Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: October 2008

Monday, October 27, 2008

سينما ايران ، شاهدي ديگر بر رسوايي ضد انسانيان

عجب شبي بود . امنيت بانان كه هنوز نفهميده ام كجاي امنيتشان به خطر افتاده بدجور به جان فرزندان اهل انديشه و رها از روزمرگي اين سرزمين افتاده بودند . ميزدند و بد جور هم ميزدند در محيط سينما . پله هاي روبروي در ورودي را انگار ميكردي با پله هاي دانشگاه و طبقات كوي كه دانشجويان را از آن بالا به پائين پرت ميكردند . همان بساط بود انگار . چپ و راست از آن بالا معترضيني كه به بهانه كردن پر شدن سالن براي راه ندادن فعالين اعتراض ميكردند به پائين پرت مي شدند . بدنهاي عظيم امنيتي هاي خوش تيپي كه ديگر ريش در صورت ندارند و به جاي ريش صورت سه تيغه و موي ژل زده و فشن جايگزين شده و اين امنيتي ها كه متاسفانه هم نسلان خود مايند به روي فعالان دانشجويي و جواني كه ساده پوش ترند و عناصر فعال هستي دست درازي كردند . دست عبدالله مومني شكافت و خونش جاري شد تا بگويند كه حتي به خانواده شهدا هم رحم نميكنند . شب عجيبي بود و باز پس از روزها شاهد سبعيت استبداديان بوديم .
تقي رحماني ، محمد بسته نگار ، سيد علي صالحي ، كيوان صميمي بهبهاني و جلال جلالي زاده و حداقل خود من ديدم كه نتوانستند به داخل سالن سينما بروند . اين هم از احترام مدعيان دروغين به بزرگان فرهنگ و ادب و انديشه اين سرزمين
اما بعد
بالاخره با تلاش دوستان به داخل سالن رفتيم و 40 دقيقه پاياني را ديديم . سوال اينجاست ! اگر ميشد رفت و فيلم را ديد و براي كسي از نشستگان بر صندلي ها – ما زمين نشسته ها- مزاحمتي ايجاد نكرد براي چه از ابتدا چنين مجوزي داده نشد ؟ آيا واقعا تصور امنيتي ها از ما جماعت جوان امروز يا سابقا دانشجو و حاضر اين بود و هست كه ما اراذلي هستيم كه از جلوي دانشگاه تهران جمع شده ايم و آمده ايم ؟ (حرفي كه يكي از اين مثلا نگهبانان و به واقع امنيت بانان زد) نميدانم . من كه در آن جماعت جز خبرنگار و سينماگر و استاد و شاعر و انسان چيزي نميديدم . شايد ملاك انسان بودن بين ما و آنها تفاوت دارد . نميدانم .
بيرون هم آمديم و حضور انتظاميان و پليس امنيت و هراس در دل ما و ترس از بازداشت دوستي يا خواهري يا برادري و بعد خداحافظ . قرار است به خدا كه پليس ضامن امنيت باشد و آرامش قلب و دل نه خود هراس بيافكند و ترس ناك باشد . آنهم براي كه ؟ نه براي قلدران محلات و تيغ كش ها و قمه به دستان و ديگران (كه رفتار ضد حقوق بشري پليس در طرح امنيت اجتماعي با آنها نيز نكوهيده و به عقيده من ضد انساني و ضد اسلامي است) . بلكه براي قلم دستاني كه تنها جرمشان انديشه است و نوشتن و جز قلم سلاحي به دست ندارند . به شرافت قلم كه خداوند بدان سوگند ميخورد جرم اين جماعت تنها انديشه بود و امنيت بانان ولايي اين چنين كردند .
بازداشت دوخبرنگار كه در خبرها از آن سخن ميگويد به جرم عكاسي و بعد رهاييشان از بند و البته پس از ضبط دوربين . سوال ! اگر كاري نكرده ايد و خلافي مرتكب نشده ايد حضرات مدعي امنيت باني براي چه دوربين ها را ضبط ميكنيد و خبرنگاران و عكاسان را بازداشت ؟! جرمي كرده ايد كه خود ميدانيد كه عكس سبعيتتان چگونه انسان را ميآزارد .
البته عادت روزگار ماست اين گونه اتفاقات . فيلم نامش بود سه زن . و داستان سه زن بود و سه نسل و سه عشق . وقتي در اين سرزمين و در ميانه حكومت ولايي نام زن ميآيد و نسل عشق انگار نام گناه آمده و جنايت . خود بنگريد كه اينان با فعالين حقوق زنان و مبارزان برابري جنسي زنان و مردان چه ميكنند . وقتي جز زبان بند نميدانند و جز زور سخني ديگر براي گفتن ندارند چه انتظار كه در زمان نمايش فيلمي و اثري هنري در باب مسئله زن و نسل و عشق اينگونه از خود سبعيت نشان ندهند ؟ ضديت ارتجاع با زن ، با نسل و با عشق و با انسان .
سينما ايران شاهد ديگر شد بر رسوايي ضد اخلاقيان . سال قبل بود كه ادوار را با هجوم نظامي و اسلحه فتح كردند . امسال هم اينچنين . اين حلقه خشونت و سبعيت تا كجا ؟
حق حيات و انسان بودن براي اين فعالين دارد سلب ميشود و نميدانم اين سراشيبي سقوط را تا كجا ميخواهند بروند . سقوط از انسان به ضد انسان و ضد آرامش و ضد امنيت و ضد تمامي ارزشهاي انساني . تنها ميگويم به كجا چنين شتابان ؟
*نوشتار بالا ناظر به رويداد سينما ايران در يكشنبه شب مورخ 5 آبان 1387 خورشيدي و به هنگام مراسم نشست نقد و بررسی موانع سینمای مستقل در ایران است كه برگزار كننده آن ادوار تحكيم بود و البته بر هم زده شد .



___________________________________


چه جوري و اصلا با چه هدفي نميدانم ولي :




_____________________________

برادر گرامي محمد صادقي عزيز و بزرگوار . بنده هم به شما مصيبت وارده را تسليت عرض ميكنم . خداوند به شما صبر و به آن مرحوم مغفور رحمت خود را ارزاني دارد ان شاء‌الله


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday, October 20, 2008

دو تذکر و طرح دو سوال از مدعیان اصلاح و تغییر

به نام یگانه خرد و اختیار
به نام خداوند عرفان برابری و آزادی

روزهایی است که باز صور انتخابات در ایران امرور دمیده شده و مشتاقان اهل انتخاب ذیل حکومت ولایی به دنبال معرفی کاندیدا ها و بررسی شرایط انتخابات خود هستند . از سویی محافظه کاران در پی محمود احمدی نژاد میدوند و علی رغم این که خبر میرسد که از دست این رئیس جمهور امروز ایران و دوست بنیادگرای خودشان شدیدا عصبانی هستند ، اما به هر حال او را برای روز مبادا نگه میدارند و در صورت اجماع جناح مقابلشان یعنی اصلاحات طلبان درون حاکمیت بر سر یک کاندیدا ، او را به صورت برگ آس خود بیرون میکشند و میخواهند که بر صورت رقیب بکوبند . در باب آنچه میخواهم بگویم وضعیت این نمایندگان بنیادگرایی در ایران امروز روشن است و به هیچ وجه آنچه به عنوان توقع از مدعیان تغییر و اصلاح میرود درباب این جریان وجود ندارد .
اما در سوی مقابل جریان اصلاح طلبان این بار با شیخ الشیوخ خود در گام اول پا به میدان گذاشته اند . شیخی که رویترز او را پرچم دار اصلاح طلبان میداند (شهروند امروز – شماره 68 – صفحه 13) و آمدنش و احتمالا از دیدگاه رویترز جایگاه سیاسیش آنقدر ارزش دارد که به تیتر یک صفحه اول تبدیل شود . در بخشی دیگر از این طیف اما امسال مصطفی تاجزاده و دوستانش در جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب نیز به دنبال آن هستند که محمد خاتمی را به عرصه سیاست ایران به طورجدی بازگردانند . رئیس جمهوری که در 8 ساله دوران خود بارها وبارها به خواسته های اقتدارگرایان تمکین کرد و در برابر رهبری جز سکوت و سر فرود آوردن چیزی به ارمغان نیاورد . کسی که در طول تاریخ پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 بالاترین حمایت مردمی را داشت .
به هر تقدیر این بار ظاهرا اصلاح طلبان با شعار تغییر آمده اند . اصلا مبنای اصلاحات تغییر در ساخت نابهنجار سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی کشور ایران بود که سالها زیر دست محافظه کاران از سنت گرا تا بنیادگرا دست و پا زده است . اما
اما آنچه نگارنده را به صرافت نگارش انداخت توضیح وضع انتخابات و آرایش نیروها نیست .بلکه تذکر دو نکته حیاتی است که در صورت باز عدم توجه اصلاح طلبان به آن ایشان میتوانند مطمئن باشند که باز حتی در صورت حضور در عرصه حاکمیت و بطور اخص دولت راه به جایی نخواهند برد واین بار با شدت بیشتری و با سازماندهی قویتری سرکوب خواهند شد واگردر 18 تیر 78 حاکمیت تنها اعتراف به قتل یکی از فعالین جوان و حاضر در صحنه مبارزه کرد ، این بار به راحتی قتل دهها تن را هم گردن میگیرد و آب از آب تکان نمیخورد . همانطور که به راحتی مهرنهاد فقید اعدام شد و برای کمانگرها و لطیفی ها دهها مانند ایشان احکام شداد و غلاظ مانند اعدام صادر میشود و کسی را جرات و یارای اعتراض و حرکت علنی نیست .
اگر به درستی به دوران 8 ساله آقای خاتمی و بحثها و مجادلات این دو طیف حاضر در صحنه سیاسی رسمی ودولتی ایران نظری بیافکنیم نکته ای در این میانه خود را برجسته مینمایاند . نکته و شاید یکی از محوری ترین چالشها این است که هر دوطیف خود را منتسب به آقای خمینی بنیانگذار نظام میدانند . در هر بحثی از او سخنی به عنوان نقل قول میآورند وسعی میکنند با آوردن نقل قولی از او رجحان اندیشه خود را بر حریف نشان دهند .
در باب این مسئله محوری چند نکته قابل تذکر است
اول اینکه آقای خمینی حدود دو دهه است که از صحنه سیاست ایران به دور است . در دوران پس از فوت او اتفاقات فراوانی در ایران افتاده ومسائل به قول حوزه ها مستحدثه ای ایجاد شده که با نبود آقای خمینی پیروان و مدعیان خط او در هر دو جناح قطعا نمیدانند که اگر او بود در این وضعیت چه میکرد .
دوم آنکه بر اساس شهادت بزرگان و همچنین تحقیقات انجام شده (یک نمونه کاری در مورد دوره های مختلف زندگی فکری آقای خمینی که توسط دکتر کدیور نگاشته شد و احتمالا بر روی سایت ایشان موجود است) و شهادت تاریخ آقای خمینی را در دوره های مختلف به صورت شخصیتی متفاوت میبینیم . زمانی به شهادت مرحوم آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی از سوی مرحوم آقای بروجردی با شاه دیدار میکند . زمانی دیگر کاملا در جبهه کاشانی قرار دارد و با مصدق تعارض آشکار دارد . زمانی دیگر در نجف ولایت فقیه تدریس میکند و این تز را تا حدودی تبیین میکند . زمانی در پاریس میگوید جمهوری مانند جمهوری ها و رویکردی کاملا دموکراتیک دارد و روحانیان را از حکومت به دور میدارد و بعد که به تهران میرسد ولایت را مطلقه میخواند در صف ولایت پیامبر و امامان معصوم قرار میدهد و جمهوری اسلامی را اصلا حکومت روحانیون میداند و در آخر نیز اصولا شرط مرجعیت را از رهبری و ولایت برمیدارد و تز ولایت مطلقه فقیه را در قانون اساسی بر اساس امرش نهادینه میکند . چون نیک بنگریم این تفاوت (اگرنگوییم تضاد) در دوره های متفاوت زندگی کاملا مشهود است . حال سوال از آقایان اصلاح طلب این است ؟ ایشان به کدام خمینی استناد میکنند ؟ خمینی در کدام دوره ؟ و اگر رقیبشان به خمینی در دوره دیگری استناد کرد ایشان چه جوابی دارند بگویند ؟ بخصوص که در ادبیات رسمی درون حاکمیتی ایران آقای خمینی بدل به تابویی نقد ناشدنی شده است که نمیتوان به هیچ عنوان در پروژه نقد او وارد شد . اصلاح طلبان باید صراحتا پاسخ دهند که برای این معضل چه راه حلی دارند ؟

و سوم آنکه اصولا آیا اصلاح طلبان که مدعی تعقل در امر حکومت اند ، آیا حکومت را و روند سالم آن را به ان قلت کردن از رهبری قبلی که دو دهه پیش فوت شده میدانند ؟ اصولا مگرامر سیاست و حکومت علم ندارد و مدیریت قوانین علمی مخصوص خود را ندارد ؟ مگر منافع ملی ما با اجماع ملی معین نیست که در هر دعوای جناحی به دنبال جمله ای یا عبارتی از آقای خمینی باشیم ؟ فکر میکنم این رویکرد نقل گرایانه به آقای خمینی ما را از تعقل دور میکند و حتی هر دوطیف را به استفاده ابزاری از آقای خمینی (به مثابه یک متن) میکشاند .
صراحتا میگویم که باید از این همه نقل قولهایی که هر دو طرف میکنند تا حقانیت خود را به اثبات برسانند فاصله گرفت و به واقع ابنا دلیل شد . برخورد منطقی کرد واین برخورد منطقی و عقلانی را به طیف بنیادگرای حاضر در ایران که چه بخواهیم و چه نخواهیم یک واقعیت در جامعه ایران است فهماند و تحمیل کرد . وقتی منطق اصلاح طلبان همان منطق نقل گرای محافظه کاران میشود نتیجه اش این میگردد که آقای خاتمی در 8 سال ریاست جمهوری خود در هر دعوا ومعرکه ای جمله ای از آقای خمینی بیاورد و جناح مقابل نیز جمله ای و هیچ کدام هم کاری از پیش نبرند . کافی است به گزارش دادگاه محسن کدیور ، عمادالدین باقی ، عبدالله نوری ، هاشم آقاجری و سید محمد موسوی خوئینی ها مراجعه کنید تا سیل این نقل قول ها را ببینید . بر اساس نظر فقه سنتی ما هم تقلید از مرجع فوت شده جایز نیست . آقایان اصلاح طلب باید باورشان شود که به مانند دهه شصت دیگر حمایت آقای خمینی را در اختیار ندارند و باید بر اساس عقل و منطق با حریف نقل گرای بی منطق خود برخورد کنند . درست است که طیف بنیادگرای حاکم بر اساس رویکردهای بنیادگرایانه خود عقل را بر نمیتابد ، اما آقایان به جای تسلیم شدن به ابزار ایشان که در دوران اقای خاتمی نتیجه اش را دیدیم میبایستی منطق عقل انسانی را به ایشان بقبولانند و این میسور نمیشود مگر آنچه اصلاحات چیان نیز خود از زیر چتر ان قلتهایی از آقای خمینی بیرون آمده وبه جای نقل گرایی عقل گرایی کنند .
اما نکته دوم آزمون صداقت اهالی اصلاحات است . در روزهای پس از خرداد 76 تنها به نقد سالهای پس از خرداد 68 نشسته شد . پس از تیر 84 نیز بنیادگرایان که با شعار نقد 16 ساله بر سر کار آمده بودند باز قدمی را از سال 68 به عقب نگذاشتند . باید خدمت فعالین اصلاح طلب به طور اخص تذکر داده شود که قبل از سال 68 هم حدود 10 سال در این مملکت جمهوری اسلامی برپا بوده است . آقای خمینی رهبری انرا در دست داشتند . جنگی 8 ساله با میلیاردها تومان خسارت وهمچنین کشتارهای فراوان در حد نسل کشی مانند کشتار 67 . اینها واقعیات دورانی است که از اولین روزهای پس از بهمن 57 آغاز و در خرداد 68 به اتمام رسید . یک واقعیت غیر قابل کتمان که میبایستی توسط منصفان و مطلعان و اهل اندیشه پس از گذشت 20 سال (دوران لازم و علمی برای بررسی علمی پس از هر واقعه) مورد مداقه قرار گیرد و نقد شود و اعلام شود که در طول این سالها اولا چه کارهایی انجام شده و ثانیا کدامشان درست و کدامشان نادرست بوده است . گفته شود و از این درس تجربه پندی گرفته شود تا دیگر چنین خبط و خطاهایی تکرار نگردد . اما این دوران در تمام این 20 سال به تابویی تبدیل شده که شکستنش جز برخورد چکشی حاکمیت جمهوری ولایی چیزی را به همراه ندارد . اصلاح طلبان خود از محورهای اصلی وقایع این سالها بوده اند . شاید بهتر باشد برای نشان دادن صداقت خود به مردم ایران ، به خصوص امروز که این مردم تجربه خیانت(یا در بهترین حالت ناتوانی و ضعف منجر به نابودی) به امید 8 ساله ای را نیز در حافظه تاریخی خود دارند همین نیروها به نقد این دهه بنشینند و حداقل خود معترف به آنچه انجام داده اند بشوند .
به هر حال این حقیر به عنوان کسی که در تمام طول این سالها در موضع پیاده نظام اصلاح طلبان درون حاکمیت دیروز قرار داشته است به عنوان یک نیروی با سابقه مشخص این موارد را از جمله پاشنه آشیل های اصلاح طلبان در جریان این انتخابات میداند . یادمان نرود که رفتار شناسی مردم ایران بسیار مشکل است و این مردم با وجود رفتارهای گمراه کننده حافظه تاریخی خوبی دارند .حافظه ای و بغضی تاریخی که اگر سر باز کند و اگرمدیریت نشود حتی میتواند برای ایران نیز خطر آفرین باشد .
ومن الله توفیق
___________________________
____________________________
حضور در مراسم جشن بانوان برگزيده پرشين بلاگ . بنده و ميثم عزيز در حال احترام به سرود اي ايران در پايان مراسم
خودمونيم . پير شدما ! ديگه بايد بريم قاطيه بابا بازرگا !
بدين وسيله به تمامي منتخبين عزيز اين جشنواره تبريك و تهنيت عرض ميكنم
قربون شما
________________________________
به ياد شهيد فدائي ، مرد بزرگ خسرو گلسرخي عزيز كه معلم بودن بودند و ميتوانند باشند در اين روزگاري كه بودن و انسان زيستن به سرابي بدل شده و حيوان بودن و خور و خواب و خشم و شهوت سكه رايج روزگار ماست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, October 16, 2008

شناسنامه

مولي الموحدين ، مولي المجاهدين علي جمله دارد . من عرف نفسه فقد عرف ربه . بايد خود را شناخت تا پروردگار خود را شناخت . نميگويد فقد عرف الله . ميگويد فقد عرف ربه . رب يا پروردگار . هر پرورشي از ميوه اش شناخته ميشود . انسان كه در مسير شدن است و تكامل و ميشود از پرورشش است كه اين شدن او روي ميدهد . رويشش و باليدنش از همين پرورش گاه و پرورش دهنده اوست . وگرنه هر انساني كه فطرت الله التي فطر الناس عليهاست . آنچه ناشي از نوع باليدن او و شدن انسان است پرورش دهنده اوست و پروردگار او . وقتي پرورشش لجن ميشود و منيت و غرور و كبر و دروغ اصحابش چه در جامعه و چه در خانواده نتيجه اش ميشود جلادي كه والي جنايت است و مفتي وحشت و وقتي پرورش دهنده اش و پروردگار خدايي برابري و آزادي ميگردد ميشود مجاهد في سبيل الله و شهيد و شاهد .

روزگار عجيب و غريبي است . راه مشخص است . ان هدينا السبيل . اما شاكرا و اما كفورا . راه مشخص است اما منيت و محاسبه اين روزگار جنايت و وحشت از شاكري كفور ميسازد . هستند دور و برما كساني كه اهل حق و برابري و رهايي ديروز بودند . اما امروز اصحاب عافيتي شده اند كه با ژست مصلحت همواره خوانده اند بايد هموش بود . زيرا زبان سرخ سرهاي سبز را بر باد ميدهد . جوانان ما نيز . نميدانند كيستند . نسلي شده ايم خود ما نسل پس از شصت براي خودمان . نسل خودباخته در برابر همه چيز . نسل مشغول به خود و مانده در فرديتمان و طلب كار از عالم و آدم . نسل پاي كار و سرمايه گذار نيستيم و اصلا اهل اين برنامه ها و اين حرفها نيستيم و اصلا برايمان پاي كاري و سرمايه گذاري و مردانگي در راه و هدف و انديشه چرت و پرتهايي است كه عده اي احمق كه كله شاه بوي قرمه سبزي ميدهد ميگويند و ما هم گوشي در داريم و گوشي دروازه . نميخواهم سياه ببينم . اما اين واقعيت است . روزگاري است كه شان برتر از صاحب شان است در باب بزرگان .
بايد بدانيم كيستيم و از كجا آمده ايم . خودمان را كه بشناسيم دوزاريمان ميافتد كه چه كاره ايم . هيچ كس از ميان لجن بودن راضي نيست . مگر اينكه نميداند در لجن است . كاش ميفهميديم كه كجاييم .
روزهايي است كه وقت نوشتن هم ندارم از كثرت درگيري براي فراموشي . اما گاهي و تنها گاهي همه جايم درد ميگيرد و چاره درد فرياد است .

شناسنامه
من از اهالي رنجم
و از قبيله درد
تبار من همه از درد و رنج ناليدند
و من نه ناله كه فرياد مي كنم فرياد
چه !
از اسارت شهر حماسه مي آيم
و از ولايت زنجير عدل جلادان
كه ، جاي جاي تنم زخمدار ((تعزير)) است
و قلب و كليه و مثانه جملگي بيمار
و پشت گوژ ز سنگيني و صلابت دار

محمد ملكي (ياسر)
ده ونك - 1376
___________________________
_____________________________
جالب است اين افشاگري ها . آقا مصطفي تاجزاده افشا ميكند . ديريريم !

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, October 8, 2008

باز چقدر زود دیرمیشود

یک دو سه هفت چهل . ای امان از دست این اعداد که چقدر زود به شمارش میروند و میگذرند .اعداد که میروند تنها خاطره را با خود میگذراند و اشک را و دلتنگی را . یادت به خیر مامان جان ! شاید این تنها واژه ای باشد که بتوان برایت به کار برد . برای دلتنگی هایی که در نبودت میکشیم و برای یادت و برای مهرت .


دلمان تنگ شده مادر . برای دعایت ، دیدنت ، دست بر سر کشیدنت و بوسیدنت و سلامهای آمد ورفتت . برای قوری آبی که همیشه پس از پر شدنش دعایم میکردی . برای گشتنت در خانه و برای قدمت و برای صدایت و برای غذایت و برای خودت .
از دست چشمهایم شاکیم که چرا نمیتوانم خون بگریم در نبودنت . دلم برایت تنگ شده . جای خالیت در خانه همیشه خالیست . کاش کلمات قدرت وصف و سخن داشت . کاش کلام اینقدر در برابر بزرگیت تو و دلتنگی ما عاجز نبود . کاش کاش کاش
چهل روز از رحلتش گذشت . باز چقدر زود دیرمیشود . باز چقدر زود میگذرد
مراسم چهلمین روز درگذشت مادر بزرگ عزیزم بانو زهرا صبور باقرزاده روز جمعه مورخ 19 مهرماه 1387 خورشیدی در مسجد امام زمان در خیابان آزادی نبش خیابان بهبودی از ساعت 16 الی 17:30 منعقد می باشد .
کاش خودش بیاید به این انتظار پایان دهد . کاش زودتر دست مرا هم بگیرد
___________________________
روز جهاني كودك مبارك . روز كودك بر همه كودكان جهان كه اين روزها در ميانه سياست بازي و جنايت پيشگي سرمايه داري و سياست بازان سرمايه سالار به خاك و خون كشيده ميشوند .
مبارك . كاش به جهاني برسيم بدون ظلم به حقوق كودكان
__________________________
_________________________
گلشيفته فراهاني به عنوان يك انسان حق دارد هر جور كه متمايل است در فيلمها بازي كند يا در مراسمي ظاهر شود . بايد از حق قانوني و انساني گلشيفته فراهاني و بطور عام خانواده استاد فراهاني دفاع كرد . ميدانيم كه دشمنان هنر و انديشه ايران به دنبال بهانه اند . بهزاد فراهاني از استوانه هاي تئاتر و بطور كل هنرهاي نمايشي ايران است . يادمان باشد
او هيچ قانوني را در ايران نقض نكرده . مدعيان جوان روشنفكري بهتر است تفكرات سنتي خود را كنار گذاشته و با اين جوان پيشروي ايراني كه اينچنين شجاعانه دگم حضور زنان ايراني در عرصه هاي بين المللي را شكسته حمايت كنند . اين جوان ايراني امروز بايد توسط مدعيان دموكراسي و حقوق بشر حمايت شود
ايام چهلم رفتن بي بازگشت مادر بزرگ عزيزم است . پس از آن از گلشيفته عزيز و حركتش و همچنين فيلم اخير بانوي مبارز سينماي ايران - منيژه حكمت - خواهم نوشت . به اميد خدا و لطف خداي برابري و آزادي
____________________________
استاد ارجمند آقاي حسن يوسفي اشكوري عزيز در پاسخ بخش كوتاهي از پست قبلي كه در نقد حضور انديشه ورزان و اساتيد ايراني براي فرصت مطالعاتي يا تدريس در خارج از ايران بود منت بر سر اين شاگرد كوچك خود نهاده و با بذل توجه به بنده پاسخي فرموده اند كه در ذيل ميآيد :
دوست عزیز، علی آقا کلایی
با سلام وآرزوی توفیق برای شما مطلب شما را خواندم. در مورد سفر خودم به خارج از کشور، هر چند مجال توضیح کافی نیست، اما به اجمال باید بگویم این سفر یک ساله ( و احتمالا دو ساله ) صرفا استفاده از امکانی بود که فراهم آمده بود و من مفید دیدم که از آن به منظور یافتن فرصت کافی برای انجام تحقیق و نگارش کتابم در مورد تاریخ اسلام و ایران استفاده کنم. و لذا قاطعانه بگویم که این سفر هیچ ارتباطی به وضعیت گذشته یا حال و یا آینده ایران و به ویژه انتخابات ندارد. در مورد این سخن شما که باید در داخل ایران بود و در کنار مردم و برای آزادی و رهایی ملت مبارزه و مقاومت کرد،با شما موافقم اما این بدان معنا نیست که برای هدف معین و تحقق پروژه ای مشخص هرگز به سفر نرفت. با توجه به اهمیتی که برای این سفرم و کارم قائل هستم ، محصول این کار نیز در خدمت آگاهی و بیداری مردم وطنم خواهد بود. بویژه نباید فراموش کرد که در یک مبارزه فرهنگی و سیاسی درازمدت ، تقسیم کار نیز یک ضرورت است و نمیتوان از همه توقع داشت یک کار را انجام بدهند و یا همه یک گونه عمل کنند. من خود را به عنوان یک فعال فکری و آنگاه سیاسی و اجتماعی تعریف کرده ام و به تقدم انقلاب فکری بر هر نوع انقلاب و یا تحول اجتماعی باور دارم. در این صورت بلوغ فکری و تعالی اندیشه و نوآوری در حوزه اندیشه دینی برای من در اولویت است. با توجه به این نکته ، استفاده از این امکانات از جهات مختلف برایم بسیار مفید و لازم بود و این را دقیقا به سود خود و مردم ارزیابی میکنم. در مورد دوست و برادر عزیزم آقای دکتر کدیور نیز همین گونه است. توضیح بیش از این را میگذارم برای دیدار حضوری در آینده فقط می افزایم من اگر اهل عافیت طلبی و فرار از مسئولیت و مبارزات اجتماعی و زیستن در خارج از کشور بودم، پیش از این در سال 79 به ایران نمی آمدم و در معرض خطر و زندان قرار نمی گرفتم.موفق باشید
بايد خدمت استاد گرانقدر عرض كنم كه بنده منظور نظر و سويه انديشه ورزي شما را مي دانم و شما را از اين اتهام و خدايي ناكرده عافيت طلبي مبرا ميدانم . نقد من به طور عام و به كل خروجهايي است كه از اين كشور انجام ميشود و استاد و دانشجو و روزنامه نگار و ... را نميشناسد . بنده تنها عرض كردم كه در وضعيت كنوني كه ايران به فرزندان انديشه ورز خود بسيار محتاج است شايد حضور اساتيدي مانند شما يا جناب استاد دكتر كديور يا ديگر بزرگواران براي هدايت نسل جواني مانند بنده كه هميشه مفتخر به كسب راهنمايي از شما اساتيد بوده اند در ايران ضروري تر باشد . اين هم تنها نظر اين حقير است . به هيچ هم قصد اسائه ادب و احيانا اينكه بگويم شما يا جناب دكتر كديور خدايي ناكرده عافيت طلب يا مانند اينها نبود . شما بارها و بارها زندان را در جمهوري اسلامي تجربه كرده ايد و استقامت خود را به اثبات رسانيده ايد و شما را و همچنين جناب دكتر كديور را از السابقون السابقون جنبش مبارزات مدني ايران ميشناسند و ميشناسيم .
باز هم اگر اسائه ادبي كردم به بزرگي خودتان و كم مقداري اين شاگرد كوچك ببخشاييد
التماس دعا
علي كلائي
1387/7/17

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, October 4, 2008

ديوار ، قوز بالا قوز

پيش نوشت :‌مدتي است دچار رخوت در نگارش شده ام . نميدانم چرا اما روزهاست كه ديگر نوشتن اينچنين را كم فايده تر از قبل ميدانم . زماني بلاگر براي خودش شخصيتي مستقل داشت . اما امروز در اين بلبشوي اوضاع در اين وضعيت رخوت نميدانم .... . نميدانم آيا ميتوان باز هم پرشور نوشت يا بايد براي رسيدن به هدف مقدسمان يعني اقامه جامعه اي برمبناي عرفاي ، برابري و آزادي راه ديگري جست . هر راهي باشد از مسير قلم ميگذرد و انديشه و مردم . يادمان نرود كه خدواند قومي را تغيير نميدهد مگر اينكه خودشان تغيير كنند . همچنين يادمان نرود كه تاريخ رسولان و مبارزان در دنياي انسانيمان جز براي اقامه قسط و برابري و آزادي نيست .
آنچه ميخوانيد داستان واره اي است از بند كه بنديان ميكشند . در روزگاري كه باز انسان در بند است و بهره كشي مدرن به نام دين اينجا و به نام مدرنيته آنجا از انسان جريان دارد . بهره كشي كه هر دوسويش سرمايه داري است . بهانه اش متفاوت است اما مضمونش يكي است . به اميد رهايي مردم ايران و همه خلقهاي در بند در تمامي جهان
_______________________
اصلا از این پارچه ها خوشم نمیاد . لعنتی جلوی دید رو کامل میگیره . یکی دوبار نزدیک بود برم تودر و دیوار و پخش زمین شم . بساطیه ها ! . از زیرش هم نمیشه نیگا کرد . این نگهبانام عین گرگ گرسنه حواسشون به شکارهست . ظاهرا پیچیدن از دست اینا غیر ممکنه . البته باید صبر کنم ببینم چی میشه .کارنشد نداره . به قولش غیرممکن غیر ممکنه ! ولی رو اعصابن اساسی . چپ و راست دستور میدن . سر درد گرفتم . سیگار لازم شدم باز . ای خدا بگم چیکارتون نکنه . تو ترکیما ! این تیکه پارچه هم قوز بالا قوز شده . یک وجب طول ویک پهنی صورت عرض و بوی گند عرق و چرک فراوون که از سر و رویش میباره . خدایی اینجا بودنشم عذابه . عذاب الیم !
آخیش ! بالاخره اجازه داد پارچه رو بردارم .
ای خدا ! چرا سرم گیج میره . دنیا دور سرم چرخ میزنه .این نورهم اساسی اذیت میکنه . باید راه برم تا عادت کنم . از نوربه تاریکی از تاریکی به نور . سرم درد میکنه .

این پسرعجب بچه پرو روییه . سرمیچرخونی میخواهد آمار دور و برش را بگیره .باید حسابی مواظبش باشم .الانکه جاش امنه .ولی باید به بچه ها بگم که حواسشان باشه . این دانشجو جماعت خیلی خطرناکن . حاجی راست میگفت .اینها برای همه ما خطر ان .

خب ! بگذار ببینم اینجا چی داریم . در ودیوار سبز . رسما این بالای تهران انگارجنگل کاری کردن . آها ! سبزی برای آرامشه . اما اینجا ؟ آرامش ؟ نمیدونم . این سوال رو باید جواب بدهم .
خب حداقل مجبور نیستم کفش پام کنم . موکت خاکستری چهارخانه . برای شطرنج حالی میده .
آها ! اینم اصل کاری ! یک سنک دستشویی فلزی . خدایا شکر ! آب گرم هم دارم . تو این اوضاع باید پلیورم را نگه دارم . نباشه باید برم سراغ قرص و هزار جور بدبختی و مصیبت . اختلاف دمای آب گرم و هوا سر به فلک میذاره . شانسو ببین . این تحکیمیا تابستون اومدن صفا کردن شمال تهرون و رفتن . به ما که رسید باید بخوریم به مصیبت . خدایی سنگم تو این هوا میترکه . وای به حال آدم !
ظهره ! خدا رو شکر . صدای اذان رو میشه اینجا شنید . حداقل این یه صدا اینجا آزاده . آب که هست . بلند شم که تنبلی اینجا آدم بیچاره میکنه .
الله اکبر

جالبه ! مگه نگفتن اینا بی دینن ؟ این داره نماز میخونه . شاید بریده . شایدم فیلمشه . ولش کن . غذاشو میذارم تو و میرم . باید بگم این قضیه رو . شاید یه چیزی دستگیر طبقه پایینیا بشه .

خب ! خدا روشکر ناهارم اومد . بذار ناهار بخوریم فعلا . با شیکم سیر راحت تر میشه فکرکرد . ولی این یارو بد نیگا میکرد . مشکوک میزد اساسی . فکرکنم آمار پرونده داره .
ولش کن ! غذا رو بچسب فعلا تا بعد .
بذار یه لیوان آب بخورم تا بره پایین کامل .

- بیا ! این لباسا رو بگیر ولباستو در بیار و بذار تو این مشما .
به چهرش دقيق ميشم . فكر كنم همسنيم . جالبه والا ! صيد و صياد هر دو هم سن . نتيجه رو ببين . خندم ميگيره .
لباسم رو در ميارم و لباس آبي آسماني اينا رو ميپوشم . يه ده سالي بود كه يقه سه سانتي نپوشيده بودم . شلواره هم انگار شلوار خانواده بود . لاكردار سه تا مثل من توش جا ميشد . بايد يه برنامه واسه كمرم بريزم . وگرنه كمر شلوار رو بايد دست بگيرم و آبرو ريزي ميشه اساسي !
پليور قهوه ايم رو نگه ميدارم . بدون اون نميتونم تو اتاق بشينم .
لباس رو تا كردم و گذاشتم تو مشما . اميدوارم تا آخر اين ابتلا تاش به هم نخوره . مني كه هر روز صبح لباسام رو اتو ميكنم حساسم خب !
دور خودم ميچرخم . خيلي چيزا نوشته .
اينجا رو !
- معلم با يك فلش و مهر و معرفت و منزلت و معيشت . نوروز 86 .
ميدون بهارستان بود . زمستون 85 . معلما رو ميزدن اساسي . آره !‌همونان . عيد ؟ اينجا ؟ غريبه . خيلي غريبه . ته چشمام ميسوزه . صورتم داغ شده . باباي منم معلمه . سه سال معلم بودم . تفو بر تو اي چرخ گردون تفو .
باز دور خودم ميچرخم .
- خدايا ! نجاتم بده . بابا ،‌ مامان ، منو ببخشين . اينجا انگار داغ شدن چشم عاديه .
خدايا ! اينجا چرا اينقدر اسماي ديوارا آشناست . كرد و ترك و عرب ايراني . تقويم عربي روي ديوار خيلي تو چش ميزنه . نميدونم من چندمين مهمون اين اتاقم . 44 . بعدا گفتن كه 44 شمارشه .
اي ول ! اين بشر هنوز زنده اس ! فرزاد خان كمانگر . 4/5/86 . 4 ماه يش اينجا بوده فرزاد . روح برشت رو هم زنده كرده .
- ... آمدند مرا بازداشت كنند . چون هيچ كس نمانده بود .
اينجا همه بودن . معلم ،‌ كارگر ، استاد ،‌ دانشجو ، چپ ، راست ، همه . مهموني اينجا براي همه هست . فقط لياقت ميخواد ظاهرا .
اون كاغذه چيه ؟ بله !‌بچه ها گفته بودن . براي قضاي حاجب بايد كاغذ بندازم بيرون . كليه ام داره آلارم ميده . كاغذ زرد . خنده داره به خدا
- بيا بيرون . چشم بندت رو بزن .
رفتم و برگشتم .
خسته ام . دو شبه درست نخوابيدم . بايد بخوابم .
- بيا بيرون !
چشام رو ميمالم و ميرم بيرون . هنوز گيج ميزنم .دست يه رفيق رو شونم . خدايا ! بچه ها هنوز زنده ان .
ميريم پايين . قطار دنبال هم .
اينو امضا كن
اتهام ! زور ! پس گردني !
شب بايد بخوابم از فردا سوال جواب شروع ميشه . از فردا تازه مبارزه شروع ميشه
در اينجا چار زندان است و در هر زندان چندين بند و در هر بند چندين حجره و در هر حجره چندين مرد در زنجير !

___________________________
_____________________________
راستي ! جناب كردان هم بالاخره به جعلي بودن مدركش اعتراف كرد . دكترايش كه جعلي است . ليسانس و فوق ليسانس او هم توسط دانشگاه آزاد و شخص آقاي جاسبي تكذيب شد . ميماند فوق ديپلمش كه البته مستند است و طبق اطلاعات واصله و قطعي از دانشسراي عالي منطقه گنبد كاووس (در استان گلستان) اخذ شده است . ايشان زماني در مجموعه نفت بوده و همچنين زماني معاون مالي اداري صداو سيماي جمهوري اسلامي بوده . با فوق ديپلم . به قول رئيس جمهور نهم مدركها كاغذ پاره اند . دوستان به دنبال كاغذ پاره نرويم . به دنبال پاره كردن كاغذ برويم !
و باز هم راستي ! شنيده ام چند تن از اساتيد گرامي كه بنده از ارادت مندان ايشان هستم از ايران خارج شده و هر كدام گوشه اي از جهان را فعلا به مدت دوسال براي فرصت مطالعاتي و تدريس و انديشه ورزي برگزيده اند . البته فرصت براي انديشيدن امري مبارك است اما متاسفانه در اين وضعيت حساس كه ايران به حضور فرزندان انديشه ورز خود بيشترين احتياج را دارد اين خروج بعيد ميدانم قابل توجيه باشد . البته اين خروج بر اساس خبرها براي مدت دوسال است . يعني بازگشت اين اساتيد موكول شده است به دوران مابعد انتخابات ايران و ايالات متحده . شايد اين دوستان منتظر اند تكليف مشخص شود تا تصميم بگيرند برگردند يا خير !
دوستان و اساتيد ! تجربه كادر رهبري حزب توده را پس از كودتا مد نظر آوريد . ايشان از كشور خارج شدند . سر را و انديشه را كلفت كردند اما بدنه نازك بود و به هيچ جا نرسيدند . راه تغيير ،‌آموزش و مطالعه و انديشيدن در همين جاي جهان است . انديشيدن و پرورش ذهنيت جز از مسير حضور در عينيت جامعه ايران نميگذرد . باشيد در ايران . از تاريخ درس بگيريد و به جاي متكلم و فيلسوف و فقيه جديد شدن با رسالتي روشنفكرانه در ميان مردم براي تغيير تلاش كنيد . تغيير براي برابري و آزادي در ايران
اسائه ادب اين كوچكترين را ببخشيد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin