بازداشت کنند و زندان افکنند فرزندان ایران را .
از قتل زندانیان در بند . رهایی از اینکه دیگر امید رضا های صیافی را نبینیم که خود به زندان می روند و به قتل می رسند . دیگر امیر حسین های حشمت ساران نباشند که بندی می شوند . دیگر زندان نباشد . بند نباشد . آزادی باشد و برابری برای همه مردم ایران
تا رهایی مردم ایران از استبداد . از ظلم و زور . از جباریت به نام دین و به کام گروهی خاص از جماعتی دستار بند .
باز باید فریاد بزنیم که رهایشان کنید . جماعتی می رفته اند تا عید دیدنی کنند و عرض تبریک به خانواده های زندانیان و خانواده زنده یاد زهرا بنی یعقوب . باید بازداشت شوند تنها به جرم برابری خواهی و آزادی طلبی . انگار هنوز خلیفه است که می گیرد و می بندد و زندان می افکند . بنی عباس و بنی امیه گری به طایفه نیست . به رفتار است که اینان دارند .
این بار اما قربانیان باز نام دارند . علی عبدی که جوانی عزیز است و محجوب . برادری گرامی چونان محمد شوراب . عزیزانی چون امیر رشیدی و بانوان گران یادی چون خدیجه مقدم ، فرخنده احتسابیان ، دلارام علی ، لیلا نظری ، محبوبه کرمی ، این خواهر عزیز و مهربان که جز برابری برای انسانها به نام دیگری سخن نمی گوید و تنی چند که نامی از ایشان نیست ، اما یادشان هست . اینان را گرفته اند به جرم عید دیدنی ! در نظام ولایت فقیه عید دیدنی جرم است . دید و بازدید از خانواده زندانیان جرم است . نفس کشیدن و انسان بودن جرم است . همه باید سربازان مطیع ولایت باشیم حتما از دیدگاه آقایان ! سربازانی که انسانیت مان را به مقام معظم ایشان فروخته باشیم و روباتهایی باشیم دست و پا بسته و خفه شده !
اما وجهی دیگر از اینان ! انگار این امنیت بانان تعطیلی ندارد کارشان ! خاطرم هست که بازجوی من حداقل جمعه ها را برای خانواده اش می گذاشت ، نه بازجویی من . اما انگار این جماعت بازجو که دانشجویان عزیز و گرامی پلی تکنیکی را بازجویی می کنند ، تعطیلی ندارند ! خبر می رسد از بازجویی های دهشتبار و شکنجه . می دانید ! زندانی جز زیر فشار روانی به لکنت زبان نمی افتد . راستی ! اینان مدعی دینی هستند که می گوید باید حق مظلوم از ظالم بدون لکنت زبان ستانده شود . آن دین کجا و این مدعیان خلافت کجا ! اسلام ولایت کجا و اسلام حقیقت و آزادی و برابری کجا
باید بدون لکنت زبان حق را گفت . همه مان از مذهبی و غیر مذهبی . با هر مشی و مرام . باید مبارزه کرد تا رهایی مردم ایران . زنده باد آزادی و برابری . گسسته باد زنجیر استبداد و خودکامگی
منابع :
1- شماری از فعالان حقوق زنان در تهران بازداشت شدند، تغيير برای برابری و راديو فردا
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/03/085556.php
2- ادامه بازجویی از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در تعطیلات نوروز
______________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, March 22, 2009

خدایی هست که بی اذن او برگی بر زمین نمی افتد

صبح بلند می شویم . هفت و نیم صبح است . با خانواده و سوار بر ماشین و به سمت همدان و بعد برنامه این است که برویم خرم آباد . بقیه اش را هم خدا کریم است .شاید اندیمشک و شاید برگشت از سمت شیراز . نمی دانم . قرار بود ببینیم چه می شود
ده و نیم صبح است . روز اول فروردین . ساوه را رد کرده ایم و صد کیلومتر مانده به همدان . ناگهان !
لاستیک عقب سمت راست ماشین که هم تیوب لس بود و هم نو می ترکد . ماشین به این سو و آن سو می رود . همان چرخ پنچر شده در خاکی می افتد و بعد چپ می کنیم و دو بار چرخش ماشین . آن سو تر و در میانه گل ناشی از بارانی که دارد می آید می مانیم .
سریع پیاده می شویم . به حمد الله همه سالم اند . تنها سر پدرم قدری بریده با شیشه که اورژانس البته پس از یک ساعت می آید و
پانسمان می کند .
پدر و مادر و خواهرم را نیروی انتظامی به اولین پناهگاه یعنی هلال الحمر تجرک از توابع فامنین همدان منتقل می کند . من می مانم و ماشین
بالاخره امداد خودرو می آید . ماشین را بکسل می کنیم تا قرار گاه اسکان هلال احمر تجرک . شب است می خوابیم و صبح می آییم تهران .
آنچه در بالا خواندید واقعیت داشت . فقط می توانم بگویم لطف خدا بود که همه ما زنده و سلامتیم . آنچه روی داد می توانست به یک فاجعه برای من و خانواده ام بدل شود .اما خب ! به حمد الله به خیر گذشت
خلاصه مسافرتی که هنوز شروع نشده بود تمام شد . برگشتیم به تهران با تمامی پلشتی های روزگارش و تمامی خوبیهای عزیزان همرزم و همدردش
شکر می گویم یگانه هستی بخش را که همه ما را کنف حمایت خود محفوظ می دارد
این را گفتم که بدانید حادثه خبر نمی کند . اما خدایی هست که بی اذن او برگی بر زمین نمی افتد
گزارش تصویری تصادف !
لاستیک ترکیده پس از باز کردن . کاملا گلی
بخش آسیب دیده . محل . اثرات ضربه کاملا مشخص است
حمل با جرثقیل . بعد از تعویض لاستیک ترکیده برای بازگشت به تهران . ببینید به چه روزی افتاده . باز هم خدا را شکر
وقتی فکر می کنم بابام این زیر بوده بدنم می لرزه . اگر یکم این ضربه بیشتر بود ... . نمی خوام بهش فکر کنم . نمی خوام
این اولی قشنگ تره یا پشت سریاش ؟؟؟ ما تو اولی بودیم :D
____________________________
خبر رهایی دوستان تحکیمی و خانواده ایشان خوشحالم کرد .البته سه نفری در بند اند هنوز که آنها نیز با تودیع قرار وثیقه رها می شوند . ظاهرا پروژه بازداشت توسط نیروی انتظامی بوده نه اطلاعات و وزارت فخیمه . همچنین بازپرس و بازجو متین راسخ که فکر می کنم اسمش سید مجید متین راسخ است از دوستان تحکیمی مان دلجویی کرده ! نمی دانم ! حقیقت با عقل جور در نمی آید . از این سو این همه پلی تکنیکی و چپ و دانشجو را بگیرند و یک ماهی است که در بند دارند و از آن سو شورای مرکزی تحکیم را نیروی انتظامی بگیرد ، آنهم بیخ اوین و بعد آزاد کند البته با قرار وثیقه . بعد متین راسخ دلجویی هم بکند ! دوستان تحکیمی هشیار باشند . آمار کاسه های زیر نیم کاسه را باید گرفت عزیزان !
_________________________________
یادش به خیر این همرزم عزیزمان را

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, March 20, 2009

برپا خیزیم و از جا کنیم بنای کاخ دشمن را

یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
ای دگرگون کننده شناخت ها و شناسایی ها
ای مدیریت کننده روز و شب
ای تحویل دهنده روزگار و روزگاران
روزگار ما را به بهترین روزگار تحویل فرما
به روزگار برابری و ازادی برای همه خلقها
کاش می توانستم بگویم امسال عید نداریم . نوروزمان پیروز نیست . عیدمان مبارک نیست . وقتی هنوز فرزندان پلی تکنیک در بند اند . وقتی هنوز عزیزان چپ اندیش مان در بند اند .وقتی حشمت ساران را کشتند و هنوز 40 امش نشده . وقتی هنوز سوم و هفتم میرصیافی نشده . وقتی بلاگری را می کشند . وقتی پدری را می کشند . وقتی اوین را زندان انسانها می کنند . وقتی جلاد ارتجاع می کشد و می بندد و هنوز هم تنوره می کشد . وقتی دیو هنوز هست . وقتی شب هنوز هست
هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید . کاش کرامت بود هنوز . کاش می دید که هنوز به آنان که با قلم تباهی دهر را به چشم جهانیان پدیدار می کنند نمی توان بهاران را خجسته باد گفت . هنوز استبداد هست . دیکتاتور هست . هنوز قلم را می کشند . زبان را از پس حلقوم به در می آورند . هنوز هم جنایت می کنند جلادان
دلم گرفته است و می خواهم داد بزنم . اشک و داد و درد این روزها همراهمان است . رژیم جلاد ولایی هم گولاک دارد و هم آشویتس . ربطی ندارد و فرقی هم نمی کند نامش چه باید . هیتلر . استالین یا هر چیز دیگری . مگر اصلا قرون وسطی تکرار شدنی نیست ؟ مگر کتاب سوزی هنوز نیست ؟ مگر قتل روشنفکران نیست ؟ مگر قتل اندیشه داران نیست ؟
ساعت سال تحویل است . می روند تا سال را پشت دیوار اوین تحویل کنند . نتوانستم بروم . اولین نوروز پس از مادر بزرگم بود و من در بهشت زهرا قطعه 254 . اما وقتی تماسی داشتم با عزیزی گرانقدر و خواهری بزرگوار به من گفت که چه شد
دژخیم نمی خواهد بپذیرد که ما هنوز انسانیم . می خواهم همنان داغدارمان کند . دوستی گفت که عیدی سال 88 است این بازداشت وحشیانه . اما من می گویم که این بهاری است که آغاز شده . هر چه بیشتر بکشند به زمان مرگ حکومت جبارشان نزدیک تر می شود . بکشید ما را . مطمئن باشید که مردم ما و خلق ایران بیدار تر می شود و زمانی خون فرزندان ایران در خون خفه خواهد کردتان
درد و داغ و خشم و فریاد و اشک . نمی دانم چه کنم .
باید بر این رژیم جنایت کار شورید . باید شورید . با قلم و با توان . با اندیشه و با عمل
به انان که با قلم تباهی دهر را به چشم جهانیان پدیدار می کنند
در این سال جدید باید برپا خواست و از جا کند بنای کاخ دشمن ضد آزادی و ضد برابری را
کاش سال 1388 خورشیدی سال رهایی و آزادی و برابری برای خلق ایران باشد . اگر بخواهیم که خداوند هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خودشان بخواهند
__________________________________
از صبح اول فروردین به مسافرت می روم . حداکثر یک هفته . امر خانواده است و من مطاع امر که بر الوالدین توصیه دیانتم است . اما باز می گردم . امید که باز گردم
______________________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, March 18, 2009

شرمگین ما بی شرفها

باز دوباره یک قتل . دوباره یک اهل قلم را در اوین کشتند . دوباره یکی از فرزندان تبار قلم را در اوین به قتل رساندند تا ثابت کنند که نظام ولایی با اندیشه و قلم مخالف است . با فکر مخالف است و می خواهد شبانی باشد بر رمه هایی که گوسفند وار جز به فرمان شبانشان کاری نمی کنند .
دوباره خبر سخت است و سنگین . امیدرضا میرصیافی، وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار صبح امروز در زندان اوین فوت نمود. این صبح امروز یعنی صبح چهارشنبه 28 اسفند . یعنی انسانی در یک صبح نزدیک عید نوروز تنها به جرم عقیده اش جان یه جان آفرین تسلیم می کند و می میرد . یعنی انسانی تنها به جرم نفس کشیدن به قتل می رسد .
گزارش پزشکی می گوید . او دچار افسردگی شدید بود . قرص پروپرانول خورده بود . آنهم به تعدادی زیاد . چه کرده بودند با این جوان 28 ساله که مجبور می شود اینگونه برای پایان زندگیش تلاش کند ؟

اصلا به چه دلیل او به بند افکنده شده بود ؟ آقایان حاکم به کدامین حق تنها به دلیل نقد رهبران نظام او را به دو سال و نیم زندان محکوم کرده اند ؟ مگر آقایان خمینی و خامنه ای معصوم اند که نتوان از ایشان انتقاد کرد ؟ مگر علی فریاد نمی زند که من بالاتر از این نیستم که خطا کنم ؟ مگر یکی از اساسی ترین مشکلات دیکتاتورهای تاریخ این نبوده و نیست که خود را فرا انتقاد می دانند و انتقاد از خود را توهین تلقی می کنند ؟ مگر یکی از اصلی ترین خصوصیات دیکتاتورهای تاریخ انتقاد ناپذیر بودن نیست ؟
امید رضا صیافی به قتل رسید . درست است که او خود تصمیم به حذف فیزیکی خود گرفت ، اما یادمان نرود که شرایط را در زندان ، ماموران نظام ولایی آماده کردند . اصلا یک سوال ! آنهمه قرص پروپانول در دست یک زندانی چه می کرده ؟ کدام بهیار و پزشک بی خردی این همه قرص را در اختیار فردی قرار داده که مشکل افسردگی شدیدش امری تائید شده است ؟
امید رضا نیز مانند من یک وبلاگ نویس بود . او نیز مانند من متهم به تبلیغ علیه نظام بود . آقایان هیات حاکمه ! من را نیز بکشید . چرا که اگر من و امثال من زنده بمانیم تیشه ای خواهیم بود بر ریشه نظام ظلمتان که جر قتل مخالف چیزی نمی فهمد و نمی داند . مبارزی خواهیم شد برای نجات اسلام عزیز از چنگال شمایان که جز خیانت به این دیانت کار دیگری ندارید .
امید رضا صیافی به قتل رسید . کم کاری کردید و او را کشتید . حشمت ساران را نیز همینطور و بسیاری را مانند آنها . اما بدانید با خون تک تک اینان سیلی خواهد شد و بساط ظلمتان را خواهد شست . مطمئن باشید که این وعده تاریخ است
http://i42.tinypic.com/2wr10sm.jpg
اما شما مدعیان دروغین اصلاح و تغییر و قدرت طلبان بی صداقت ! امیر حشمت ساران در زندان مرد . امید رضا صیافی نیز همینطور . اما شما به بازی قدرتتان مشغولید و از انسان غافل . دروغ می گویید که برای نوع انسان مبارزه می کنید . نوع انسان از شمایان پلید که مرگ انسانها نیز به دردتان نمی آورد بیزار است .
مولایم علی فریاد می زد و از مردن بر سر کشیدن خلخال از پای زنی یهودیه که در ذمه اسلام است سخن می گفت . امروز باید صد بار مرد که اینچنین هموطنانمان در بند حکومت ولایی به قتل می رسند و ما ساکتیم . شرمگین ما بی شرفها که اینچنین نشسته ایم و اینان می کشند و می کشند .
شرمگین ما بی شرفها
سخن از ماندن و ماندنها نيست
سخن از رفتن هم نيست
سخن اين است كه خاكستر تو
تخم رزم آور ديگر باشد

منابع :
1- فوری : امید رضا میرصیافی روزنامه نگار و وبلاگ نویس در زندان جان باخت
2- گزارش پزشکی مرگ امیدرضا میرصیافی در زندان اوین
3- گفتگو با امیدرضا میرصیافی، حکم زندان به اجرای احکام ارسال شده است
4-امید رضا صیافی در ویکی پدیا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D9%81%DB%8C
________________________________
خانواده های دانشجویان زندانی در پشت دربهای اوین منتظر ملاقات فرزندانشان
سالنامه اسامی زندانیان سیاسی ایران ، ویژه سال 1387
فراخوان به تجمع نوروزی مقابل زندان اوین

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday, March 17, 2009

انصراف در راستای حضور

قبل از آغاز سخن ابتدا چند نکته را تذکر می دهم
اما بعد
بالاخره در تاریخ 26 اسفند 1387 و پس از آن همه تلاش و فعالیت و تشکیل ستاد و حرکاتی اینچنین ، سید محمد خاتمی که زمانی سخن از ایستادن چو شمع بر می آورد از کاندیداتوری ریاست جمهوری انصراف داد . آنچه در ذیل می آید ، کنکاشی است در پاسخ به این پرسش که چرا خاتمی با وجود این همه فعالیت و تلاش انصراف داد یا به تعبیر برخی مجبور به انصراف شد .
همانطور که در بیانیه انصراف خاتمی نیز مشاهده می شود ، خاتمی زمانی چنین اعلام کرده بود که در صورت حضور در عرصه انتخابات ، یا او و یا میر حسین موسوی در این انتخابات حضور پیدا خواهند کرد . پس از حضور میرحسین بنده و جمعی از دوستان به این می اندیشیدیم که میر حسین پس از مدتی انصراف داده و به عنوان معاون اول خاتمی به فعالیت ادامه خواهد داد و در حقیقت همان پست نخست وزیری را در ساختاری جدید خواهد پذیرفت . اما خب ! اعتراف می کنم که این تحلیل نادرست از آب در آمد . ما به این نکته توجه نکرده بودیم که اصلاح طلبان حکومتی در سیر مابعد سال 84 خود و پس از شکست آن سال ، تلاش دارند که به استاندارد های اصول گرایی مورد پذیرش اصول گرایان نزدیک شوند . در گام اول و در کنگره جبهه مشارکت به طور مشخص مشاهده شد که با حذف سید رضا خاتمی که از طیف تند روهای اصلاح طلب حکومتی بود ، محسن میر دامادی که از خط امامی های جبهه مشارکت است جایگزین او شود . با وجود اینکه در آن کنگره جوانان مشارکتی تلاش بسیاری کردند که عبدالله رمضانزاده که از همان طیف تندروهای اصلاح طلب حکومتی بود جایگزین دکتر رضا خاتمی شود ، اما نظر عقلای مشارکتی بر این قرار گرفت که قدرت درون حزبی به عنصری خط امامی و تشکیلات محور مانند میردامادی تعلق بگیرد . در کنار این تحول در جبهه مشارکت ، در مجاهدین انقلاب نیز شاهد تحولاتی بودیم . آرمین و نبوی که در ستاد مشاورین دکتر معین نقشی اساسی داشتند و در آن جبهه دموکراسی محور وعده داده شده معین قرار بود حاضر شوند (نگارنده از هر دو پرسیده بود و هر دو نیز تائید کرده بودند) ، پس از شکست در انتخابات با فراموش کردن این مسئله اولا که به انکار این مسئله پرداختند و از معین برای تشکیل جبهه مورد نظرش که وعده داده بود حمایت نکردند و ثانیا از هم نشینی با نیروهایی مانند ملی مذهبی ها و نهضت آزادی ها که در هنگام انتخابات از معین حمایت کرده بودند نیز خودداری نمودند. حتی بحثهایی در میانشان طرح شد که چرا در طول 8 سال اخیر (76 تا84) از گذاردن تصویر آقای خمینی (یا به قول ایشان امام خمینی) بر بالای سرمان خودداری کرده ایم.
به هر تقدیر موج تلاش برای نزدیک شدن به گفتمان اصول گرایی در میان اصلاح طلبان حکومتی بالا گرفت . از آن سو شیخ مهدی کروبی نیز در تلاش بود تا خود را عنوان جریان اصلی اصلاح طلبی به اصول گرایان حاکمیت تمام یافته معرفی کند . خبرسازی های او علیه مشارکت و مجاهدین انقلاب که هر از گاهی به تیتر یک کیهان و یا خبر اول 20:30 بدل می شد را در راستای همین پروژه می توان ارزیابی کرد .
این روند تا روزهای آغاز سیل تبلیغاتی اصلاح طلبان حکومتی برای انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 ادامه یافت . در این مقطع کروبی که به نوعی مدعی اصلی این جریان نئواصلاح طلبی به شمار می رفت و در طول این سالها حزب و روزنامه هم پیدا کرده بود ، به صورتی تمام قد وارد میدان شد و مدعی در دست گرفتن ریاست جمهوری شد و حتی دوباره سخن 50 هزار تومانیش را تکرار کرد . خاتمی نیز که عنوان کاندید اصلی جریان اصلاح طلبی پیشرو (اما در کادر حکومت ولایی) قرار داشت نیز با تردیدهای فراوان و تلاش نیروهای حاشیه اش وارد میدان می شود .
در میان این کورس رقابتی درون جریانی اما میر حسین موسوی نیز پس از رایزنی های بسیاری که یکی از اصلی ترین آنها رهبر فعلی یعنی آقای خامنه ای بود با اعلام حضور وارد میدان میشود. خاتمی نیز که زمانی اعلام کرده بود که یا من می آیم و یا میر حسین ، با حضور میر حسین علنا حضور خود را منتفی دید و از صحنه کنار رفت .
http://www.etemaad.ir/Released/87-10-24/1-2.jpg
اما جریان را چگونه می توان تحلیل کرد .
به نظر می رسد این کناره گیری و ادامه حضور میرحسین و کروبی را راستای همان همراهی این جریان اصلاح طلب حکومتی با اصول گرایان سنتی تفهیم نمود. خاتمی هرچه تلاش کرد نتوانست خود را به این جریان نزدیک کند .حتی وقتی اعلام کرد که اولویت اول او در این دوره مسائل اقتصادی است هم باز توان تائید گیری از مراجع قدرت اصول گرای سنتی درون قدرت ایران به پیدا نکرد . او به هر حال رئیس جمهوری بود که در دوران او اعتراضاتی علیه اصل نظام و رهبری آن صورت گرفته است . تیر ماه 78 ، بازداشت ملی مذهبی ها در سال 80 و شکل گیری علنی این جریان ، قدرت گیری جریانهای دانشجویی که در کنار آن جدا شدن تحکیم از سیطره معنوی حاکمیت و همچنین شکل گیری جریانهای چپ دانشجویی قرار دارد و وقایعی این چنین در دوران خاتمی روی داد . البته امری که واضح و مبرهن است این است که خاتمی خود از حامیان این گونه وقایع نبود . او در سال 80 و در مقطع بازداشت نیروهای ملی مذهبی رئیس جمهور ایران بود و هیچ کاری در حمایت از این نیروهای در بند نکرد . در مقطع تیر ماه 78 و در بسیاری مقاطع به گفتن دروغهایی علنی متوسل شد تا جریان اعتراضی را علیه بنیانهای نظام ولایی ایجاد شده بود ، مهار کند . اما به هر حال داشتن مسئولیت ریاست جمهوری در این دوران حساس که نتیجه تاریخی حدود بیست سال حکومت ولایی و تجمیع قوای معترض بود و اعتراض آنان (که البته اعتماد نادرست نیروهای مخالف را به این اصلاح طلبان حکومتی به دنبال داشت) خود برای خاتمی در پیشگاه اصول گرایان سنتی حاکم بر نظام ولایی خبطی بزرگ و گناهی نا بخشودنی بوده و هست . در طی این روزهای کاندیداتوری نیز خاتمی هر چه تلاش کرد نتوانست این وضعیت خود را در مقابل آقا بالاسرهای نظام اصلاح کند و حتی تلاش او منجر به تهدید به مرگش توسط روزنامه کیهان شد . (که جریان در خبرها و مطالب منعکس شد)
در مقابل اما کروبی سابقه بس روشن در کنار آمدن با اصول گرایان دارد . او دقیقا و در زمانی که در میان درگیری های درون حکومتی ، اصول گرایان نیاز به برخورد با مشارکتی ها و یا مجاهدین انقلابیها را دارند ، با گفتن حرفی یا انجام عملی خوراک تبلیغاتی را برای ایشان فراهم می کند . همچنین در پیشینه او جلوگیری از طرح اصلاح قانون مطبوعات با حکم ولایی نیز دیده می شود .
موسوی نیز وضعیت مشابه دارد . او که نخست وزیر مورد وثوق آقای خمینی بوده ، بیست سالی است که در حاشیه به سر می برد و تعداد اظهار نظرهایش به تعداد انگشتان دو دست نمی رسد . در هر دوره انتخاباتی (از 76 تا امروز) اولین گام تلاش برای اصلاح طلبان حکومتی ، تلاش برای قانع کردن میرحسین برای ریاست جمهوری بود . تلاشی که البته همیشه ناکام می ماند . در این دوره اخیر اما در ابتدا مانند قبل تلاشی آنچنان صورت نگرفت . اصلاح طلبان پیشرو حکومتی از این مطلب سخن راندند که با توجه به پیشینه موسوی در نپذیرفتن کاندیداتوری ، این بار نیز قبول نمی کند و ما به جای تلاش برای اقناع او به کار روی خاتمی و کاندید شدن او که محتمل تر نیز هست می پردازیم . در کنار این پروژه اما جمعی از دوستان میرحسین در تلاشی کمتر خبری برای طرح او در انتخابات می کوشند . علیرضا بهشتی که فرزند دکتر بهشتی است و پدر او کسی که مسئولیت روزنامه جمهوری اسلامی را به میرحسین سپرد و فرشاد مومنی (از مشاورین همیشگی میرحسین) و افرادی این چنین و کمتر اهل اظهار نظر علنی سیاسی برای طرح میرحسین به صحنه می آیند . اینان اما کسانی هستند که به گفتمان آقای خمینی پایبند بوده و از این ساختار خارج نیستند و همچنین از اصلاح طلبان پیشرو درون حکومتی مانند مشارکت و مجاهدین انقلاب درونی تر به حساب می آیند .
همچنین اخیر و در تاریخ 24 اسفند ماه و در اولین سخنرانی خود پس از اعلام رسمی کاندیداتوری در جایی سخنرانی می کند که هم محل سخنرانی و هم نوع سخنان خود گویای نوع درک میرحسین و منش اوست . میرحسین در حسینیه حجت نازی آباد تهران سخنرانی می کند . حسینیه ای که تحت نظارت یکی ای حاجی بازاری های تهران به نام حاجی گُل اداره می شود . خاطرم هست که در سال 76 و زمانی که من هم مانند دیگر نوجوانان برای ستاد خاتمی فعالیت می کردیم ، زمانی که من تراکت خاتمی را برای این حاجی بردم و از او اجازه خواستم تا آن را بر روی دیوار بیرونی حسینیه بچسبانم ،حاجی گل مخالفت کرد و البته پس از آن دیدم که تراکت ناطق نوری روی دیوار حسینیه و حتی درون ان خودنمایی می کرد . این حسینیه پاتوق اصول گرایان سنتی است که حتی عزاداریشان نیز عزاداری سنتی با تائید امثال کافی و دیگرانی مانند اوست . حال شاید بهتر بتوان حضور میرحسین را در این حسینیه تحلیل کرد . میرحسین که ژستی روشنفکرانه و البته مذهبی وارد میدان شده ، محل اولین سخنرانی خود را که معرف نوع رویکرد اوست در حسینیه سنت گرایان ولایت مدار می یابد .
همچنین نگاهی به سخنان میر حسین در این مکان نیز مطالب بسیاری را روشن می سازد .
میرحسین در این سخنرانی یا از اسلام ناب با قرائت آقای خمینی دفاع می کند و یا در باب مسائل اقتصادی و مشی منتهی به استقلال کشور (از دیدگاه خود) سخن می راند . هیچ سخنی در باب آزادی و برابری انسانها در سخنان میرحسین دیده نمی شود . در واقع پاشنه آشیل نظام ولایی که همان عدم وجود آزادی های مدنی و ظلم و نابرابری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است در اندیشه های میرحسین جایی ندارد .
با توجه به انچه گفته شد و پس از تشریح وضعیت این هر سه کاندیدای اصلاح طلب حکومتی ، اینگونه به نظر می رسد که کنار کشیدن خاتمی را در همان راستای نیل به سوی اصول گرایی جریان اصلاح طلبی حکومتی می توان تفسیر نمود .
خاتمی در بیانیه انصراف خود تنها تاکید می کند که دلیل انصرافش حضور میرحسین است و برای وحدت میان اصلاح طلبان انصراف می دهد . در این مورد دو وضعیت وجود دارد . یا اینکه در دیدار چندی قبل او با میرحسین این دو با یکدیگر توافق کرده اند و همه اینها بازی انتخاباتی برای گرم کردن تنور است و یا اینکه میرحسین بدون هماهنگی با خاتمی اعلام به کاندیداتوری کرده است و در واقع در هم اندیشی بزرگان اصلاح طلب ، نتیجه این شده است که خاتمی با توجه به وضعیت دوران زمامداریش که توضیح داده شد به نفع میرحسین انصراف بدهد .
میر حسین نیز در نامه ای خطاب به خاتمی بر این امر صحه می گذارد و تاکید می کند که راه خاتمی را و به قول خودشان ((راه درست اصلاحات)) را همراه با بازگشت به اصول به انجام برساند . در واقع ترکیب اصول گرایی و اصلاح طلبی و در حقیقت سر خم کردن در برابر تئوری اصول گرایی اصلاح طلب بودن که آقای خامنه ای مطرح کرده است . آیا جز چرخش به سوی اصول گرایان و نهاد رهبری و نفی نقد این نهاد امر دیگری در این نوع سخن گفتن مشاهده می شود ؟
در واقع انچه در نهایت نتیجه می شود این است که دو کاندیدای اصلاح طلب حکومتی اصلی موجود در صحنه ، هر دو با تائید اصولگرایان در صحنه حضور دارند .
در نهایت این را می توان نتیجه گرفت که اصلاح طلبان با انصراف خاتمی گامی دیگر به هم زیستی مسالمت آمیز با اصول گرایان نزدیک می شوند و در واقع هر دو برای بقای نظام ولایی با یکدیگر متحد می شوند . خاتمی نیز با این انصراف با تائیدی که از میرحسین انجام داده نشان می دهد که او نیز جز برای بقای نظام تلاش نمی کند .
این مسئله تائیدی است بر این نظریه که کل این جریان اصلاح طلب حکومتی در هدف به مانند اصول گرایان بقای نظام و اقامه آزادی و برابری برای مردم ایران را در نظر دارند و این جابجایی مهره ها جز برای گرم کردن تنور انتخابات و تلاش برای حضور مردم در صحنه دلیل دیگری ندارد .
خاتمی با وجود برخورد اخلاقی و وحدت محور در درون کادر نظام ، انصرافی را در راستای همان حضور خود ارائه می کند .همانطور که حضور او برای بقای نظام بود ، این انصراف را نیر در همان کادر دفاع از جمهوری ولایی می توان فهم کرد .
و اینجاست که نیروهای فعال در صحنه موجود باید تصمیم گیری کنند .آیا ایجاد ایرانی آزاد و برابر در کادر قانون اساسی ولایت فقیه محور که در واقع ایجاد کننده جمهوری ولایی است امکان دارد یا خیر . با جواب به این سوال همه نیروها می توانند صف حضور خود را مشخص کنند .

لینک مطلب در پایگاه اطلاعاتی نیروهای ملی مذهبی
________________________________
بازداشت‌‌های گسترده در قزوين، مجموعه فعالان حقوق بشر
ديدار جوانان ستادهای خاتمی با عبدالله نوری، در پی انصراف خاتمی از کانديداتوری، فردا
من زندگي مخفي ندارم‏
نامه سرگشاده به هاشمی شاهرودی برای آزادی دانشجویان تا پیش از سال نو
دکتر سروش در دیدار با اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت: جنبش دانشجویی باید آرمان دار و جنبش نقد استبداد باشد
دستمزد ۲۷۴۵۰۰ تومانی تحميل گرسنگی مطلق بر ميليون ها خانواده کارگری است
بیانیه و شادباش جبهه ملی ایران- اروپا
بمناسبت سالروز ٢٩ اسفند ١٣۲٩و نوروز ١٣۸٨
______________________
این سری دادگاه می رویم

احضار علی کلایی به دادگاه انقلاب

شماره 655-2009
27 اسفند 1387
کليد واژه ها : جامعه
علی کلایی، وبلاگ نویس و فعال سیاسی، به دنبال احضاریه ای که امروز به دستش رسیده است، می بایست رو ز 20 اردیبهشت ماه جهت رسیدگی به اتهاماتش در شعبه 10 دادگاه انقلاب حاضر شود.
کلایی از جمله افرادی بود، که سال گذشته در جریان بازداشت های گسترده دانشجویی در آذرماه، در تجمع دانشجویی در دانشگاه تهران بازداشت و به مدت 57 روز در بازداشتگاه 209 زندان اوین به سر برد.
وی سپس با قرار وثیقه 80 میلیونی از زندان اوین آزاد شد.
لازم به یادآوری است در آذرماه سال گذشته و پس از اعلام تجمع دانشجویان چپ در روز 13 آذرماه، نیروهای امنیتی در چند نوبت، بیش از 40 دانشجوی این طیف را در تهران و شهرستان ها بازداشت نمودند.
گفتنی است، چندی پیش نیز روزنامه کیهان، با نوشتن مطلبی علیه علی کلایی ، وی را متهم به ارتباط با برخی گروههای مخالف نظام کرد.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, March 15, 2009

این سه برای توجیه آمده اند

هنوز سه ماهی به خرداد 88 مانده . سه ماهی که در آن می توان کمی تعمق کرد بر این انتخابات ریاست جمهوری نظام ولایی . نظامی که در آن رئیس جمهور اصلاحات چی اش پس از 8 سال اعلام می کند که تدارک چی بوده و فریاد می زند که هدفش عزت رهبری است .

اما این روزها ظاهرا بار دیگر تنور انتخابات در حال داغ شدن است . نمی دانم تا زمان انتخابات این تنور آنقدر داغ می شود که به قول ناطق نوری در سال 76 ، نان در تنور بسوزد یا نه ؟ اما آنچه ذهن را به خود مشغول می کند این است که آیا اصولا این بازی اصول گرا و اصلاح طلب امری حقیقی است و واقعا جماعتی هستند که می خواهند نظام ولایی که میراث آقای خمینی است را اصلاح کنند یا نه .

بگذارید با این شیوه عمل کنیم . کسی که بخواهد نظام غیر دموکراتیک و ضد آزادی و برابری ولایی را اصلاح کند ، لزوما باید سابقه ای در این زمینه داشته باشد . سابقه ای که تضمین کننده صداقت او در این زمینه باشد . این بار اما برای انتخاب دهم ریاست جمهوری این جماعت اصلاح طلب با تمامی قوا وارد میدان شده اند . حتی می بینیم که نقاش باشی سابق که بیست سالی از فضای سیاسی ایران بدور بود نیز تمام قد به صحنه آمده و چپ و راست این سو و آن سو مصاحبه می کند و سخنرانی و از اصلاح طلبی مورد نظر خود سخن می گوید . از اسلام ناب دم می زند و فریاد می زند که می خواهد مجری معتقدان به اسلام ناب باشد . البته آنچه اظهر من الشمس است ، منظور او از اسلام ناب نه اسلام شریعتی و حنیف نژاد و طالقانی که اسلام آقای خمینی و ولایت فقیه محور است . اما خب ! به هر حال نامش را اسلام ناب می گذارد .

از آن سو آقای خاتمی نیز همچنان در حال فعالیت است و هواداران او از عدم انصرافش داد سخن می دهند . سخن هم به گونه ای است که ظاهرا برنامه این است که خاتمی بماند و میر حسین نیز به عنوان معاون اول او مشغول به کار شود . خب ! آقایی که زمانی می نالید که تنها یک تدارک چی است دوباره می خواهد در صحنه ای حاضر شود که با آرای بیش از بیست میلیونی نتوانست از حد یک تدارک چی فراتر برود !

اما می رسیم به شیخ الیگودرزی یعنی مهدی کروبی . او که تبحر خاصی در بارعام دادن به خانواده های زندانیان سیاسی دارد ، همچنان بر سر موضع ایستاده و به هیچ وجه قصد کنار کشیدن ندارد . خب ! این شیخ هم که صاحب تریبون است و حزب و روزنامه . نباید هم کنار بکشد !

یک سوال ! آیا سابقه ای حضرات می تواند تضمین کننده صداقت در اصلاح طلبیشان باشد ؟ اصلا اینان می خواهند چه چیزی را اصلاح کنند ؟ آیا قصد اصلاح ظاهر نظام را دارند یا می خواهند بنیانا روابط ضد آزادی و برابری و خلافتی حاکم بر نظام ولایی را اصلاح کنند ؟ آیا به واقع آن آیه سوره مبارکه هود را می خواهند جامعه عمل بپوشانند که ان ارید الا الاصلاح ما استطعت ؟

بگذارید سیری در سوابق ایشان در سالهای دهه ای داشته باشیم که می تواند سنگ محک صداقتشان باشد . آری ! دهه شصت نظام ولایی پر از خون و ظلم است . دهه ای که جوی خون از اوین و گوهر دشت و زندانهای جمهوری اسلامی سرازیر می شود به کشتار مرداد و شهریور 67 منتهی می گردد .

اما محمد خاتمی !

http://www.iran-press-service.com/ips/bm~pix/khatami3~s600x600.jpg

او در سالهای 57 تا 59 مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشت . مرکزی که به فرمان مرحوم آقای بروجردی تشکیل شد و بهشتی و مجتهد شبستری زمانی مسئولیت آن را بر عهده داشتند . در سال 60 و پس از خرداد ماه آن سال ، خاتمی به سمت سرپرستی روزنامه کیهان منصوب می گردد . به فرمان آقای خمینی . در همان زمانی که صد صد در اوین اعدام می شوند و بازرگان فریاد لزوم آزاد بودن انتخابات را سر می دهد ، خاتمی در روزهای 16 ، 18 و 19 مهر ماه 60 و درست در روزهای خون و مبارزه در زندان فحاشانه به بازرگان می تازد و گله می کند که تازه چرا دادگاههای انقلاب قاطعیت لازم را در برابر مخالفان به خرج نداده اند و چرا ریشه فساد (بخوانید مخالفت با حاکمیت ولایی آن زمان) را از بیخ و بن نخشکانیده اند ؟ دقت کنید ! منظور او از این خشکاندن نه برخورد فرهنگی که کشتار بیشتر در اوین و گوهردشت و دیگر زندانهای کشور است .

در این مقاله های سه گانه سید محمد خاتمی، شمایی از سیمای او در اوایل دهه شصت نمودار می گردد. او در این مقاله ها از امیرانتظام با عنوان " جاسوس و مزدور آمریکا" یاد میکند، دولت موقت را به داشتن "بینش ناسازگار با انقلاب" و "سواستفاده از نام و عنوان وزارت" و مهندس بازرگان را به داشتن " نگرش آمریکایی" متهم می سازد واز بنی صدر را با عنوان خائن دیکتاتور مآبی که" آمریکا همه امیدش را به وی بسته بود"نام میبرد. مقاله خاتمی طیف متنوعی را از انواع و اقسام طعنه ها و تحقیرها نسبت به مهندس بازرگان دربر میگیرد تا آنجا که بازرگان در پاسخ به مقاله های خاتمی، او را شخصی مینامد که جز خالی کردن عقده ها و پراکندن کینه ها " نظری ندارد و مقاله اش " تماما در جهت لجن مال کردن و کینه توزی و انهدام و اعدام بر مبنای تضاد و تخاصم مارکسیستی "است.

پس این شاهکار این مدعی اصلاح طلبی در سال 60 ، او در سالهای 64 تا 68 وزیر ارشاد جمهوری اسلامی می گردد . دقیقا در سالهای سانسور و خفقان و به خصوص در شرایط سالهای پایانی جنگ . و البته این سمت او در دولت هاشمی نیز تداوم می یابد . زمانی با رهبری جدید پس از آقای خمینی اختلاف پیدا می کند و به کتابخانه ملی می رود تا در خرداد 76 با شعار اصلاح طلبی بر مسند ریاست جمهوری تکیه می زند .

و البته ایشان در سالهای ریاست جمهوری خود که بنای اصلاح داشت نیز این رویه خود را ادامه می دهد . او لاجوردی را که همگان می شناسند سرباز سخت کوش انقلاب و خدمتگذار مردم می خواند . دقت کنید ! لاجوردی را . آنهم در سال 77 .

گذشته اصلاح طلب مدعی ما این گونه است . دقیقا در زمان ابتلای خلق ایران ، ایشان در کنار کشندگان و سانسور کنندگان بود .

نفر بعد میر حسین موسوی است !

http://www.asriran.com/files/fa/news/1387/6/3/97614_280.jpg

او که همشهری رهبری ثانوی نظام است ، از سال 57 تا شصت عضو شورای مرکزی حزب جمهوری است . حزبی که جز قبضه کردن قدرت و حذف همه نیروهای آن زمان عرصه سیاسی ایران هدف دیگری نداشت . و البته تنها عضو شورای مرکزی حزب نمی شود . بلکه با ارتقای درجه در سال 58 به ریاست دفتر سیاسی حزب جمهوری می رسد . او همچنین دبیر و مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی می شود که ارگان اصلی تبلیغاتی نیروهایی است که قرار است چند صباحی بعد با حذف همه نیروهای انقلابی حاضر در صحنه که شهدای بسیاری را تقدیم مردم ایران کرده اند زندانهای شاه را پشت سر گذارده اند ، به آرزوی حاکمیت بلامنازع خود جامعه عمل بپوشانند .

آقای موسوی حدفاصل سالهای 60 تا 68 و دقیقا در سالهای خفقان و اعدام و همچنین سال کشتار 67 نخست وزیر دولت ایران است . نخست وزیری که ریاست دولت و همه اجرائیات ایران را بر عهده دارد و شاهد و شاید مجری همه این فجایع است و همچنین مورد حمایت تامه آقای خمینی است . این هم از اصلاح طلبی که از اسلام ناب سخن می گوید و گویی منادی رحمت و شفقت بوده است .

مردی که اگر مجری نبوده ، حداقل شاهد خشونت ضد انسانی نظام ولایی در آن دهه کشتار و وحشت بوده است .

نگاهی به دولت این آقا هم پندهای بسیاری را به همراه دارد . دولت اول او از این قرار است

http://i40.tinypic.com/k177s2.jpg

دقت کنید . اسمها و چهره هایی مانند رفیق دوست ، ولایتی ، ری شهری ، عسگراولادی را در کنار بهزاد خان نبوی و سلامتی و معادیخواه می بینید . اینان همگی در سالهای خون و کشتار شریک بوده اند . تفاوتی ندارد . چه مدعی اصول گرایی و چه مدعی اصلاح طلبی

اما دولت دوم میر حسین

http://i44.tinypic.com/2poquk0.jpg

این دولت نیز کم از دولت قبلی او ندارد . به اسمها دقت کنید . عبرت انگیز است . کاش حافظه تاریخی ما این اندازه ضعیف نبود .

و اما آخرین نفر . شیخ الیگودرزی ! مهدی کروبی

http://www.irannewsagency.com/files/%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%A8%DB%8C1.jpg

در سال 58 و تنها یکسال پس از پیروز انقلاب او از شهر زادگاهش به سمت نمایندگی انتخاب می شود . در مجلس دوم از تهران کاندیدا می شود و به سمت نائی رئیسی مجلس (نائب هاشمی) می رسد . در طی این سالها جز تلاش برای توجیه اعمال حکومت ولایی کاری نمی کند و جزو تند روهای مجلس محسوب می گردد .

همچنین او از سال 58 به فرمان آقای خمینی به تاسیس بنیاد شهید مبادرت می ورزد و همچنین در سال 64 سرپرست امور حجاج ایرانی ( به فرمان آقای خمینی) می شود . در سال 68 نیز عضو شورای بازنگری قانون اساسی است که ولایت فقیه را به ولایت مطلقه فقیه تغییر می دهد . کروبی در سال 66 و آن جمعه سیاه و کشتار حجاج ایرانی در بیت الله الحرام نیز سرپرست بوده است . البته در کنار او محسن میر دامادی امروز اصلاح طلب نیز حضور داشته است . چرا آن جمعه سیاه ایجاد شد ؟ این از سوالاتی است که باید پرده از اسرار برافتد تا مشخص گردد .

نگاهی به کارنامه او بکنید . جز همکاری و همراهی با نظام ولایی چیزی نمی بینید . درست در سالهای خون و اعدام .

این نگاه کوتاه چه چیزی را ثابت می کند ؟ آیا این مدعیان اصلاح با این سوابق درخشان ! می توانند اصلاح طلب باشند ؟

آنچه بر اساس سوابق این حضرات و حتی سخنان امروزشان می توان برداشت کرد این است که اینان جز برای توجیه نظام ولایی و ساختن چهره ای جهان پسند ( پوسته آرایی) هدف دیگری ندارند . اینان بارها و بارها به اعمال خود افتخار کرده اند و حتی یکبار هم نشد که به نقد گذشته خود بپردازند . گاهی بعضی از دوستان عزیزمان می گویند که اینان توبه کرده اند . یکی از مظاهر توبه اعتراف به اشتباهات و اعمال است . در کدام سخن اینان چنین کرده اند ؟ گاهی هم بعضی ازبزرگواران به مدل ماندلا اشاره می کنند که ببخش ولی فراموش نکن . اینان توجه نمی کنند که ماندلا زمانی چنین حرفی را زد که پیروز میدان و صاحب حکومت بود و از موضع قدرت به این کار دست زد . ماندلا و همچنین گاندی در زمان مبارزه به هیچ وجه اینگونه در مقابل کسانی که دستشان به خون آلوده بود سکوت نکردند .

تغییر شجاعت میخواهد و صلاحیت . اینان با این سوابق روشن نه صلاحیت تغییر دارند و نه شجاعتش را . و البته اینگونه به نظر می رسد که اینان با به راه انداختن این بازی قدرت به همراه دوستان آشکار دیروزین و پنهان امروزین اصول گرا (بنیادگرا) یشان ، هدفی جز توجیه ساختار ظالمانه و ضد آزادی و برابری موجود که در واقع ساختاری ضد توحیدی است را ندارند .

کاش دوستان جوانمان عبرت می گرفتند . و ای کاش که حافظه تاریخی مان این اندازه ضعیف نبود . کاش به جای خوش باوری و محافظه کاری ، صراحت ، دقت و شجاعت را جایگزین کنیم .

منابع :

- ویکی پدیا – محمد خاتمی http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C

2- ویکی پدیا – میر حسین موسویhttp://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C

3- ویکی پدیا – مهدی کروبی http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%A8%DB%8C

4- مقاله خاتمی و جوابیه بازرگانhttp://www.box.net/shared/rg6uo2p0kg

5- خاتمی در شهریور 77: شهید لاجوردی سرباز سخت کوش انقلاب و خدمتگزار مردم بود.http://enghelab-57.blogfa.com/post-45.aspx

6- ميرحسين موسوی: اسلام ناب از همه‌ نيروهای برجسته برای پيشرفت کشور بهره می‌برد، ايسناhttp://news.gooya.com/politics/archives/2009/03/085140.php


لینک مطلب بالا در خبرنامه گویا

______________________________

دو سال زندان برای امير مصباح قاضی دانشجوی مهابادی، آژانس خبری موکريان

ديدار ميرحسين موسوی و سيدمحمد خاتمی، ايسنا

انت‍‍خابات و گفتمان “مطالبه محور”

کانون مدافعان حقوق بشر با توجه به نوروز و خطاب به مسئولان:
دانشجویان زندانی را آزاد کنید

ادامه فشارها بر سندیکای فروشندگان جراید

زنده باد آزاد مرد ، مهندس طبرزی عزیز : نامه ی طبرزدی خطاب به خامنه ای

نامه سرگشاده انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر خطاب به اساتید دانشگاه

باز مردی دیگر از سلاله انسان روانه بند ارتجاع شد . برای رهاییش هستیم

http://hesamfiroozi.blogfa.com/Photo/h/hesamfiroozi.jpg

دکتر حسام فیروزی برای ۱۵ ماه حبس روانه زندان شد

“نهال آزادی” به امید آزادی دانشجویان دربند، در ۴ دانشگاه کشور کاشته شد


دنیای بی تهاجم و تحقیرم آرزوست

تصاويري از تحويل جسد زنده ياد امير حشمت ساران به خانواده ش

یاد این شهید راه وطن گرامی

_________________________

ولادت پیامبر رحمت و رهایی ، رسول برابری و آزادی حضرت محمد مصطفی و همچنین ولادت امام و پیشوای دانش و اندیشه، حضرت جعفر ابن محمد الصادق را تمامی رهروان راه برابری و آزادی تبریک و تهنیت عرض می کنم . به امید نیل به هدف اساسی همه ادیان یعنی جامعه بی طبقه توحید

http://tadidareyar.persiangig.ir/image/45.jpg

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, March 8, 2009

ای زن ! ای حضور زندگی

این روزها را که نگاه می کنی ، هر طرف را که می نگری امری بدیع را می بینی . آنچه میبینی را شاید چند سال پیش ، دو دهه پیش یا سه دهه یا بیشتر یا کمتر آن نمی توانستی ببینی . روبرویت را نگاه کن . آنجا را ! خواهری را ! همسری را ! مادری را ! زنی را ! دختری را !
نگاه کن . اینان مانند تو اند . انسان اند مانند تو ای مرد . ای حاکم . ای سوار بر سریر قدرت . اینان هم مانند تو اند
نمی دانم . راستش را بخواهی هنوز نمی توانم بفهمم که چگونه می توانی این زن را جنس دوم بنامی ؟ مگر تو از دامان یک زن پرورش نیافتی ؟ مگر وجودت را و همه چیزت را مدیون او نیستی ؟ مگر دل در گرو او نداری ؟ پس چگونه به او اجازه می دهی که جنس دومش بخوانی و بر ساحت مقدسش اهانت کنی ؟

ای مرد! ای حاکم ! ای انسان مذکر ! آهای ! با تو هستم . چشمهایت را باز کن . قدری از قبیلگی نفرت انگیزت فاصله بگیر . به خودت ، به زن ، نگاه کن . چه میبینی ؟ جز انسان ؟
به قول دوبوار عزیز زنان ما زن به دنیا نمی آیند . زن می شوند . این تربیت زنانه است که ایشان را بدل می کند به ابزار دست تو . به لذتگاه تو . به زیر دست تو . و وای به حال آن روزی که این انسان آگاه شود
این زن که آگاه می شود ، دیگر نمی توانی افسارش بزنی . دیگر نمی توانی یکی را دو تا کنی و دو تا را سه تا به بهانه شرع تا چهارش را برای خود مجاز بشماری . دیگر نمی توانی به فتوای آن مرتجع که در عصر فتحعلی شاه بی کفایت مملکت بر باد ده فریاد می زند که چون زن راه بازار گیرد ، او را بزنی . می دانی چرا ؟ چون او می داند کیست . آگاه شده به گوهر وجودیش . آگاه شده به انسان بودنش و دیگر ابزار دست تو مرد ، تو حاکم نمی شود .
سالها بود که بهانه آزاد شدنش ابزار دست استثمار مدرن شده بود . به پا خواست . تمام قد ایستاد . مسلح شد به سلاح اندیشه و ایمان . فاطمه امینی ها داد و مرضیه اسکویی ها .
انقلاب شد . شعار داده بودند که حجاب برایش اجباری نیست و برای اندیشه اش ارزش قائل اند . شعار داده بودند که زن قرار است به جایگاه واقعیش برسد . قرار نیست دیگر تمتعگاه مردان گردد . قرار نیست دوباره استثمار کهنه خانه نشینش کند . همانطور که استثمار نو بار نشین و کاباره نشینش کرده بود .
اما خب ! دوباره شروع شد . فکر می کنم سال 58 بود . دوباره بازی از نو . اجبار و یا روسری و یا توسری . دوباره برای عقلانیتش ارزنی ارزش قائل نشدند و زدند و بردند و بستند و شکستند . آخر می دانی ! با پس گردنی با او تا کردند . این بار باید ابزار و حرث کهنه پرستانی می شد که خدای برابری طلب آزادی خواه را انحصار گرایانه به نفع خود مصادره کردند . همانطور که همه چیز را ، انقلاب را و اسلام را مصادره کردند . زن را نیز و ارزشش را نیز مصادره کردند .
اما نشکستی ای زن ! سرافراز بودی ای زن . در هر دو جبهه دفاع از میهن و دفاع از آزادی و برابری . هم در جنوب و غرب و هم در اوین و رجائی شهر . آزاده بودی و آزادگی را آموختی . یادش به خیر شریعتی شهید را ! می گفت و خطاب به بانویی چون زینب می گفت که او مردانگی در رکابش جوانمری آموخت . زینبی کردی و فاطمی بودی زن ایران . و هر چه این دیو استبداد و استثمار کرد ، خم به ابرو نیاوری . آفرین بر تو ای زن و نفرین بر تو ای مرد نامرد

اما باز برخواستی . فریاد زدی ای زن که جهان دیگری ممکن است و جنبشی را راه انداختی و گفتی که این جنبش زاینده آن است .
زنده بادت که 22 خرداد را آبرو دادی . دیگر 22 خرداد هم می تواند در بین روزها ! مانند 4 خرداد و 29 خرداد و روزهای دیگر خرداد سر در سرها دربیاورد که آری ! در روز ما هم شهامتی شد مثال زدنی . بر روی زمین کشیده شدند ، اما بر سر اندیشه و آرمان ایستادند . زنده بادت ای زن . میبینی حاکم ! می خواستی منکوبش کنی . ببین چه عزتی یافته . ببین !
اما ای زن ! بگذار این گفتگوی ما را همان مرد حاکم که با او سخنم را آغازیدم بشوند و ببیند و بخواند .
تو برای انسانیت و آزادی و برابری آبرو خریدی . اما نکته را فراموش نکن
در این ملک غم زده آنچه فراموش شده انسان است . انسان را ثمن بخس به تاراج داده اند . زندان را نگاه کن . زجه ها و عربده های مردان زندانی را در 209 و 325 و بندهای اوین و رجائی شهر و دیزل آباد و ... در انفرادی و تنهایی ببین . اینجای دنیا دوباره آشویتس تکرار می شود . دوباره هولوکاست تکرار می شود . دوباره گولاکها برپا شده . و خون خلق مکیده میشود . خلقی که هم مرد دارد و هم زن . شاید امروز باید فریاد انسان سر داد . انسانی هم زن و هم مرد . دوشادوش برای رهایی باید رفت . باید رزمید خواهرم . باید رزمید برادرم

حاکم ! مرد حاکم ! مردانگی حاکم ! ببین . تو آبروی مردانگی را برده ای . اما روزگار ما بس سپید است و روزگار تو بس سیاه . می دانی ! ما فریاد میز نیم . با یکدیگر و زن را حضور زندگی می دانیم .
با فریاد ! ای زن ! ای حضور زندگی
_________________________
روز جهانی زن گرامی . 8 مارس پاینده
به یاد عالیه اقدام دوست عزیز که امروز در بند جور و جبار است

_______________________________

روز جهانی زن بر زنان ايران مبارک، بيانيه کميته زنان کانون مدافعان حقوق بشر

ممانعت از برگزاري مراسم خاكسپاري امير ساران، کميته گزارشگران حقوق بشر

اعتراض شدید کمیته زنان انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر به هتک حرمت و تضییع حقوق دختران دانشجو در این دانشگاه

دیدار اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم با خانواده شبنم مددزاده


تجمع دانشجویان دانشگاه تربیت معلم در اعتراض به ادامه بازداشت شبنم مددزاده


___________________________


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, March 6, 2009

جان بی ارزش انسان برای حکومت ولایی – جنایتی دیگر در زندان گوهردشت

در این ملک نمی دانم تا کجا باید تحمل کرد بی ارزشی جان انسانها را . زندانی به جرم دگراندیشی و مخالفت با حاکمیت جماعتی خاص بر ایران عزیز محاکمه می شود . به زندان می رود . در زندان بار دیگر محاکمه می شود و هشت سال محکومیتش به شانزده سال تبدیل می شود . اما جانش در بند نیز از دستبرد دزدان در امان نیست . در زندان مورد هجوم ددمنشان جلاد قرار می گیرد . وی در حمله ای که توسط کرمانی و نبی الله فرج زاده همراه با ۳۰ نفر از افراد گارد ویژه زندان به سلول او و سایر هم بندیهایش می شود، آماج ضربات باطوم قرار می گیرد و دراثر بی توجهی مسئولان زندان و تزریق داروهای مشکوک و مخلوط شده و پس از سه بار اغما به بیمارستان رجائی کرج ، بخش مراقبهای ویژه، منتقل می شود. در حال بیهوشی نیز به دستان او دستبند می زنند . می ترسند زندانی سیاسی بیهوش مبادا بگریزد ! آری ! زندانی سیاسی برای اینان از صد زندانی عادی و قاتل و جانی خطرناک تر است . یک زندانی سیاسی می تواند جامعه ای را به ظلم دستگاه جبار حاکم آگاهی بخشد . وی به تخت بیمارستان بسته می شود . آنهم در حال کما و بیهوشی . ببینید ددمنشی را . اینان از یک زندانی در حال کما نیز در هراسند . این زندانی یک زندانی عادی نیست . زندانی سیاسی است و مخالفت حکومت ولائی . پس باید از او ترسید . از همه زندانیان سیاسی باید ترسید . پزشک معالج بر خلاف سوگندی که خورده و تنها برای خوش آمد قدرت شرفش را به زیر پا می گذارد و با رذالت هر چه تمامتر از دادن هرگونه اطلاعاتی از وضعیت جسمی زندانی خودداری می کند.فرزندان زندانی اما چندین بار تلاش کردند که پدر خود را ببینند ولی مامورین از دادن اجازه به آنها خودداری می کنند . سه فرزند این زندانی که برای دیدار پدر خود لحظه شماری می کنند . پدری که به خور و خواب و خشم و شهوت بسنده نمی کند و برای اندیشه اش و عقیده اش به مبارزه بر می خیزد . اما زندانی بدلیل شدت ضریات وارده به سر و تزریق داروهای مشکوک ،پس از ۴۸ ساعت کما،در 9 صبح روز 16 اسفند کشته می شود . سکته مغزی می کند و مرگ او را در بر می گیرد .
البته این سکته مغزی نیز از مدعیات رژیم است . گاهی عده ای سکته می کنند . گاهی سکته داده می شوند . یادمان نرود که اینها سابقه ای بس درخشان ! در این زمینه دارند . یک بار یکی از خودشان را گرفتند . طرف خودکشی شد !
منطق ماجرا را ببینید ! یک زندانی سیاسی به جرم ایجاد تشکلی مستقل و اعتراض یه روند حاکمیت مستبد ایران به زندان می رود . در زندان انواع برخوردهای غیرقانونی و ضد حقوق بشری را تحمل می کند . در زندان گوهردشتی به بند می رود که شهره است به این مسئله که زندانی به زندان می رود ، اما از زندان زنده خارج نمی شود . همانطور که در دوسال گذشته و با مرگ زندانیان سیاسی چون عبدالرضا رجبی و ولی الله فیض مهدوی این مسئله به اثبات رسیده است . این زندان اما گذشته ای دهشت بار دارد . در سال 67 نیز یکی از زندانهایی که همراه با زندان اوین تهران به جولانگاه قتل عام زندانیان سیاسی تبدیل شده بود همین زندان بود .
در طول زندانش تنها یکبار به مرخصی می آید و آنهم پس از پایان دوران مرخصیش با حضور ماموران در منزلش دوباره بازداشت و روانه زندان می شود .
این همه ددمنشی را در کجای عالم می توان سراغ گرفت ؟ گوانتانامویی که حاکمیت ایران همواره آن را به عنوان مصداق نقض حقوق بشر توسط رژیم آمریکا مطرح می کند ، با تمام مشی جلادی این رژیم در این زندان باز هم در برابر جان زندانیان سیاسی تعهد دارد . زندانی سیاسی اما برای رژیم ایران نه یک انسان معترض که اعتراض می کند به وضع موجود و به حاکمیت سیاسی که یک موجود است که لاجرم هست و باید تحملش کرد . همانطور که به زندانیان دانشجوی فاجعه کوی خونین دانشگاه چنین گفتند .
امیر حسین حشمت ساران دبیرکل جبهه اتحاد ملی ایران در سال 82 و به جرم تشکیل یک گروه سیاسی (که از اولین اختیارات یک شهروند در یک جامعه انسانی است) بازداشت می شود . به هشت سال حبس محکوم می شود و به زندان مخوف گوهردشت برده می شود و بعد محکومیت به هشت سال دیگر و بعد سکته مغزی و مرگ او . این چه چیزی را ثابت می کند ؟
حاکمان جمهوری اسلامی برای جان انسانها هیچ ارزشی قائل نیستند . این حاکمیت که این روزها اتفاقا دندان تیزکرده است برای آزادی خواهان و برابری طلبان و به خصوص دانشجویان ، اما سابقه ای بس فاجعه بار در نقض اساسی ترین حقوق انسانی دارد . دهه سیاه شصت هیچ گاه از ذهن و ضمیر ایرانیان پاک نمی شود . تیر خلاص های مکرر و هرشبه آن دهه را علاوه کنید با قتل عام بیش از 30 هزار نفر در مرداد و شهریور 67 . تنها به جرم عدم تمکین به حکومت ولایی . در دهه 70 نیز این روند دهشت بار ادامه داشته و فی الحال دردهه 80 نیز با افت و خیزهای فراوان در مقاطع مختلف این روند جنایت بار ادامه دارد .
سوال اینجاست ؟ مسئول جان امیر حسین حشمت ساران و امثال او کیست ؟ آیا نظام ولایی نباید پاسخگوی این فاجعه قتل و فجایعی این چنین باشد ؟ مرگ در متون دینیمان این امر ذکر نشده که مرگ و زندگی یک انسان برابر با مرگ و زندگی بشریت است ؟ در کجای حکومت علوی و نبوی با مخالفین سیاسی حاکمیت اینگونه برخورد می کردند ؟ آیا این برخورد تنه به تنه برخوردهای معاویه و دار و دسته اش و همچنین خلفای جور بنی امیه و بنی عباس در مقابل مخالفین سیاسی نیست ؟ اگر واقعا تئوری قدرت نظام ولایی النصر بالرعب است ، بگوید تا ما نیز تکلیف خود را بدانیم . این قتل وقتلهای اینچنین را چه کسی باید پاسخگو باشد ؟
image
مگر امیر حسین حشمت ساران در تاریخ 10 آبانماه 1387 خورشیدی و از زندان رجائی شهر کرج طی رنجنامه ای اعلام نکرد که تلاشی که برای تامین معاش خانواده خود کرده را باند فاسدی در شهریار با شکست مواجه کرد و بعد مگر او اعلام نکرد و به اطلاع آقایان خامنه ای و شاهرودی نرساند که این گونه در کشور فساد می شود ؟ مگر مسئولیت زندانها و این گونه فجایع با نهادهایی نیست که مستقیما و بدون هیچ واسطه ای خود را منسوب به رهبری می دانند و تنها خود را مطیع او می شمرند ؟ به نظر می رسد رهبری نظام و تمامی نهادهای امنیتی و حکومتی در برابر این فاجعه باید پاسخگو باشند . مولایمان علی هماره خود را در معرض سوال و پرسش خلائق قرار می داد و حتی صراحتا اعلام می کرد که خود را بالاتر از اینکه خطا کند نمی داند . کاش مشی علوی و نه اموی نصب العین اعمال حاکمان باشد . اما صد حیف که اینچنین نیست
امیر حسن حشمت ساران در زندان درگذشت . این سخن می توان تنها یک خبر باشد . اما اگر با وجدانهای بیدار با این خبر مواجه کنید باید خاک سیاه بر سر بپاشید از مرگ همه بشریت . من به شخصه امیر حسن حشمت ساران نه می شناختم و نه دیده بودم . اما این امر برای من فخر نیست که ذمی آشکار است . چه اگر کسی می خواهد و می گوید که فعالیت حقوق بشری کند و برای انسانها و ارزش ایشان مبارزه کند ، می بایستی که پیش از ایجاد چنین فاجعه ای از این همه محرومیت این مرد سپید موی خبر داشته باشد .
اینجا می خواهم سخنی خطاب به فعالین محترم حقوق بشر در ایران بگویم . عزیزان ! امیر حسین حشمت ساران و امثال او در ایران بسیارند . کاش از دست دادن این زندانی سیاسی و مرگ او و شاید بهتر است با ادبیات دینی صحبت کنم ، شهادت او تلنگری به وجدان همه ما باشد . بسیارند امثال امیر حسین حشمت ساران که در زندانهای جمهوری ولایی در حال گذراندن دوران محکومیت خویش اند . محکومیتی که تنها به جرم دگر خواهی و اعتراض سیاسی پدید آمده است . این زندانیان در تهران ، کرج ، دیزل آباد کرمانشاه ، سنندج و تمامی نقاط کردستان عزیز همیشه ایرانی ، اصفهان و شیراز و تبریز و همه شهرهای کشور در بند اند . حکومت تهران ایران به زندانی برای ایرانیان تبدیل کرده است . کاش فعالان حقوق بشری بدون در نظر گرفتن گریشات ایدئولوژیک و طیفی به این موضوع بپردازند . فی الحال در موضوع دانشگاه طیفهای متفاوت دانشجویان در بند اند . از عزیزان انجمنی و تحکیمی تا رفقای عزیز چپ تا برادران و خواهران کرد تا عزیزانی که در 2 اسفند امسال با هجوم ددمنشانه و خشونت بار به خانه هایشان به بند کشیده شدند . امروز حاکمیت ولایی شمشیر را برای تمامی آزادیخواهان از هر طیف و گروه وسازمان از رو بسته و قصد حذف سیاسی و اگر دستش برسد فیزیکی ایشان را دارد . مصداقهایی مانند امیرحسن حشمت ساران و ولی الله فیض مهدوی و عبدالرضا رجبی نمونه بارزی در طی دو سال اخیر اند که در زندانهای جمهوری اسلامی جان به جان آفرین تسلیم کرده اند . کاش تلاش کنیم که دیگر چنین فجایعی اتفاق نیافتد
یادم هست در زمان شهادت زنده یاد اکبر محمدی در جلسه ادوار تحکیم سخنی گفته شد . گفته شد که باید کاری کنیم تا دیگر رژیم ولایی نتواند اکبر محمدی دیگری را به قتل برساند . اما خب ! ظاهرا حاکمیت از این همه تشتت بین نیروها و فعالین دانشجویی و حقوق بشری و دیگر نیروها بیشترین استفاده را می کند و کمر به قتل زندانیان سیاسی بسته است . رژیمی که یک بار سابقه قتل عام گسترده کوتاه مدتی را دارد ، این بار به صورتی تدریجی به قتل زندانیان سیاسی می پردازد . شاید باز باید اسمهایی که یادم می آید را در طول این سالهای اخیر بگویم . اکبر محمدی . ولی الله فیض مهدوی . عبدلرضا رجبی . امیر حسین حشمت ساران و بسیاری دیگر که حافظه ام یاری نمی کند .زمانی هم علنا به اعدام می پردازد و یک فعال مدنی را ، یعقوب مهرنهاد را اعدام می کند . به بهانه ای واهی که هیچ بنی بشری جز خود حاکمان باور نمی کنند .
رژیم ولایی باید بداند که خون را نمی توان شست و خون عاقبت دامان قاتل را خواهد گرفت . این سنت خدا و سنت تاریخ است که هر عملی به عامل باز می گردد . و هیچ عملی هم پاک شدنی نیست . چرا که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره . و من یعمل مثقال ذره شرا یره
و السلام علی شهداء و الصدیقین
منابع :
1- وکیل حشمت ساران : در مرگ امیرحسین حشمت ساران «کوتاهی مقامات زندان مسلم است»
2-رنجنامه امیر حسین حشمت ساران
3-امير ساران، زندانی سياسی در زندان درگذشت، کميته گزارشگران حقوق بشر و مجموعه فعالان حقوق بشر
4- جبهه اتحاد ملی ایرانجبهه اتحاد ملی ایران
5- ویکی پدیا ، امیرحسین حشمت ساران
______________________________
خب ! بار دیگر یکی از چهره های پنهان امنیتی حکومت از پرده در آمد و چهره خود را آشکار کرد . جالب است این سخنان حسن زارع زاده دهنوی معروف به قاضی حداد . بخوانید : پروژه پرونده سازی برای دانشجویان پلی تکنیک به دست قاضی حداد کلید خورد
صد رحمت به قوم مغول . نظام ولایی اینگونه است : گزارش نحوه حمله به منازل و بازداشت دانشجویان
هر چه جلوتر می رویم دست رژیم جمهوری ولایی رو می شود . در این چند روز و پس از صدور حکم عمر البشیر جلاد سودان ، حکومت تهران به حمایت تمام قد از قصاب دارفور پرداخته است .
عمر البشیر یکی از مرتجع ترین رژیم های آفریقایی را دارد . رژیم تهران نیز از او حمایت می کند . به هر حال می توان از این وقایع حقیقت را دریافت : احمد خاتمی در نماز جمعه: صدور حکم دادگاه لاهه برای البشير از عجايب روزگار است، ايلنا
_________________________
________________________
به یاد پیر احمد آباد . راهبر راه آزادی و برابری و استقلال
____________________________
هشتم مارس ، روز جهانی زن بر همه مبارزان راه برابری و آزادی مبارک
به یاد عالیه اقدام دوست و همه زنان زندانی و در بند سرزمینم
http://i41.tinypic.com/fyl407.jpg

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, March 4, 2009

زیباست تقارن حقوق بشر و مصدق

نیمه شب است و تازه آغازین ساعات روز 14 اسفند 1378 . داشتم می رفتم که خبر شدم . خبر به روز شدن سایت کمیته گزارشگران حقوق بشر و ویژه نامه تولد آن . سومین سالگرد تولدش
درست در شب چهل و دومین سالگرد رحلت پیشوای کبیر آزادی و برابری ، مصدق فقید .
فکر کردم . تقارن جالبی است . مصدق . حقوق بشر . مگر نه اینکه این پیرمرد که به قول شریعتی شهید هفتاد سال برای آزادی نالید دغدغه انسان ها را داشت ؟ مگر نه اینکه مصدق جز به انسان بودن انسانها نمی اندیشید ؟ استقلال و آزادی و برابری همه ابزاری است برای اتسان شدن انسانها و رها شدنشان از زیر یوغ استبداد و استعمار و استحمار .
مصدق مرغ حق بود برای آزادی ایران و ایرانی . در برابر دیکتاتورها ایستاد تا رهایی خلق ایران را نوید دهد . حبس و تبعید را تحمل کرد برای همین انسانها . بزرگش می دارند مردمان

راستی ! مگر نه اینکه آدمها باید در قلبها جای بگیرند ؟ چرا در سالمرگ این رهبر کبیر با وجود همه خطرات و مشکلات و برخورد امنیت بانان ولایی و ایست های متعدد و هزار مصیبت و پرونده سازی ، 14 اسفند که می شود مصدقی ها سوار بر جانشان به احمد آباد می روند و پروانه وار به دور شمع وجودش می گردند ؟ نه صدا و سیمای رژیم تبلیغی می کند و نه اتوبوس مجانی می گذارند و نه شام و نهار می دهند . تازه مصیبت هم دارد این کار . اما خب ! می روند عاشقان مصدق برای دیدارش و زان وزدن در برابرش . امروز که 14 اسفند 1387 خورشیدی باشد ، باز هم عاشقان بر سر مزارش بودند . دیدم مردی میانسال را که در برابرش نه به سنت نشستن و فاتحه خواندن که زانو زده بود و فاتحه می خواند . دیدم جوانانی را که دو برابر سنشان از رحلت مصدق می گذرد و عاشقانه آمدند و در برابر رهبر محبوبشان ای ایران خواندند و رفتند . چرا ؟ راز محبوبیتش در کجاست ؟
همه می دانیم . مصدق با انسان به عنوان انسان برخورد کرد . اهل آزادی و برابری و استقلال بود و بر سر این هرسه با هیچ کس معامله نکرد . نه در پرونده اشزد و بند برای رئیس جمهور عوض کردن در امریکا به چشم می خورد و نه خرید اسلحه مخفیانه از امریکا و نه همکاری برای هجوم به کشوری . هیچ گاه شعار مرگ نداد . اما مردانه ایستاد و دست استعمار را از مرفق برید .
مصدق صحابه خوبی هم داشت . یک فاطمی داشت که چون شیر بر سر شاه می غرید و او را با فاروق و دربارش را با دربار سیاه فاروق مقایسه می کرد . یک فاطمی داشت که سفارت انگلستان را به امر رهبرش می بست . یک فاطمی داشت که باوجود اختلاف سر بر امر رهبرش می گذاشت و البته پشت سر رهبرش ساز نمی زد و موش نمی دواند .
مصدق هیچ ادعایی نداشت . اما این خلق بودند که شعار دادند یا مرگ یا مصدق . دقت کنید . مرگ . مصدق . و این یعنی مصدق را زندگی دانستن . چرا ؟
همین مصدق بود که با وجود شیفتگی همه در سال 42 در برابر روحانیت سیاسی شده ، فضا را درک کرد . بگردید خواهشا . یک بیانیه در حمایت از آن نیروها پیدا نمی کنید . و بعد دیدیم که روحانیت سیاسی شده و تیمش در ایران به چه صورتی در آمدند .
مصدق اما اهل جوانی و جوانان بود . بوانید نامه اش را به اللهیار خان صالح . مصدق از جوانان برای عضویت در جبهه ملی و اهل شورای مرکزی شدنشان دفاع می کند و پیران جبهه می گویند نه . همین است که جبهه را پیشوا منحل می کند . چرا ؟ مصدق در نیروی جوانی چه می بیند ؟
می بینیم که جوان جبهه ملی که طرد می شود سر از جنبش مسلحانه دهه های چهل و پنجاه در می آورد و در اوج خون ریزی سفاک پهلوی پیر جبهه ملی صبر و انتظار پیشه می کند . پیشوا خوب میداند از که باید دفاع کند . باید زمانی نوشته شود که خط پیشوا کجا و خط جبهه ملی کجا .
مصدق یک رهبر است در تاریخ ایران . در این تاریخ پر فراز و نشیب خیلی ها ادعا کردند که رهبر خلق اند . خودتانید و تاریخ ایران . قیاس کنید تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد

گزارش تصویری احمدآباد 1387 از امید ایران
_______________________________
کمیته محترم گزارشگران حقوق بشر لطف کرده و بر بنده منت نهاد و مصاحبه ای نیز با بنده کرده است . متن این مصاحبه در زیر می آید . باشد که مفید فایده باشد


1. عملکرد کمیته را طی 3 سال گذشته چگونه ارزیابی می کنی؟

بارها و بارها در نگاشته های و یا جاهای متفاوتی که مطلب نوشته ام این نکته را متذکر شده ام که در میان طیف مختلف فعال در ایران که برای رسیدن به ایرانی آزاد و برابر و رها از سرکوب و فقر مبارزه می کنند ، لزوم حضور نهادی حقوق بشری ضرورتی ویژه دارد . در این میان این نکته قابل ذکر است که چنین نهادی از مجموعه ای جوانان که آینده ای بس درخشان دارند تشکیل یافته است .

کمیته گزارشگران حقوق بشر از دیدگاه من در طی این سه سال به خوبی رسالت خود را انجام داده است . این کمیته بدون در نظر گرفتن رویکردهای ایدئولوژیک خود را طور کامل وقف اجرای حقوق بشر در ایران کرده است و قطعا در این راه سختی ها و برخوردهای بسیاری را تحمل نموده . ولی خب ! در طول این ایام به خوبی وظیفه خود را انجام داده است . از مسائل و برخوردهای غیرقانونی سیاسی رژیم ایران گرفته تا مسائل اجتماعی مانند بحث سوله های کهریزک و گزارش بسیار کامل و جامع آن تا بحث کودکان و زنان و همچنین حوزه های معلمان ، کارگران و دانشجویان این کمیته به خوبی وظیفه خود را در برابر جامعه انسانی ادا نموده و جای سپاس و تشکر فراوان دارد .

2. فکر می کنید کمیته و یا تشکل هایی این چنین، چه تاثیری توانسته اند و یا می توانند در فضای گفتمان حقوق بشر در ایران داشته باشند.

گفتمان حقوق بشری در ایران مدیون حضور نیروهای مدنی حاضر در جامعه است . اگر امروز حاکمیت جمهوری اسلامی در همین حد محدود مسائل حقوق بشری را رعایت می کند ، این حداقل هم مدیون پایداری نیروهای فعال مدنی حوزه حقوق بشر است . یادمان نرود حاکمیت جمهوری اسلامی دارای سابقه ای بس دهشتبار در زمینه حقوق بشر است . دهه شصت را هنوز می توان در ذهن و ضمیر ایرانیان به خوبی مشاهده کرد . این گونه کمیته ها و نهادهای مدنی با حضور و فعالیت مستمر و خستگی ناپذیر و همه جانبه خود به عنوان هشدار دهنده ای برای وضعیت جامعه ایران عمل می کنند .

3.ضعف ها و قوت ها یی را که در کار دیده ای، چه بوده و کلا فکر میکنی چطور می توانیم در این زمینه موثرتر کار کنیم؟

در ایران نقد کردن کار ساده ای است . سنت بر برج عاج نشینی و نقد کردن هر مجموعه ای به صورت عادتی برای نیروها بدل شده . هر چه نقد برّا تر باشد ، بر ارزش بیشتر نویسنده دلالت دارد . اما خب ! چون سوال فرمودید باید نکاتی چند را بر شمرم که مسلما به دلیل محدودیت های حاکم بر فعالیت های مدنی در ایران به عنوان نقظه ضعف محسوب نمی گردد . بلکه تنها توصیه ای است به دوستان محترم کمیته گزارشگران حقوق بشر تا در آینده با رفع این نقاط در جهت هر چه بهتر شدن گام برداشته شود .

اولین نکته این که این مجموعه می بایستی هر چه بیشتر با مجموعه های فعال مدنی در ایران ارتباط بگیرد تا از وضعیت ایشان اطلاع دقیقتری داشته باشد . این مسئله نیز مستلزم این است که حوزه تعداد نیروها و فعالیت های این مجموعه گسترش پیدا کند و ارتباط های بیشتری در داخل و خارج از کشور داشته باشد .

نکته دوم اینکه نمی دانم به چه دلیل این مجموعه نسبت به برخی از برخوردهای غیر قانونی حاکمیت ایران کم بها می دهد . به عنوان مثال مسئله مرگ اخیر زندانی سیاسی عبدالرضا رجبی در زندان گوهردشت یا مسئله بازداشت های گسترده و غیرقانونی عده ای آدم مسن در فرودگاه مهرآباد که فرزندانشان عضو گروهی خاص بودند یا همین مسئله اخیر هجوم به خانواده های کسانی که کسی از اعضای خانواده در احزاب برون مرزی در حال فعالیت هستند . فکر می کنم می توان بدون در نظر گرفتن عضویت افراد این گونه مجموعه ها یا هواداریشان از حزب یا سازمان یا گروهی خاص به حمایت حقوق بشری از اینها دست زد . حاکمیت جمهوری اسلامی یکبار به کشتار وسیع این گونه نیروها در سال 67 دست زده است . امروز نیز با توجه به رویدادهای کشورهای اطرافمان که توسط ایالات متحده اشغال شده و همچنین مسائل داخلی ایران امکان این گونه برخورد ها وجود دارد . حاکمیتی که به بهانه واهی به اعدام یعقوب مهرنهاد که از فعالین مدنی بلوچستان بود دست می زد و همچنین برای فعالین کرد مانند کمانگر و لطیفی حکم اعدام می برد و در مقابل مرگ لطف اللهی در کردستان سکوت می کند و حتی خود دستی بر آتش دارد ، امکان گسترده این برخورد را دارد . به نظرم قدری به این گونه مسائل بیشتر توجه شود بهتر خواهد بود . البته باز هم ذکر می کنم که تنها سویه حقوق بشری مسئله مد نظر است .

نکته دیگری که قابل ذکر است مسئله رویکرد نسبت به مذهب و بسط حقوق بشر در این حوزه است . می دانید که برخی از علما هستند که فتاوی جدیدی در ارتباط با مسائل حقوق بشری دارند و در حوزه هایی مانند رجم یا اعدام یا حقوق زنان به نتایج تازه ای رسیده اند . این دسته از علما که اتفاقا بر مبانی فقه سنتی یا به قولی همان فقه جواهری (صاحب جواهر) تاکید دارند ، به دلیل هم گفتمانی با حکومت روحانی ایران می توانند پاسخ بسیاری از مسائلی را که توسط حاکمیت مطرح می شوند را بدهند . یادمان نرود که جامعه ایران جامعه ای مذهبی است که این دین به عنوان بخشی از سنت اجتماعی آن بدل شده و از متن جامعه غیرقابل تفکیک است . همچنین به نظر می بایستی کمیته رویکردی نیز نسبت به نواندیشان دینی داشته باشد و نواندیشی های ایشان را در ارتباط با مسائل حقوق بشری و برداشت جدید در این ارتباط را مطرح کنند . این ارتباط با این گونه نیروها می تواند در جهت همخوانی فرهنگی بیشتر با متن جامعه موثر باشد . به هر حال اگر هم معتقد به مذهب نباشیم ، باز هم باید این واقعیت را بپذیریم که جامعه ایران یک جامعه مذهبی است و فکر می کنم منطقی تر این است که با مولفه های فرهنگی و مذهبی این جامعه با ایشان برخورد کرد .

و اما باید ید دست مریزاد بگویم و یک گلایه کنم . دست مریزادی بابت آن گزارش در مورد سوله های کهریزک که وجهی کامل بارز از برخورد ضدانسانی حاکمیت ولایی را برملا کرد و گلایه از این جهت که چرا چنین فعالیتی ادامه نیافت .

باز هم عرض می کنم که البته این گونه نقدها بر برج عاج نشینی است و قطعا به دلیل فشارهای موجود و امکان برخورد غیر انسانی نظام ولایی انجام این گونه کارها بسیار پرمشکل خواهد بود .

بنده باز هم از تمامی عزیزان همرزم و همراه در آن کمیته معزز تشکر می کنم و امیدوارم که در انجام وظیفه خود در قبال خلق ایران موفق و پیروز باشند .

___________________________

استاد ارجمند دکتر محمد ملکی هم مصاحبه ای بسیار عالی با این کمیته انجام داده اند .

این مصاحبه را در سایت کمیته بخوانید

اخبار دانشگاه را از رسانه رزمگاه پلی تکنیک بخوانید

پایگاه خبری دانشجویان دانشگاه آزاد . شیران در زنجیر جاسبی و مافیایش

__________________________
راستی ! روز دوشنبه 12 اسفند به همراه وکیلم آقای دکتر نعمت احمد به شعبه دهم دادگاه انقلاب (برای من این دادگاه نیست . بلکه بیدادگاه ارتجاع است) مراجعه کردم . وکالت نامه و معرفی وکیل تسلیم شد . قرار شد برای دادگاه احضاریه بدهند . ظاهرا گفته اند برج دوم سال آینده . خلاصه همچنان شمشیر داموکلس نظام ولایی روی سر ما هست . ولی خب ! بگذار باشد . ما که کار خود را می کنیم
ممنون از دوستانی که اظهار لطف نموده و برای این حقیر نگران شدند . شرمنده کردید عزیزان
__________________________
آزادی و برابری در بند . باز به برابری خواهان ایرانی رحم نکردند . رژیم ضد برابری کمر به نبودی برابری خواهان بسته است . اما زهی خیال باطل
[ftftft[1].jpg]
__________________
اینهم جالب بود پیدا کردم . از قول تا عمل فاصله کجاست تا به کجا . به قول قرآن لم تقولون ما لا تفعلون


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin