Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: July 2008

Tuesday, July 22, 2008

تو ديگر كي هستي مرد !

ساعت هشت و سي دقيقه بامداد روز سه شنبه 1 مرداد 1387 برادرمان عابد توانچه را به زندان اراك منتقل كردند.ميگويند 8 ماه اما همه ميدانيم سايه 32 حبس ديگر بر سر سنگيني ميكند . به آزادي قسم كه حق عابد زندان نيست . مرد آزاد را چه به بند ؟ بندي شدن آزاد مرد هم شوخي تلخ روزگار است و سبب دست غدار ظالم ستم پيشه . تا رهاييش و تا رهاييه همه بنديان ظلم در سراسر جهان از پا نمينشينيم .




عابد انسان است و برادر من . مرد و معلم ايستادن . هستيم تا آخر با او
اما بايد با او سخن گفت
تو ديگر كي هستي مرد ! تثبيت نيرو و بقاي رزمنده را هم من ميدانم چيست و هم تو . هر دو ميدانيم نيرو را نبايد دم تيغ داد . هر نيرويي و فعالي طي يك دوره تكامل تاريخي به اين درجه از آگاهي و توان رسيده . بايد حفظش كرد . همه را ميدانم . اما وقتي شب زندان رفتنت و حبس كشيدنت باز هم به فكر رفقا و دوستانت هستي ... خلقت به تو ميبالد مرد .
برادرم !‌ رزمت و مقاومتت و ديدگاه انسانيت ستودني است . اينان از همين ديدگاه در هراسند . در هراس اند كه به بندت ميكشند . انسان به ما هو انسان برايت ارزش مند است . انسان بودن را پاس ميداري به دور از هر گرايشي . بزرگي مرد . شاگرديتم رفيق
و اصلا مگر همين محوريت انسان نيست كه موجب برادريمان شده است ؟
نميدانم اين شب پرستان تا كي تو و امثال تو را در بند ميكشند ؟ نميدانم . فقط بدان سخت است بداني برادر كه رفيقي و برادري فردا به بند كشيده ميشود و تو كاري نميتواني بكني كه بندي نشود .
انصافا سخت است برادر . در آن روزهاي بندي بودن خودم حداقل دلم خوش بود كه ديگر عذاب جاي خالي دوستانم و خبرهاي تلخ زندان را تحمل نخواهم كرد . اما امروز ...
زنده و سالم باش برادر . ميدانم كه در قاموست نيست ذره اي گردن خم كردن در برابر جور . ميدانم . اما تو را به انسانيت و برابري و آزادي قسم كه كه روزگار به فرزند برومندش محتاج است . باش و زنده و جاويدان گرامي رفيق




پس از نسل 40 و 50 كه در هر عرصه اي تاريخ ساز شدند و پاك باز ،‌كم اند كساني كه بر مرام و مسلك اسلاف نسل بار برداران هستي و حاضران ميان جهان باشند . تو برادر يكي از نوادر نسل سوخته مني كه اينگونه در انديشه مردماني و ميخواهي و طلب ميكني كه به عنوان عنصر فعال هستي عمل كني .
آه ! راستي نزديك بود يادم برود . چشم برادر . گفتگوهاي تنهايي دكتر شريعتي را ميخوانم . دوست داشتم با هم بخوانيمش اما امر كرده اي بخوانم و باز هم براي بارها ميخوانم . به جايت اما نه برادر . تو خود با تمام علاقه ات به شريعتي گفتگوهاي تنهاييش را بخوان . در تنهاييت بخوان كه تنهاييت پر از ارزش است برادر
بدان كه نفست و تلاشت و مبارزه ات ستودني است و بدان تا زنده ايم در كنار تو رفيق و برادر و ديگر كوشندگان راه برابري و آزادي خلقهاي ستم كش و محروميم كه در انتهاي تاريخ نيز اينان وارثان زمين اند . و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثين .
تا رهايي همه انسانها
تا رهايي ملت ايران
تا رهايي همه زندانيان عقيده و صدا و قلم
پي نوشت : باز از تا رهايي ملت ايران شاكي ميشويد و ميگوييد تا رهايي ملت ايران از چي ؟ انصاف بدهيد و كلاه خودتان را قاضي كنيد . روز به من نشان بدهيد كه خبر بازداشت و حكم و تبعيد كسي نميآيد . منصفانه آيا اين ملت در بند هست يا نه ؟ آخر آقايان ! تحمل اعصاب ما هم اندازه اي دارد . از اعصاب من يكي رسما چيزي باقي نگذاشته ايد





___________________________






مرد بزرگ و آزاد كه سرايشگر رهايي و آزادگي بود . يادش گرامي و راهش پر رهرو باد




وارطان!


بهارخنده زد و ارغوان شكفت


در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير


دست از گمان بدار!


با مرگ نحس پنجه ميفكن!


بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...


وارطان سخن نگفت،


سر افراز


دندان خشم بر جگر خسته بست رفت


***


وارطان ! سخن بگو!


مرغ سكوت، جوجه مرگي فجيع را


در آشيان به بيضه نشسته ست!


وارطان سخن نگفت


چو خورشيد


از تيرگي بر آمد و در خون نشست و رفت


***


وارطان سخن نگفت


وارطان ستاره بود:


يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت


وارطان سخن نگفت


وارطان بنفشه بود:


گل داد و مژده داد:


زمستان شكست!


و


رفت


...




آي حاكمان !‌اگر مراسم شاملو رفتن جرم است بدانيد من هم در مسير بودم و كرج برگشتم . آنهم وقتي فهميدم مراسم به هم خورده و توسط كاسه ليسان به هم ريخته شده . بدانيد كه هرگز از مرگ نهراسيده ايم . اگر چه دستانش از ابتذال شكننده تر بود . هراس ما باري همه از مردن در سرزميني است . كه مزد گوركن از آزادي آدمي افزون باشد


تكلمه : كاش آيداي يادگار و سياوش عزيز كمتر بر سر موزه شاملو ... . به حرمت شاملو نكنيد عزيزان . به حرمت شعر و ادبيات و انسانيت و آزادي

______________________

كسي بشوند و بميرد حرجي بر او نيست . فاجعه است و جانكاه

daagh۲.JPG

___________________________
____________________________
بازداشت بازداشت بازداشت . حاكمان زنداني به وسعت ايران ايجاد كرده اند . تلاشمان گسستن بند باشد
______________________
اين رهايي رو به اين برادر عزيز و خانواده محترمش تبريك ميگم . پاينده و پيروز باشي برادر

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday, July 21, 2008

مگر حق عشقت را گرفته اي كه ميروي عاشق !؟

آي مرد ! آي عاشق ! آي حميد هامون ! مگر حق عشقت را گرفته اي كه ميروي ؟ مگر نگفتي اين حق منه ! اين عشق منه و عشق را حق خود دانستي ؟ پس ؟؟؟؟
رفتنت معنا ندارد حميد خان هامون . خسرو خان شكيبايي . ميدانم تنگي اين دنيا عذابت داد . حالايي كه با تو سخن ميگويم دفن شده اي و به قول مذهبي هاي سنتي روحت آرام گرفته و ميشود با تو سخن گفت . عمو خسرو ! حالا كجا ؟ چرا اينقدر زود ؟ هنوز نسل شاگرد حميد هامون به هامون محتاج بود . هنوز داغ پناهي عزيزمان آزار ميدهد حميد خان ! چرا اينقدر زود ؟

ميداني عمو خسرو ! در اين روزهاي بيماريت تهمت بارانت كردند . گفتيم دروغ است اما مگر ميشود اين بد دلان نامرد نامراد را خفه كرد كه ديگر مزخرف نگويند ؟ خودت ميداني خدايي نميشود .اينقدر سكوت كردي كه دل خودم هم لرزيد . شرمنده ام عمو جان . روسياهم آقاي شكيبايي .
چشمم خيس است عمو جان وقتي دارم مينگارم برايت . به يادت و چه ميگويم . براي خودم . به ياد خودم . به ياد انسان بودنم . عاشق بودنم . صبورم عمو جان . ولي به خدا سخت است . در اين روزگار حيوان و زور سخت است نفس كشيدن عمو جان
بيمار شدي . جايزه گرفتي و بروي سن رفتي و سخني نگفتي و پايين آمدي . خوش انصاف ! ميدانستي داري ميروي و صدايت در نيامد ؟ خسته بودي ميدانم اما خودت ميدانستي جماعتي از همدردان حميد هامون با تو هم صدايند .
نميدانم خسروي عزيز ! به حق خسروي بازيگري ايران زمين بودي . بماند . اوضاع بازيگري ايران خيلي خراب است عمو جان ! نميرفتي خوب تا مجبور نشوم با اين زبان الكنم حرف بزنم .

عمو جان راستي ! شاملو را ديدي سلام ما را به او برسان . شنيده ام توصيه كرده اي عاشق به خواندن عشق .
راستي ! سيد علي صالحي عزيزمان همچنان ري را را فقط با صداي تو گوش ميدهد . زندگي ميكند ري رايش را خسرو خوانده و حال هم ياد تو را با ري رايش زنده ميدارد .
راستي خسرو جان ! يادت هست ؟ ميگفتي نه ري را جان . حال همه ما خوب است اما تو باور مكن . توهم باور نكن خسرو جان . دلم گرفته است براي زار زدن عمو جان . روزگارمان بد است عمو . از آنوري ها بپرس كي حالمان به ميشود ؟ كي عمو جان ؟ كي عمو جان ؟
ميبيني عمو خسرو ! هر كسي يه جوري و با يك روشي با تو زندگي ميكند . تف ميكنم بر كسي كه بگويد مرده اي . زنده اي عمو جان . ميشنوي حميد هامون .
آها !‌نزديك بود يادم برود . روز تشييع پيكر عزيزت كه جاي زخم و زخمه روزگار بر آن بود وزير فرهنگ و ارشاد دولت نهم هم آمده بود . آناني كه به عشق حميد هامون و پير عاشق راننده اتوبوس شب آمده بودند چنان حق اين وزير و رئيسش را كف دستش گذاشتند كه ديگر اين دور و بر ها پيدايش نشود . حالش را گرفتند اساسي . ميبيني عمو خسرو ! تو و بقيه نسل پرورش يافته دهه 40 و 50 كه در همه عرصه ها آبرويمان شديد هيچ وقت نگذاشتيد آب خوش از گلوي حاكمان زور پايين برود .
نسل عجيبي بوديد و هستيد آقاي شكيبايي ! نسلي كه در همه عرصه ها از مبارزه و ايدئولو‍ژي و سلاح گرفته تا هر 7 هنر تا ورزش و همه جا و همه جا و همه عرصه ها مبتكر بوديد و مايه گذار و سخت كوش . كاش ميماندي . اي لعنت بر اين بيماري لعنتيت كه تو را از ما گرفت عمو جان .

راستي !‌ ميداني و ميبيني چقدر مرده پرستيم ما آقاي شكيبايي !‌ تا زنده بودي و جسم جاندارت را ميان خود داشتيم اصلا كسي به روي خودش نميآورد كه خسروي عزيزمان بيمار است . انگار اينجاي جهان براي عزيز شدن بايد يا دور شوي يا گور . از تو اسطوره ميسازند و بر در ديوار آويزان ميكنند . نامردان خيمه زده بر بيت المال هم در آن روزهاي بيماريت كمكت نكردند عمو جان ميدانم .
دلمان برايت تنگ است شكيبايي عزيز ! آنجا هم ميدانم حميد هاموني و معلم عشق . حميد هاموني در ميان حميد هامونها
قربانت
سلام ما را به حميد هامونهاي تاريخ برسان
داريوش مهرجويي : در سال‌هاي اخير، «خسرو» را درنيافتيم
___________________________

مدتي است كه نوشتنم بي نظم شده . بدهكارم ميدانم . ولادت مولي الموحدين ‌،مولي المجاهدين علي را كه صوت العداله و الانسانيه است گرامي داشتم و ميدارم . بايد بنويسم در باب مولايم علي . شرمنده روح بزرگش هستم . روحي كه به وسعت انسانيت عظيم است
30 تير را هم گذرانديم . سالروز قيام بزرگ ملتمان و دست رد زدن به سينه استبداديان و استعماريان و حتما استحماريان . شهداي بسياري داشت سي تير . هنوز تاريخ در گوش خود نداي يا مرگ يا مصدق را ميشوند . بانگ خواستن رهبر كبير نهضت ملي ايران مصدق كبير را . هنوز بايد فرياد زد و در برابر منكران و استحماريان سينه ستبر كرد كه يا مرگ يا مصدق .
و رهبرم مصدق . مرد آزاد . پير مردي كه هفتاد سال براي آزادي ناليد .
اما امروز غني نژاد و غني نژادهاي خادم جهل و جور سرمايه داري و جنايت راست قديم و جديد پرده از روي خود برداشته اند . قوام نوكرمآب و مزدور انگلستان و آمريكا را بر مصدق برتري دادن جز وادادگي چيزي توجيه نميكند . غني نژاد امروز همان حرف تقي زاده را ميزند كه بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگي شد . او شورش رجاله ها و فواحش را در 28 مرداد قيام ملي ميداند . ملت مورد نظر او كه خودش هم يكي از آنهاست حتما زر خريد برادران رشيديانند و از رجاله ها و فواحش و رهبرشان هم امثال رمضان يخي . متاسفم براي اين ملت كه غني نژاد استاد دانشگاهش است . متاسفام آقاي غني نژاد براي خودتان و از طرف خودتان .

ميراي عزيز هم بايد بداند به فكر هستم تا بنويسم از دلايل سردي مردمانمان و شكست جنبشهاي يكصدساله اخير ايران پس از مشروطه . هر دو بايد آسيب شناسي شوند . هم اصلاحات چيان و هم مردم . چشم . خواهم نوشت
به هر حال كاهل شده ام . نبود رايانه هم مزير بر علت . بايد قدري فعالتر شوم .
در اين روزگاري فعالتر شوم كه هنوز فرزاد كمانگر در حبس است و گرچه دو نماينده كرد (البته به كدام دليل خدا عالم است) به حكم اعدام كمانگر معترض شده اند اما هنوز سايه جنايت پيشگان مدعي بر سر كمانگر موجود است .

محبوبه كرمي هنوز در بند است . ميانه تير اعتصاب غذا كرده بود . آخر نامردي تا كجا ؟

بعد آقايان شاكي ميشوند كه چرا نام بلاگت را تا رهايي همه مردم ايران ميگذاري ؟ نگاهي به خبرها بكنيد . روز نيست كه خبر بازداشت و حكم و زندان و تبعيد و شكنجه و ... به گوش نرسد . اگر با اين اوضاع اين ملت در بند نيستند پس آقايان ظاهرا آزادي را معنا كنند تا بفهميم آزادي از ديدگاه مستبدان يعني چه .
عابد توانچه عزيز كه از آزاد مردان انسان زمانه ماست هنوز زير تيغ جفا پيشگان است و امكان رفتنش به زندان مهيا . 8 ماه كه البته سايه 32 ماه ديگر نيز در پس پرده ارباب جور ديده ميشود . كاش عابد زندان نرود

دانشجويان در حبس اند هنوز . سلمان سيما ، علي قلي زاده عزيز كه هم انديش ماست و برادر بسياري عزيز براي من است ، محمد هاشمي گرانقدر ،‌بهاره هدايت عزيز كه اگر در بند نبود دهانش اين روزها شيرين شيرين بود و همه دانشجويان و عزيزان در بند . پلي تكنيكي ها . مشهدي ها، شاهرودي ها ،‌و بكل ايراني ها . ايران را بي معرفتان زشت خو به زنداني بزرگ تبديل كرده اند براي ايرانيان . شرمشان باد

غم اين خفته چند . خواب در چشم ترم ميشكند

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, July 11, 2008

زندان دوباره ستاره باران شد

ما را به خاطر بیاور....
ما را که تازه جوانانی 22 ساله بودیم.

شور عشق در سینه داشتیم و پیش از آنکه عاشق شویم، سینه بر خاک، سوده، مردیم...

ما را به خاطر بیاور....
ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده، نه در آسمان و نه در کوهسار و نه بر شاخسار، که در بازار، پیش از آنکه آوازه خوان شویم؛
بر شاخه ای تکیه گاه خویش، جان واسپردیم...

به خاطر دارم پیامتان را، سرنوشتتان را...
آری
و همیشه در گذرگاه خاطرم در گذر است
آوازهای صامت سینه سرخان سینه بر سیخ و تجسر آرزوهای
بیست و دو سالگان سینه بر سنگ
و از تکرار یادشان شاید

پیش از آنکه شاعر شوم،
بیست و دو ساله بمیرم...


قطعه شعری از شهید مظلوم عزت ابراهیم نژاد، محل شهادت: کوی دانشگاه تهران.
نفرين بر اين روزگار نامراد . دوباره خبر بازداشت گسترده دانشجويان اعصاب را به هم ريخته و زخمه بر جان انسان ميزند . دوباره بازداشتهاي غيرقانوني و ناجوانمردانه اي كه اصلا معلوم نيست به چه دليل انجام ميشود . انگار آقايان حاكم عادت كرده اند كه در هر16 آذر يا 18 تير عده اي از دانشجويان را به بند بكشند . و چه شباهتي ايجاد ميكنند براي خانواده ها ميان 16 آذر و 18 تير . در هر دو خانواده هاي دانشجويان و بالاخص فعالين دانشجويي نگران كه مبادا فرزندشان به بند بيافتد . البته يكي سابقه 55 ساله دارد و ديگري سابقه اي 9 ساله . متاسفم از اين شباهت . آنهم پس از انقلابي كه خون ها داد اين ملت براي آزادي و استقلال و برابري و جمهوريت .
باز به بند ميكشند و باز خبرها ميرسند از بازداشتها . باز انفرادي هاي 209 جواناني را به خود ميبيند كه تنها سخنشان آزاديخواهي و برابري و طلبي و انسان بودن ميبود . باز انفرادي هاي 209 شبها و روزها پر ميشود از صداي جواناني كه زندگي ميخواهند نه مرگ را . مبارزان براي زندگي و تلاش براي زنده نگاه داشتن زندگي
دوباره زندانها ستاره باران شد . ستارگان از جنس دانشجوياني كه به نخواستن و نداشتن رويين تن اند . آزادگاني كه آزادي و استقلال را معنايند . انسانهايي كه آزاد اند و چون آزاد اند در بند اند .
باز دوباره اوين ميزبان دانشجويان شده . ميزبان ستارگان آسمان آزادي و برابري و انسانيت . شب شكناني كه شب ميشكنند براي رسيدن به صبح . اليس الصبح بقريب ؟"
هنوز تاوان 18 تير را نپرداخته اند . هنوز نپرداخته اند . هنوز دو قدم به صبح مانده








براي انسانيت و مدعيان دروغين متاسفم


image

________________________

دوباره بازداشت و دوباره خبر . محمد هاشمي و بهاره هدايت را بازداشت كردند . دوباره به منزل محمد هجوم بردند و زدند و بردند . دوباره به منزل بهاره هجوم بردند و جانيانه زدند و سه ساعت گشتند و بردند . روزهاي تلخ تير ماه و مرداد ماه 86 در برابر چشمانم زنده ميشود . احتمال برخورد وسيع با تمامي فعالان دانشجويي ميرود . دوستان مراقب هم باشيد . مراقب باشيد كه اين دندان تيز به دنبال پاره پاره كردن دانشجوي انديشه ورز وآزادي خواه است

علی وفقی: خواهان پاسخگویی سریع دستگاه قضایی هستیم

عبدالله مومنی، سخنگوی ادوار تحکيم وحدت بازداشت دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت و ادامه بازداشت های سازمان يافته را محکوم کرد، ادوارنيوز

ميخواهند فرزاد كمانگر را مجبور به نوشتن عفونامه كنند . فكر كرده اند و خودشان اند و سپاس كه همان توقع را دارند

فرزاد كمانگر از زندان : مي خواهند مرا قرباني کنند

صد و چهل روز با کمپين فرزاد کمانگر، مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران

براي محبوبه كرمي هم وثيقه 100 ميليوني بريده اند . ظلم ظلم ظلم امان از ظلم

صدور وثیقه صد میلیون تومانی برای محبوبه کرمی

مادر محبوبه كرمي : صداي اين بچه ها را بي پاسخ نگذاريد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, July 3, 2008

نامه اي به يك اعدامي - به يك معلم - به يك هم سلولي - به فرزاد كمانگر

آقاي كمانگر ! آقاي معلم ! ياد شايد همان فرزاد بگويم راحتتر باشم و باشي . نديدمت اما خطت را ديده ام . روي ديوار سلول 44 بند 209 هم فكر كنم همين شعر ابتداي نامه ات را نوشته اي . همان شعر كه شايد وصف الحال تو و من و همه بنديان زندانهاي اينان باشد . شعري كه ميگفت :
"نخست برای گرفتن کمونیستها آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا کمونیست نبودم
بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من عضو سندیکا نبودم
سپس برای گرفتن کاتولیکها آمدند
من باز هیچ نگفتم
زیرا من پروتستان بودم
و سرانجام برای گرفتن من آمدند
دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود "

راست گفتي . ما تنها حرف زده بوديم و سخن گفته بوديم و به جرم سخن گفتن كه نامش شده بود اقدام بر عليه امنيت ملي از طريق تجمع و نشر سخن . نميدانم مگر سخن گفتن جرم بود ؟ شايد هم بود ما نميدانستيم . شايد
ديوار نوشته هايت را در سلول ديدم فرزاد عزيز . تبريك ميگويمت به سبب استواريت كه پس از اين همه بندي بودن و قاعدتا انفرادي هاي طولاني و چند ماهه باز هم اينقدر محكم و ثابت قدمي . آن شعر زيبايي كه از ترجمه يك ترانه كردي بود را بارها خواندم . متنش يادم رفته امروز اما آن روزهاي انفرادي برايم قوت قلب بود و زيباترين سخن .
سخن راست است فرزاد گرامي . زندان در ايران به برابري ميان همه اقشار و طبقات و قومها تقسيم ميشود . روي ديوار همان سلول 44 هم قلم تو فرزند ديار كردستان ايران بود و هم قلم عرب ايراني كه به زبان عربي از روزهاي ماه و سال كه بر او گذشته بود تقويمي ساخته بود . تقويمي به زبان عربي . هم سخن آن معلم بود كه نوروز 86 را در زندان گذرانده بود .معلم ، مهر ، معرفت ، وسومي را يادم نيست و چهارمي معيشت . و همه با ميم معلم شروع ميشد . زندان به تساوي ميان تو معلم كرد و من دانشجوي فارس و آن عرب اهوازي و آن معلم تقسيم ميشود . سخن برابري و آزادي سخني است كه نه قوم ميشناسد و نه طبقه و نه هيچ فاصله گذاري ميان انسانها . اين سخن تنها انسان ميشناسد و بس . بي خيال آقا معلم ! ميدانم ميداني همه را و به شاگردانت هم آموزش داده اي . من هم فرزند معلمم و هم خود زماني تدريس كرده ام . ميدانم چه ميگويي آقا معلم .

اوين بد جايي آقا معلم كامياراني عزيز . انفرادي هم ميدانم چيست برادر . اما اين هواخوري را هنوز درك نكرده ام . باورت بشود يا نه يك دقيقه هم هواخوري نداشتيم در آن 57 روز . راستش را بخواهي بد هم نبود . هوا بيرون اساسي سرد بود . البته براي تو فرزند كرد كه به سرما عادت داري شايد هيچ نبود اما براي من نازك نارنجي پايتخت نشين البته خدايي سرماي سختي بود . پنجره هاي بالاي سلول هم نميدانم براي چه هميشه باز بود . خلاصه ما هر روز كلي هوا ميخورديم . هواي يخ زير 20 درجه تهران و آن هم شمال تهران و در اوين . بدجوري بود بي انصاف كه اصلا لباسهايي كه مادرم هم آورده بود كارگر نبود . خدا رحم كرد از اين سرما زنده در رفتم . خدا رحم كرد
اما اتاقهاي بازجويي را هم راست گفتي . رنگ پاشيده شده سبز بر روي ديوارهاي اتاق اساسي برايم عجيب بود . آخر سبز نماد آرامش است و اينها مسئول سلب آرامش . تناسبش را هيچ وقت نفهميدم . اما در و ديوار 44 هم سبز بود و در ديوار 127 در كنار عزيز ديگر هم سبز . فقط در و ديوار 32 سفيد بود . اين همه رنگ روشن را به جاي در و ديوار سلولها براي خانه هاي مردم استفاده ميكردند فكر كنم بهتر بود . نميدانم ! اين نظر من است برادر .
صندلي را هم خوب آمدي برادر ! نام كيوان انصاري و كيانوش سنجري را من روي دست صندلي بازجوييم ديدم . خبر بازداشت چند دانشجو كه نامشان روي دسته صندلي هاي بازجويي هك شده بود را هم ديدم . نميداني وقتي نامي ميديدم از زنداني قبلي بر روي دسته صندلي چه حالي ميشدم . نميداني ! هنوز يادآوريش حالم را دگر ميكند . هنوز !
فرزاد عزيز ! هنوز نفميده ام براي چه به تو حكم اعدام دادند ؟ چرا ؟ چرا اعدام ؟ چرا با شما كردها اينقدر اينها مشكل دارند نمي دانم . بسياري از كردها ايران گرايند و هم عقيده براي يكپارچگي ايران . ايران براي فرزندان كردستان وطن است .وطن كرد ايراني ايران است .
خبر روناك و هانا را ديدم . 5 سال زندان در تبعيد . در حالي كه براي ديگر فعالان حقوق زنان 6 ماه بريده اند . جرم يكي و مجازات اينقدر نابرابر ؟ البته نابرابري ظاهرا جزو ذاتياتشان شده . اصلا اگر جايي نابرابري نباشد روزشان شب نميشود . اينهم نمونه اش . اما نميدانم چرا ؟ سوالهاي بسياري است كه جواب ندارند ؟ جوابي نميابم .
اوين همه رقمه را ميهمان است . از فعال قومي تا فعال حقوق زنان تا مسلمان مذهبي معتقد و البته منتقد تا ماركسيست با تمام خصوصياتش تا همه منتقدين . همه كساني كه سخن آقايان را بر نميتابند .
خلاصه آقا معلم ! سخن زياداست و وقت كم و عمر كوتاه .

اما بدان ! هركاري كه بتوانيم براي لغو حكم اعدامت ميكنيم . اعدام به جرم ديگري بودن و تمكين نكردن انصافا جنايتي است . نابخشودني است اين جنايت .
راستي ! فرهاد حاج ميرزايي را ديده اي ؟ او را با ما گرفته اند به جرم انديشه و عقيده اي دگرداشتن . اما هنوز در بند است و ظاهرا جانش در خطر . كاش رها شود او هم
يك خبر هم به تو بدهم . عابد توانچه هم دارد به جمع بنديان اضافه ميشود . هشت ماهش ظاهرا قطعي شده . خدا كند او هم به زندان نرود .
نميدانم چه بگويم . گاهي چشم از سخن و قلم بهتر سخن ميگويند .
اما بر ساكتان و قاعدين زمان سخني ميگويم . آقايان و خانمها ! شايد نوبت بعدي نوبت شما باشد . كرد و ترك و بلوچ و دانشجو و زن ومرد و قوميت و ذهب نميشناسند اينان . شايد فردا نوبت شما باشد ؟ قدري بيانديش . شايد !
________________________________
اعتماد ملي هم دچار دردسر شده . البته تنها به جرم نقدي آرام از رئيس جمهور . ظاهرا آقاي احمدي نژاد هم به مقدسات پيوسته كه نقدش اينچنين مجازاتي سنگين دارد . نميدانم . خدا به خير كند . خدا هم به مردم و هم به اعتقاداتشان و هم به اسلام عزيز رحم كند
______________________________
ناخداي ناو وينسنت بعيد ميدانم بتواند چشم آرام بر هم بگذارد . جنايتش را شقاوتش دنيا را تكان داد . 66 كودك را كشتن جز از جلادان بر نميآيد. لعنت ابدي خداو خلق خدا بر جنايتكاران آمريكايي ، اين سردرمداران امپرياليسم و طاغوت جهاني
ياد شهداي ايرباس ايران اير 655 به خير . يادشان گرامي
________________________________
دادستان کل کشور: به آن معنا که اعلام می شود مجازات اعدام نداريم، حکم قصاص ربطی به دستگاه قضايی ندارد، مهر
ببخشيد آقاي دادستان ؟ پس اعدام به چه معنا داريد ؟ حكم اعدام فرزاد كمانگر معنايش چيست ؟ اصلا مگر اعدام كردن معنا هم دارد ؟ يا فردي اعدام ميشود يا نميشود . اين معنا قائل شدن براي اعدام هم از آن سخنان است خداييش . من كه نفهميدم سخن آقاي دادستان را هنوز . اگر كسي فهميد برايم معنا كند
________________________
پس نوشت : شايد كه نه حتما بازجوهايم از نگارش اين نامه ناراحت خواهند شد . اما خب ! تقصير خودشان است . من را سلول 44 انداختند . سلول قبلي فرزاد كمانگر و ظاهرا آخرين سلول او در بند 209 زندان اوين . شايد اگر اين حضور نبود اين نامه هم شكل نميگرفت . شايد ! روزگار است ديگر .
_________________________
پس از رهايي از بند خيلي دلم ميخواهد از روزمرگي دل بكنم و به كارهاي فكري و انديشه ورزيم بيشتر برسم . اين روش را هم پيش گرفته ام . اما مگر ميتوان انسان بود و گاهي مجبور به سخن نشد . در اين مسئله آقاي كمانگر هم به همين ترتيب . اين معلم نبايد اعدام شود . به خاطر شرافت و آزادي و انسانيت . كاش اعدام نشود . اعدام يعني جان ستاندن . معلم جان ميدهد . جانش را نگيريد
______________________
روز 18 تير نزديك است . گرامي باد اين روز كه در كارنامه جنبش دانشجويي جاودان شد . سال گذشته تحكيمي ها و ادواريها رادر 18 تير به بند كشيدند . امسال نوبت كيست ؟
كاش هيچ بندي نباشد . ياد 18 تير و شهيد و زخميهاي اين حمله ناجوانمردانه به كوي دانشگاه تهران گرامي باد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin