Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: November 2008

Saturday, November 22, 2008

او كه يك موجود انساني ماند

اين زمان و زمانه را كه ميبينيم بدجور جهان وطني شده . انگار ديگر وطن پرستي و علاقه به مام ميهن طرفدار ندارد و در روزگار آن سوي خواهي و آن سوي داني ديگر اين سوي جهان و اين وطن و اين ملك جذبه اي ندارد كه تو را و ما را و همه را به سوي خود بكشد . اما در اين ميانه نااميدي كه خبر از مرگ آنچه دوست داري ميدهد ناگهان ستاره برايت روي نماياند كه نورش بر تمامي اين ياس و سياهي و پليدي دست بطلان ميكشد . ستاره اي كه حتي امروز و پس از ده سال از تلاش جلادان براي خاموشي اش ، گرچه خود ديگر در ميان ما نيست و به ديار بيداران سفر كرده (ناظر به حديث الناس نيام . فاذا ماتوا انتبهوا) اما نور حضورش همچنان هست كه اگر بپذيريم شهيد است و شاهد پس نمرده است و عند ربش يرزقون است . مردي كه تب و تاب ((بازگشت به ميهن)) سلولهاي وجودش را در حال تحريك دائمي نگاه ميدارد تا بيايد و ايجا از بيداران تاريخ بگويد . و پس از سه سال سخن و انديشه و نفس كشيدن و پاك كردن هواي ايران با نفس گرمش به دست شب پرستان جلاد به شهادت ميرسد . شهادتي كه پيام دارد و سخن . سخن اينكه و سوال اينكه چرا حاكميت ايران از ميان اين همه انديشمند مجيد شريف را به قتل ميرساند ؟ مگر مجيد شريف چه خصوصيتي دارد ؟ مگر چه ميگويد ؟ اي كاش دوستان شريف زماني برسد كه شجاعانه به اين سوال پاسخ دهند و البته بدخواهانش هم به اين واقعيت برسند كه تلاش براي حذف نام شريف تلاشي بيهوده است . چه حقيقت مداران تاريخ خود را بر صفحه روزگار هك كرده اند و براي اين هك كردن از اين حضرات مدعي اجازه نميگيرند .

وقتي سخناني را كه در طول اين سالها در باب شهيد دكتر مجيد شريف مرور ميكني به سخني زيبا ميرسي كه در 5 سالگي شهادت مجيد شريف ، فرزند معلم شريف به زبان ميراند . بانو دكتر سوسن شريعتي در پنجمين سالگرد شهادت دكتر شريف اينگونه ميگويد كه : ((شريف از جمله روشنفكراني بود كه شريعتي آنها را روشنفكران آواره مى ناميد، روشنفكرانى بى صاحب، قالب ناپذير و در جست وجوى معناهاى جديد كه آوارگى علامت شجاعت ايشان است . و باز در ستايش بازگشت شجاعانه شريف ميافزايد : ((اين شجاعت را در هنگام بازگشت نيز نشان داد، زيرا علاوه بر پذيرش خطر بازگشت، از دعاى خير دوستانش نيز نصيبى نبرد و كشته شدن او دقيقا به منظور ايجاد ترس در انديشه كسانى مانند ما بود كه سوداى بازگشت به كشور را در سر داشتند، و اين شانسى بود كه بسيارى از هموطنان ما در غربت از آن محروم مانده و در آرزوى آن دور از وطن جان باختند.)) شريف شجاعانه بازگشت و سبعانه توسط امنيت بانان ولايي شهيد شد و بي معرفتانه تلاش شد توسط مدعيان همكاريش كه فراموش شود . شريف هجرت كرد در روزگاري كه ميكشتند و سبعانه هم ميكشتند و آمد به اميد تغيير براي ايران و 12 سال غربت براي او مدرسه اي شد و وقتي بازگشت ظرف سه سال كاري كرد كارستان و شهادت هم جنايتي بود افشاگر جباران .
اما شريف را بانو دكتر شريعتي روشنفكر آواره ناميد . روشنفكر آواره اي كه خود معلم شهيد دكتر شريعتي مصداق آن بود و شريف دنباله رو اين راه . ((اينان كوتاه مدتى پس از تن دادن به اين هجرت ناخواسته، همين قدر كه توليدى مى كنند ديگر به سادگى امكان بازگشت به وطن ندارند. ميليون ها مردم ديگر، مگر فعالان سياسى، همين كه بخواهند راه بازگشت و دست كم ديدارى از زادگاه برايشان فراهم است و براى روشنفكر آواره نيست مگر با تحمل خطرها چنان كه مجيد شريف كرد.)) سياست بازان مصلحت محور كجا و روشنفكر آرمان دار بار دار انديشه دار حقيقت محور كجا .
سال 1329 متولد شد . دكتراي جامعه شناس بود و به راستي دكتر جامعه ايران و ميدانست دواي درد جامعه ايراني چيست . و همين بود شايد يكي از اسرار قتلش به دست كوته بينان جنايتكار . در ميانه دهه 50 كتابي را به نام ((اسلام تولدي دوباره مي يابد)) در آمريكا منتشر ميكند و اينگونه است كه بسياري كه بعدها از دوستان دكتر شريف ميشوند با نام او آشنايي مي يابند . امير رضايي دوست و يار و همراه مجيد شريف شهيد در باب شروع همكاري او با دفتر تدوين مجموعه آثار شريعتي چنين ميگوشد :‌((پس از انقلاب در سال ۵۸ با او آشنا شدم و اين آشنايى ما منجر به همكارى در دفتر تدوين مجموعه آثار شريعتى شد. اين همكارى از سال ۵۸ تا ۶۲ ادامه داشت. در اين چهار سال ۲۷ مجلد از ۳۵ مجلد آثار شريعتى تدوين شد.)) سال 58 است و دوستداران شريعتي همه دغدغه ماندن انديشه او دارند . ((سال ۱۳۵۸ ما جلساتى به همراه مجيد شريف و برخى ديگر از دوستان داشتيم و بر روى آثار دكتر شريعتى مطالعه و سعى مى كرديم آن آثار را بازخوانى كنيم. در همين دوران بود كه احسان شريعتى (فرزند دكتر شريعتى) با اين جلسه ارتباط برقرار كرد. در آن سال ها من در تحريريه نشريه «امت» كار مى كردم، ديدم احسان به آنجا آمد و به من گفت كه كادر اوليه تدوين آثار شريعتى در اروپا وقتى براى ادامه كار ندارند و ضرورى ترين كار تدوين آثار شريعتى است)) و بعد هم ميافزايد كه ‌: ((آقاى حسن حبيبى و آقاى نواب و چند نفر ديگر بودند كه اين كادر ۸ مجموعه آثار را تدوين كردند و به دنبال اين پيشنهاد دفتر تدوين آثار شريعتى با مديريت خانم دكتر پوران شريعت رضوى تاسيس شد.)) سال 58 است كه دفتر تدوين آثار دكتر شريعتي تاسيس ميشود و مجيد شريف به صورت تمام وقت در آن شروع به كار ميكند . روزي 17 ، 18 ساعت كار مداوم و خستگي ناپذير و با عشق و انديشه و اثر و سخن و دم معلم شهيد . تلاش ميكرد خود و يارانش كه عميق ترين و دقيق ترين بازخواني ها از اسلام كه از كلام و انديشه و قلم شريعتي بر ميآمد را در سالهاي پس از شهادت شريعتي حفظ و حراست كند تا امروز و پس از بيش از 30 سال از شهادت شريعتي به دست نسل جوان ايرانمان برسد . نسلي كه امروز و بطور اخص در سالهاي دهه 70 توسط اسلام ارسطويي حوزه و فرد گرايي مفرط و دين حداقلي پوپريست ها محاصره شد و امروز اگر اميدي به اين نسل متفرد اتميك است جز به اين دليل نيست كه انديشه شريعتي و طالقاني و حنيف شهيد و يارانش هنوز در بخشي از نسل جوان ما حضور دارد و اين حداقل در بخش مربوط به متاثرين از انديشه شريعتي جز به مدد اين عزيزان ميسور نميافتاد به قول شهيد دكتر كاظم سامي (كه خود از قربانيان منيت بانان ولايي است) كه خطاب به امير رضايي گفته بود ((كار شما به واقع يك انقلاب فرهنگي است.)) . انقلاب فرهنگي اين بود نه كودتايي شبه نظامي كه منجر به تصفيه استاد و دانشجو شد و نامش را مزورانه انقلاب ناميدند . در آن روزها و هنوز هم ((افكار شريعتى تشنگى بسيارى از مخاطبانش را رفع مى كرد (ومي كند)و هر اثرى كه از شريعتى منتشر مى شد، فضايى را براى خوانندگان باز مى كرد (و ميكند).)) .
وقتي سخنان ياران مجيد شريف را ميبيني و ميگذاري كنار اين واقعيت كه در بين اين همه فعال اين نحله امنيت بانان ولايي تنها مجيد شريف را به مسلخ ميبرند اين جمله استاد امير رضايي برايت بيشتر معنا ميابد كه :‌ ((به طور مشخص ويژگى هاى مجيد بود كه روز به روز علاقه افراد را به او زياد مى كرد. دقت نظر مجيد، توانايى ذهنى، توانايى قلمى او، نظم او و قدرت ذهنى و تحليلى او بسيار بالا بود. مجموعه اين ويژگى ها باعث شد كه تدوين اين مجموعه آثار، آسان شود و اگر آن ويژگى ها نبود تدوين آثار شريعتى به زمان هاى بعدى موكول مى شد و حتى خطراتى آثار او را تهديد مى كرد.))
هنوز نميدانم چرا شريف ايران را ترك گفت . قطعا اين چرايي به ترس از جان او بر نميگشت كه اگر اينگونه بود 12 سال بعد و در شرايطي كه دوستان خارج از كشورش نيز موافق بازگشت او به ايران نيستند به ايران باز نميگشت . مجيد شريف به نقل امير رضايي در آنجا شعري ميسرايد با عنوان ((وراي فاجعه و رسوايي.)) ((منظور اين بوده كه ماندن در غرب رسوايى است، او در آنجا روشنفكرى بى مخاطب بود و بازگشت نيز گونه اى ديگر. او مى گفت من در آن روزها كشمكش و چالش درونى بين ماندن و رفتن داشتم، «عقل مى گفت بمان و احساس مى گفت برو.» او در اين چالش از احساسش پيروى مى كند و به رغم همه مخالفت هايى كه با بازگشت او مى شود، او برمى گردد و خود اين بازگشت يك بازگشت شجاعانه بود.))
اين دانستن اما از كم كاري است . از اين است كه امروز و پس از ده سال از شهادت شريف هنوز حتي يك بيوگرافي كامل از او وجود ندارد . هنوز مجموعه شعرهايش كه بسيار بودند و او نيز علاقه داشت به شعر و موسيقي مانند هر انساني كه هنوز انسان است (نه مانند ددان كه شعر را كفر ميدانند و موسيقي را حرام) را در جايي نميتوان يافت . نسل جوان ما امروز دكتر مجيد شريف را از پس لايه اي از ابهام ميشناسد . ابهامي كه دوستان شهيد و يارانش و همفكران مقصران اصلي اند كه اين شناساندن و ابهام زدايي را براي نسل جوان تشنه ايران انجام ندادند .
مجيد شريف به ايران باز ميگردد .
((مجيد يك تلفيقى از كار فرهنگى و كار سياسى بود و همواره اين دو را به موازات هم انجام مى داد. البته يك كشش سياسى در او ديده مى شد ولى او نه فردى مطلقاً سياسى بود و نه فردى مطلقاً فرهنگى، تركيبى بود از شورمندى سياسى و علاقه مندى فرهنگى.)) و در سه سال تنفسش در هواي ايران پركاري را و مرد كار بودن را به نمايش ميگذارد . حدود 7 كتاب ترجمه و منتشر ميكند . «تاريخ يك ارتداد، اسطوره هاى بنيانگذار اسرائيل» اثر روژه گارودى، «تاريخ يهود، مذهب يهود» اثر اسرائيل شاهاك، «زن شورشى (زندگى و مرگ رزا لوكزامبورگ)» اثر ماكس گالو، «اراده قدرت» اثر نيچه، «فلسفه در عصر تراژيك يونانيان» اثر نيچه، «مقاله مفصل از كتاب مذهب» اثر ژاك دريدا (چاپ نشده) و «سپيده دمان» اثر نيچه (ترجمه ناتمام) اما به نظرم زن شورشي ماكس گالو از شاهكارهاي ترجمه اوست و زيباست كه او در اين ترجمه ها و بطور اخص در ترجمه زندگاني زن شورشي خود شورشي اش را ميابد . او در مورد رزا در مقدمه اي كه بر اين كتاب نگاشته صفاتي اين چنين را بر ميشمرد و به راستي كه اين صفات بر خود او نيز برازنده است . چه اگر برازنده نبود پس از پايان هر فصل ، ان فصل را با اشكهايش بدرقه نميكرد . دكتر شريف رزا را اينچنين ميخواند : ((صميمي ، فداكار و وفادار به ايمان و آرمان خويش ، مبارز پيگير راه آزادي و عدالت ، نظريه پردار خلاق و ژرف انديش و در همان حال عاشق انسان و طبيعت ، حساس و ظريف و موشكاف و بهره مند از جوهره عرفاني و معنوي )) (صفحه 11 ترجمه مجيد شريف از زن شورشي اثر ماكس گالو – موسسه خدمات فرهنگي رسا – چاپ اول 1377)
اما در اين سه سال شريف تنها كار فرهنگي و ترجمه نكرد . او در آن سال ها در يك ميزگرد به همراه مهندس سحابى شركت كرد و جسته گريخته با مطبوعات نيز مصاحبه هاى سياسى انجام داد . شريف نمي پذيرفت كه ((روشنفكر بايد به عنوان نهادى آگاهى بخش خارج از حوزه قدرت بماند)) و بر اين سر اين موضوع و قطعا موضوعات مبنايي ديگر با دوستان در ايران بوده اش اختلافاتي داشت . مجيد شريف ((يك روشنفكر سياسى و مستقل بود اما با نيروهاى ملى _ مذهبى همدلى داشت و با آنها يك نزديكى فكرى و سياسى را احساس مى كرد ولى با ديگر جريانات سياسى چنين ارتباطى را احساس نمى كرد. او با طيف «ايران فردا» احساس همسويى بيشترى داشت و از موسسين دفتر «پژوهش هاى دكتر على شريعتى» بود.)) به واقع مجيد شريف آمده بود تا تغييراني بنيادين را در نوع نگرش نيروهاي همسوي خود ايجاد كند كه كركسان ناظر بر احوال ايران مهلتش ندادند و جانش ستاندند .
و بعد قتل شريف . اما قبل از فتح باب فصل قتلش بگذاريد به نوع نگرش او در باب كسي بپردازيم كه سي سال هم شاه و هم حكومت روحانيت سعي دارد از شر او خلاص شود . زماني طرح ميكند كه فتنه شريعتي است و زماني ديگر او را داراي اشكالاتي ميداند كه هنوز نميگويد اين اشكالات كجاست . بگذاريد از انديشه شريف شهيد در باب شريعتي شهيد سخن بگوييم .
خود شريف در سالگرد شهادت شريعتي ميگويد :‌ ((خرداد هر سال يادآور خاموشي مردي است كه با ايماني بي تاب و روحي آتشناك و اراده اي بي باك به قصد اصلاح دين و فرهنگ جامعه اي كه مردمش را شديدا دوست مي داشت ، كمر همت بست و پاي به عرصه عمل نهاد . عملي كه در كلام آتشينش تجلي يافت و دگرگوني فكر و روان انسان را نشانه رفت . چرا كه او به درستي مي دانست تا جان تغيير نكند جهان نيز تغيير نخواهد كرد . ديري نپاييد كه دم مسيحايي او كه پس از مرگ بيش از زندگيش تاثير گذاشت ، به طيف گسترده اي از جوانان اين مرز و بوم روحي تازه دميد و موجب گشت تا آگاهي و بيداري كه نويد بخش شكوفايي و نوزايي فرنگي جهت تحقق جامعه انساني توحيدي است ، به تدريج جوانه زند .)) اما شريف در شريعتي نميماند و نماند . او صراحتا از فاصله ميان ما و شريعتي بع اندازه يك انقلاب سخن ميگويد و مي افزايد : ((به ارزيابي تحليلي – انتقادي افكار و اعمال او بپردازيم و بدين طريق ضمن بزرگداشت و بهره گيري از مواريث پر بار فرهنگ گذشته مان پاسخ هايي براي سوال ها و نيازهاي امروزي مان بيابيم و ببينيم شريعتي درميانه اين ميدان چه جايگاهي دارد .)) و البته براي شريعتي جايگاهي بس والا قائل است و از انديشه او ميپرسد و پاسخ ميگيرد . ((شريف معتقد بود شريعتي به كليات پرداخته است و نبايد در اين كليات ماند . این جاست که عبور شکل می گیرد، او کلیت اندیشه شریعتی را هضم ‏کرد و کم کم به عرصه جزئیات وارد شد.‏ )) (مصاحبه علي طهماسبي با نشريه نامه – شماره 33) اما عبور شريف نه به معناي گذشتن از شريعتي كه به معناي ايستادن بر دوش شريعتي است . به اين معناست كه بايد با چراغ راهي كه شريعتي برافروخته ادامه راه را رفت و به سر منزل مقصود رسيد . شريف ميگفت كه : ((شریعتی تلاش می کرد بر خلاف بسیاری که می خواستند دین و ‏مفاهیم دینی را آسمانی و دست نیافتنی جلوه دهند، او سعی می کرد که این مفاهیم را ‏زمینی و قابل دسترسی کند.)) (همان منبع) و اين سير در تلاش شريف نيز به عينه قابل مشاهده است . شريف نيز مانند شريعتي خدا و مذهب را زميني ميخواست نه آسماني . او نيز به مانند شريعتي شهيد معتقد بود كه ديني كه به درد دنيا نخورد به درد اخرت نيز نخواهد خورد .
اما قطع بدانيد كه انديشه شريف در باب شريعتي بسيار وسيع تر از اين حرفهاست . و باز ماييم و نداستن ها و نداشتن ها و قصور از سوي ياران شريف كه كاش در طي اين ده سال حداقل سالي يك مصاحبه در باب اين شهيد سعيد ميكردند تا امروز حداقل ده مصاحبه با محوريت جان و جهان مجيد شريف داشتيم .
28 آبان 1377 است . مجيد شريف صبحگاهان براي ورزش با لباس گرمكن از خانه خارج ميشود . منتظرش هستند . نميآيد . تلاش ميكنند . او را نمي يابند . چهارشنبه چهار آبان اما پيكر مجيد شريف را در پزشكي قانوني تهران شناسايي ميكنند . بهانه پس از كالبد شكافي ايست قلبي است . آنهم در شرايطي كه شريف اصلا يابقه بيماري قلبي ندارد . اصلا مگر معلم شهيد شريف را نيز به انگلستان نكشتند و به نام ايست قلبي تلاش كردند كه تمامش كنند ؟ اصلا بگذاريد باز هم مثال بزنم . سعيدي سيرجاني را مگر در 6 آذر 73 توسط شياف پتاسيم در بند وزارت اطلاعات به قتل نرساندند ؟ ملا محمد ربيعي (ماموستا ربيعي) امام جمعه اهل سنت كرمانشاه و ماموستا فاروق فرساد از شاگردان احمد مفتي زاده به ترتيب در 9 آذر 75 و در سال 74 با تزريق هوا و ايست قلبي به قتل نرسيدند ؟ و اصلا بگذاريد سوالي بپرسم . مگر اين جلادان اصلا اهل عاطفه و مهر و انسانيت هستند ؟ اگر بودند چرا حميد حاجي زاده ، شاعر و نويسنده كرماني و کودک 9 ساله‌اش «کارون» که در آغوش پدرخفته بود، در حریم امن آنان یعنی در خانه شان قطعه قطعه شدند ؟ داريوش و پروانه فروهر دشنه آجين شدند ؟ ابراهيم زال زاده مدير موسسه نشر ابتكار نيز دشنه آجين شد ؟ و بسياري و به قول مهندس معين فر در مراسم سالگرد فروهرها در حسينيه ارشاد بيش از 80 تن مقتول اين قتلهاي به اصطلاح زنجيره اي . نفراتي بازداشت ميشوند . سعيد امامي و يارانش . سعيد امامي كه بنا به نامه افشا شده توسط روزنامه سلام كه موجب توقيف آن شد تئوريسين اصلي به قول حكومتي ها ((تهاجم فرهنگي)) است . اما حاج سعيد امامي يا اسلامي در زندان با داروي نظافت خودكشي ميشود . آمران و مفتيان پرونده مخفي ميمانند و علنا پرونده مختومه ميشود . همان بلايي كه بر سر پرونده قتل شهيد دكتر كاظم سامي ميآيد . ميكشند و بعد گردن يك بيمار رواني مياندازند .


اما بگذاريد يك درد دل بكنم . در پائيز 77 ، پنج باز جامعه روشنفكري ايران خبر مرگ ميشنود . داريوش فروهر – پروانه اسكندري (فروهر) – محمد مختاري – محمد جعفر پوينده – مجيد شريف . اما تنها چهار در ليست بررسي امنيتي ها قرار ميگيرد كه مثلا شناسايي قاتل كنند . (بخوانيد ماستمالي پرونده و مخفي كردن قاتلين اصلي) چرا مجيد شريف در آن ليست قرار نميگيرد ؟ مسلما مشكل افزايش قطر پرونده نبوده است . اما سوال اينجاست . چرا پرونده قتل مجيد شريف سالهاست كه اصلا حتي در ميان قتلهاي زنجيره اي نيز توسط حكومتيان آن روز اصلاح طلب به ميان نميآيد ؟ آيا اگر شريف يك روشنفكر مذهبي با صبغه چپ و شجره فكري منتسب به شريعتي و طالقاني و حنيف بنيانگذار نبود باز هم چنين امري برايش روي ميداد ؟ چه عاملي براي شريف باعث شد كه اصلاح طلبان آن روز حاكم كه امروز باز به دنبال جمع كردن راي مردم اند براي خود و باز ميخواهند هشت سال ديگر بر سرير قدرت باشند ، او را در جمع مقتولين قتلهاي زنجيره اي نياورند و نگذارند پرونده او در كنار آن چهار شهيد عزيز ديگر كه احترامشان براي همه ما واجب است قرار بگيرد ؟ اين سوالي كه مرتب در گوش تاريخ زنگ ميزند . تا كي جواب گيرد .
شريف ميخواست همچون رزا جهاني را از بن دگرگون كند . او يك موجود انساني بود و ماند . به قول رزا ((يك موجود انساني ماندن يعني اگر نياز باشد ، تمام زندگي خود را ، شادمانه ، بر ترازوي بزرگ سرنوشت افكندن اما در همان حال از هر روز آفتابي ، از هر ابر زيبا به وجد آمدن.)) . شريف يك موجود انساني بود . آرمانگرا بود ميخواست چنين بماند . آزادي را همواره دست كم آزادي كسي ميدانست كه ديگر گونه مي انديشد . شريف به دنبال ((رشد و تعميق آگاهيهاي اجتماعي و سياسي و انساني ، بويژه در قلمرو مسائل مربوط به زنان و از براي زنان آزاده و حق طلب و روشن بين ميهن ما)) بود . و شريف در اعماق وجودش بيشتر به گنجشكها تعلق داشت تا به رفقا . و باز ميپرسم هزار باره تكرار ميكنم . چه شد كه رژيم تصميم به قتل مجيد شريف گرفت ؟ چه شد كه او را انتخاب كرد تا پيش پاي زر و زور تزوير قرباني شود ؟ چه شد كه نام او را در ميان پرونده قتلهاي سياسي پائيز 77 نياوردند ؟ كاش تاريخ به اين سوالات پاسخ گويد .
ياد همه شهداي قتلهاي سياسي پائيز 77 و همچنين همه شهداي عقيدتي در دهه 70 و در اين سه دهه گذشته از حاكميت جمهوري ولايي گرامي باد .
منابع :
- آذر ، ماه برگزاري مراسم يادبودها - روزنامه شرق – 5 آذر 1384
- مجيد شريف – ويكي پديا
- گفتگوي نشريه نامه با علي طهماسبي – شماره 33
- گفتگوي امير رضايي با عنوان بازگشت به وطن ، بازخواني مجيد شريف با پروين بختيار ن‍ژاد – عبدالرضا تاجيك – روزنامه شرق – 28 آبان 1383
- دهمين سالگرد فاجعه قتلهاي زنجيره اي – اخبار روز – قسمت نظرات – 6 آبان 1387
- بيانيه جمع مشورتي كانون نويسندگان ايران (در تبعيد) به مناسبت شب يادبود جان باختگان راه آزادي و قلم (لندن) – 24 نوامبر 2006
- بخش اول مقاله كاريكاتور عدالت از شهرام رفيع زاده – 20 نوامبر 2007
- مقاله كشتن انكه براي زندگي رفته بود – مسعود بهنود – نيمروز – 14 آذر 1382
- زن شورشي – ماكس گالو – ترجمه مجيد شريف – موسسه خدمات فرهنگي رسا – چاپ اول 1377 – صفحه 3 و همچنين پيشگفتار مترجم
پرستو فروهر : قتل هاي زنجيره اي کار "خودسر"ها نبود
_________________________

یک روحانی خلع لباس شده سر آنها کلاه گذاشته : تظاهرات 3000 مالباخته در پارک چیتگر تهران
عبدالله مومنی: خاتمی را کانديدای تغييرات واقعی نمی دانيم، گفت وگوی شهرگان با سخنگوی سازمان دانش آموختگان
در مراسم سازمان ادوار تحکيم وحدت عنوان شد: کبودوند تاوان حقوق بشرخواهی خود را می دهد، سازمان حقوق بشر کردستان
!!!!!!!!!!! حسنی، امام جمعه اروميه: نظام اسلامی به رهبری امام خامنه ای صد درصد وصل به حکومت امام زمان است، ايرنا
محمدعلی ابطحی: ميرحسين موسوی همراه با يک جريان سياسی فعال وارد عرصه انتخابات شود، ايلنا
اعدام علی اشتری به اتهام جاسوسی برای اسرائیل
نامه زندانيان هوادار آيت الله بروجردی به مجامع حقوق بشری دنيا، مجموعه فعالان حقق بشر
ايران در کميته حقوق بشر سازمان ملل محکوم شد، راديو فردا
انتقاد امام جمعه موقت تهران از “عفیف نبودن” پوشش ورزش کشتی‌
صادق زیباکلام: عبدالله نوری و نجفی از خاتمی قوی تراند
گزارش کامل نشست دفاع از مدافعان حقوق بشر در دفتر سازمان دانش آموختگان
آخرین خبرها از مبارزات کارگران کیان تایر
احضارچند عضو تشکل دانشجویی پیشرو دانشگاه آزاد سنندج به حراست دانشگاه
حسین درخشان زندانی شد
حضور سپاه در منطقه اقتصادی عسلویه گسترش می یابد
پس از گذشت یک سال ، پرونده ی فرهاد به شعبه ی پانزده دادگاه انقلاب ارجاع داده شد !
احضار ثریا دارابی و سجاد خاکساری، سردبیر و خبرنگار هفته نامه ی قلم معلم
احضار طه آزادی به دادگاه
___________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, November 13, 2008

مگه میشه خون رو شست ؟ میشه ؟

برو به سمت چپ
یعنی چی ؟ چرا ؟ مگه تو این سالها همین حرف رو نزده بودم ؟ سمت چپ یعنی چی ؟ نکنه همونی که بچه ها گفتن باشه ؟ اما نه ! وقتی شروع کردم میدونستم به اینجا میکشه . تو این 7 سال منتظر یه همچین لحظه ای بودم .
ای وای! زانوهام چرا میلرزه ؟ نباید بلرزه . اینا نباید ضعف و ترس رو تو من ببینن . نباید

سه هفته ای میشد که تموم ارتباطا با بیرون قطع شده بود . هیچ خبری از بیرون نداشتیم . نه تلویزیون ، نه رادیو و نه هیچی هیچی . میدونستیم که وقتی اینجوری میشه باید منتظر یه اتفاق بود . یه اتفاق عجیب از دل این همه سکوت . یه اتفاقی که میتونه اوضاع هممون رو عوض کنه . دوسال پیشم یه همچین وضعیتی درست شد . اما اون موقع همه چی بهتر شد . از صلیب سرخ اومدن . میثم و حاج انصار اومدن جای قبلیا و مثلا وضع رو بهتر کردن . گرچه همشون سر و ته یه کرباسن . اما خب ! اینجا هم ممکنه یه خورده خوبی هم پیدا بشه . شر مطلق که نداریم . شیطان هم خدا رو قبول داره
اون موقع خیلی ها رفتن . اونایی که رفتن یه عدشون رفتن سر خونه زندگیشون و چپیدن تو غار دلشون و یه عده دیگه هم دوباره ارتباط گرفتن و شروع کردن . جو بیرون رو شنیده بودیم خیلی عجیب شده . همه فکر میکردن از این بیرون اومده ها ممکنه یه کاری بر بیاد . ممکنه !
این بار اوضاع خیلی بدتره . انگار نه انگار که ما آدمیم . تموم دریچه ها بسته اس . هیچ خبری نیست . هیچی . سه هفته بی خبری آدم رو میکشه . اعصاب بچه ها همه خورد شده . معلوم نیست چه غلطی دارن میکنن .
آها ! داره یکی از دریچه ها وا میشه
بیاید بیرون . به خط شید .
سرپائین .نفهمیدم کی گفت اما صدای پس گردنی و خوردن کابل رو به سر و تن بچه ها شنیدم .
آخ ! واسه چی میزنی ؟
اعتراض میکنی کافر ؟ الان میفرستیمتون یه جایی که دیگه صداتون هم درنیاد
راه بیافتین
راه میریم و میریم . کجا معلوم نیست ولی باید رفت . به خط میشیم جلوی یه اتاق .
اه ! بابا اینا پدر ما رو درآوردن . باز چی میخوان بدونن ؟ این رو مهدوی میگه . یه جوون کرد از بچه هاي سمپات . اين پسر رو بدجوري شكنجش دادن . بچه هاي هم بندش ميگفتن هيشكي رو لو نداده و هيچي نگفته . اون موقع که اومد اول همه ميگفتن تنده و بهش شک داشتن . اما بعد دیدن نه . این پسر عین آب صافه و زلال .مرد میدون . همونی که باید باشه
سعی میکنم از زیر چشمبند ببینم بچه ها چجوری میان بیرون
ای ول ! همه سرا بالاست . اما چرا سمت چپ ؟ مگه اون تو چی میپرسن ؟
ناصری ! برو تو
رفتم تو .دو تا آدم که چه عرض کنم . دو تا سوال .جواب من .
بیرون سمت چپ .
سمت چپ ؟ بابا منکه حکم دارم ؟ اصلا من چرا بايد اينجا باشم ؟ همش به خاطر چند تا نشريه و اعلاميه ؟ اين نامردا دو سه تا كتاب هم بيشتر تو خونم پيدا نكردن . اولش كه هفت سال و نيم حكم دادن . حالا اين مسخره بازي رو را انداختن . اصلا این چه بساطیه ؟ آخه واسه چی ؟ قضیه چیه ؟ فاطمه اگر بفهمه دق میکنه . این همه سال به انتظار نشسته تا من بیام . همش شیش ماه مونده تا حکمم تموم شه . مریم گل بابا رو چی کارکنم؟ خدایا این چه بساطیه اینا راه انداختن ؟
ماژیک رو وردارین و روی پاتون اسمتون روبنویسین .
اسم رو نوشتم . راستش یه حدسایی میزنم که ماجرا چیه .اما خدا کنه اینجوری نباشه . انگارمیخوام عق بزنم و یه چیزی از تو سینه ام بیرون بیاد . اما خب ! نمیشد به سوالا جواب دیگه ای داد . اگرقرار به رفتنه باید روسفیدرفت .
به خط شید دنبال هم
باز به خط شدیم . عجیبه . نسیم خنک تو شهریور ماه ؟ خب آره دیگه داره پائیز نزدیک میشه . قرار پائیز دیگه خودم برم لباسای مدرسه مریمم رو بگیرم . روپوش ومقنعه اش رو این سری فکر کنم باید سرمه ای بدوزه . خودم سرش گل بزنم و مقنعه اش رو مرتب کنم و ماچش کنم و بفرستمش مدرسه . بعد با فاطمه بشینیم و حرف بزنیم . خیلی حرف دارم براش . از همه چی .چرا رفتیم .چرا اومدیم .چرا گفتیم .چرا شنفتیم . بدونه این سالها رو بی خود تحمل نکرده . دلیل داشتیم . دلیل
10 تا 10 تا از هم جداشون کنید . 10 تایی میرن سفر . با هم
یزید مسخره میکنه . نامردا اگر دستم باز بود بهتون میگفتم مسخره کردن من و رفقام چه معنایی داره . تودانشگاه چنان جذبه داشتم که هیش کی جرات نمیکرد بهم چپ نیگا کنه . بعد این جوجه ما رومسخره میکنه . لا اله الا الله . یه چیزی بگما !
چشم حاجی
ای چشم حاجی رو مرگ .باز مسخره میکنه نامرد . اگه دستم باز بود حالی بهت میدادم که تا عمر داری یادت نره .
یک . دو سه چهار پنج شیش هفت هشت نه ده
اینم ده تا حاجی
بفرستشون کانکس سومی . اونجا باشید و آمادشون کنید تا دستورش بیاد
را میافتیم . یه صدایی تو هوا میپیچه .انگار دارن هوا رو حرکت میدن . مثل صدای پنکه سقفیه .
بدویین بینم . این آخری باید ورزش کنید
آخ ! آخ ! چرا میزنی نامرد ؟ نزن
بابا اون بچه اس .وقتی گرفتنش شیش سال پیش 14 سالش بود . نزنین نامردا
رفتیم توکانکس .تصویرش هنوز جلو چشممه . دو تا میز فلزی دراز . بالا هرکدوم 5 تا حلقه .سرجمع ده تا . دیگه تو نیگا کردن از زیر و بالای چشم بند استاد شده بودیم
جل الخالق . چجوری میخوان همه رو باهم ردیف کنن ؟ اینام تو این 7 سال را افتادنا !
برین بالا بینم . دمپایی رم در بیارید . حیف میشه .
یزید انگار ارث پدرشه این دمپیاییا .
دوزاریم افتاده . اما کاش میذاشتن مریم و فاطمه رو ببینم
چهار تا وایسادن . دو تا دم این میز . دو تام دم اون میز . طنابا رو هم قبلا انداخته بودن گردنمون . همزمان هر دو تا میز رو چهار نفری کشیدن . مخم سوت کشید . چشام و گوشام داغ شد . صدای خورد شدن گردن خودم و بقیه رو میشنیدم .
.....
آخیش . راحت شدم . همینجوری میچرخم بالا سرشون . هر ده تامون هستیم . پائینو نیگا میکنیم .
صبر کن بینم ؟ یعنی تحویل خونواده ها نمیدن ؟
یکی از بچه ها که بالش قرمز بود پرسید
باید ببینیم
رجبی انگار هنوز متفکره . بابا برادر تموم شد دیگه . اینجا دیگه دار اطاعته نه دار اختیار
یه ماشین حمل گوشت اومد . ترکیدم از خنده . مگه قصابیه حضرات ؟
همه رو عین لاشه گوشت ریختن رو هم . اینقدر زیاده که در بسته نمیشه . درش رو نیمه باز گذاشتن و رفتن . رد خون دنبال ماشین دیده میشه . مگه این رد خون دست از سرشون برمیداره ؟ مگه میشه خون رو شست ؟ میشه ؟

__________________________

___________________________
ميلاد عزيز ! انسان بوده اي و به حيوانيت بازجوي سابق و احتمالا فعلي و به كشتار و به جنايت معترض بوده اي . بايد هم اينان با تو فرزند مردم چنين كنند
از فرزاد عزيز ، اين صمد بهرنگي كردستان خبري نيست . تا رهايي ات هستيم كاك فرزاد
____________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, November 7, 2008

باز خط برخورد و باز ديو توقيف

سال 1379 شمسي بود و تنها سالي از فاجعه خون بار كوي دانشگاه تهران ميگذشت . روزهايي بود كه شايعه شد بود كنفرانسي در برلين توسط سبزها در بنيادهانريش بل (اگر درست يادم مانده باشد) ايجاد شده كه قرار است در باب ايران مابعد انتخابات مجلس ششم كه اصلاح طلبان در آن صاحب اكثريت آرا شده بودند صحبت شود . توده مردم و وجدان عمومي زخم خورده از دو فاجعه بود . يكي كوي خونين دانشگاه تهران و ديگري قتلهاي سياسي كه در پائيز 77 آخرين آنها انجام شد و پس از افشا مشخص گرديد كه تعداد نه يك يا دو كه بيش از 80 بوده است و شروعش سعيدي سيرجاني و خلاصه قصه تنها به شهيدان فروهر و مختاري و پوينده و شريف محدود نميگردد . شبي بود از شبهايي كه مردم ايران در سوگ سيد الشهداء حضرت امام حسين عليه السلام (باز اگر درست يادم مانده باشد)عزادار بودند . تلويزيون را روشن كردند و ناگهان صحنه رقص زني مشاهده شد و بعد كنفرانس برلين و حواشي آن و همه در نيم ساعت زماني . بماند به اين واقعه كاري ندارم . اما پس از آن اعلام شد كه رهبر نظام ولايي آقاي خامنه اي در مصلاي تهران ديداري با جوانان دارد . يادم هست كه از طرف دبيرستانمان به آن ديدار اعزام شديم و البته ما جوانان خاتمي چي آن دوران عكس خاتمي بر پيرهن نصب كرده و در ميان بسيجيان و ولايتيهايي كه آن روزها خاتمي را دشمن ميدانستند راه ميرفتيم و متلك ها و طعن ها و نگاههاي تند و دشمن انگارانه را به جان ميخريديم .
آقاي خامنه اي صحبتي كرد و به روزنامه ها حمله كرد و آنها را پايگاه دشمن خواند و بعد هنوز هفته اي نگذشته بيش از سي نشريه و روزنامه به تيغ توقيف سر بريده شدند .
ظاهرا پس از 8 سال دوباره سناريو در حال تكرار شدن است . شماره 70 شهروند امروز اما حكايت ديگري شد . حكايتي كه به افشا ماجراي قتل شيخ حسن لاهوتي و پسرش ميپرداخت و به حكم توقيف شهروند (در ابتدا شايعه و سخن و بعد ابلاغ اين حكم در تاريخ 18 آبان ماه) انجاميد . اين توقيف به دليل ورود به عرصه ممنوعه و دست زدن به يكي از صندوقهاي ممنوع جمهوري ولايي منتهي انجام شد . اما دوستان قلم زن شهروندي كه البته خود خدماتي چند به امنيت بانان كرده بودند (از جمله سرمقاله ما را چه به چه آقاي قوچاني سال گذشته پس از حضور فرزندان چه گوارا در ايران و اعتراض به اين نكته كه چرا با چپها برخورد نميشود و البته در پائيز همان سال و در ميانه آذر چپ دانشگاهي ايران با ضربه اي سهمگين مواجه شد و بيش از 40 تن بازداشتي تنها در تهران به خود ديد ، سرمقاله شماره اي كه در آن آقاي قوچاني به فيلم فتنه اثر گريك والدرز اعتراض كرده بود و طي مقاله پيامبر مورد اشاره وايلدرز را نه پپامبر اسلام كه بن لادن دانست و بعد بدون دليل چپهاي مذهبي را متهم كرد كه خشونت مذهبي را در ايران بنيان نهادند و البته اصلا توضيحي نداد كه كسروي را نه چپ ها كه اتفاقا راستهاي افراطي مانند فدائيان اسلام زدند ، يا مقاله اي چاپ كرد به قلم جلال توكليان و همان سخنان ساواك و وزارتي هاي ايران را در باب نحوه شهادت دانه و جوانه در جريان دستگيري شهيد خلقي اشرف عزيز تكرار كرد ، يا مقاله اي كه گفته بود كاش سعيد محسن پوپر خوانده بود در يادنامه اي براي پوپر و در آن خط تخريب و توهين به بهترين فرزندان شهيد ملت ايران را در پيش گرفته بود و ... ) اما در اين شماره 70 شهروند امروزيها بازگشايي از پرونده اي كردند كه يكي از رازهاي سربه مهر جمهوري ولايي بود . پرونده قتل شيخ حسن لاهوتي و فرزندش وحيد لاهوتي . قتلي كه توسط تيم لاجوردي انجام شد با سم و تنها به توهم سمپاتي يا ارتباط با يك سازمان خاص . و البته سكوت آقا حميد و سعيد خان لاهوتي به توصيه پدر زن يعني اكبر هاشمي رفسنجاني به بهانه حفظ نظام ! و اين يعني توجيه هر قتلي . جنايتي به بهانه حفظ نظام !
اين را بگذاريد كنار نقد ليبرالي عملكرد فاجعه بار دولت در زمينه اقتصادي و پيگيري ماجراي افتضاح كرداني كه به مضحكه اي براي دولت ولايت محور تبديل شد . البته بايد اضافه كرد ديگر تلاشهاي ليبرال مسلكانه ، شهروند را به جرات به نماينده جريان ليبرال مسلك در ايران تبديل شده بود و كاش ميماند و البته كاش قدري انصاف داشت نسبت به جريان چپ از مذهبي تا غير مذهبي و اين قدر اين جريان را سيبل يك برخورد حكومت جمهوري ولايي نميكوبيد . . كاش مي بود تا حداقل به اصلاح طلبان عموما ليبرال امروز ايران اثبات ميكرد كه در ايران به دنبال اوباما نگردند (سرمقاله شماره 71 شهروند امروز را كه همان 18 آبان منتشر شد را بخوانيد . شماره اي كه صداي خبرگزاري دولت را هم در آورد كه چرا تمكين به تنها حكم شفاهي نكرده و به اصطلاح دولت و هيات نظارت را پيچانده است !)كاش ميماند تا با نقد رويكرد منجي گرايانه اين دعوت كنندگان سينه چاك از خاتمي كه در همايش اخير ((پويش )) كاملا علني بود راهي نو را پيش پاي اين اصلاح طلبان زماني بر سر قدرت و امروز كنار از قدرت مينهاد .
اما در اين ميانه و پس از استيضاح كردان و حذف او ناگهان رهبري وارد ماجرا ميشود و داد و بيداد و سخناني كه شنيدگان سخنان او در روزهاي سال 79 اين گونه سخنان را خوب ميشناسند . او ميگويد كه : “این فضای بی بند و باری در حرف زدن و اظهارنظر علیه دولت، مسائلی نیست که ‏خداوند به آسانی از آنها بگذرد.”
بگذاريد كاملتر بخشهايي از سخنان ايشان نقل شود . آقاي خامنه ای در دیدار با کارگزاران اجرایی و فرهنگی حج، با نشان دادن ناخشنودی شدید از فضای تبلیغاتی و ‏مطبوعاتی کشور به صراحت ميگويد كه : “این فضای بی بند و باری در حرف زدن و اظهارنظر علیه دولت، مسائلی نیست که ‏خداوند به آسانی از آنها بگذرد.” و تاكيد ميكند : “تفضلات و رحمت الهی تا زمانی است که ما مراقب گفتار، ‏رفتار، و عملکرد خود باشیم زیرا خداوند با ما خویشاوندی ندارد.”‏ و احتمالا ايشان با اين سخنان به دنبال دروني كردن اين عدم خويشاوندي خدا با مردمان است . الناس هم ايضا عيال الله نيست حتما ! و شگفت انگیز اين است كه این گفته ها یک روز پس استیضاح وزیر کشور توسط مجلس و برکناری وی از مقام وزارت ‏ گفت شده،او همچنین به منتقدان دولت نهم (بخوانيد شهروند امروز و حتما كارگزاران و اعتماد و قطعا جماعت مذهبي و ملي و چپ و همه رقم منتقد و اپوزسيون) هشدار داده كه: “این دستاوردهای نظام اسلامی، به راحتی محقق نشده است که ‏عده ای بخواهند به دلیل اغراض شخصی و دشمنی با دولت، در اصل نظام خدشه وارد کنند.”‏ و به “تلاش برخی افراد ‏برای سیاه نمایی در فضای جامعه و ایجاد اغتشاش ذهنی و تردید در مردم” هشدار داد. وي همچنین خطاب به منتقدان دولت گفته كه: “برخی کارها و ظلم ها، فتنه ای به پا می کند که دامن همه، اعم از ‏ظالم و غیرظالم را می گیرد بنابراین همه باید مراقب اظهارنظرها، تبلیغات، و اقدامات خود باشند.”‏ و اين همه يعني اعلام دستور برخورد با تمامي منتقدان دولتي كه حتي اصول گرايان نيز چشم ديدنش را ندارد و البته اين سخنان يعني آقاي خامنه اي نسبت به حفظ اصل نظام حساس شده و شايد انديشه كرده كه ممكن است افتضاحات دولت نهم به محملي براي برخورد مخالفان و منتقدان با اصلا نظام تبديل شود . كاش به اين نكته انديشه ميشد كه اگر دولتي با اين همه اعمال فاجعه بار و افتضاح سر كار نمي آمد و همان اول شاهكار هاي دولت نهم به آنها هشدار داده ميشد امروز شاهد اين مسائل نبوده و مجبور نميشد مانند سال 79 براي حفظ نظام وارد صحنه شود . بايد به مسئولين جمهوري ولايي و رهبري آن تذكر داده شود كه علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد !
اين بار اما كس ديگري هم وارد ميدان شده است . مدافع سرسخت احمدي نژاد و تيم او در ميدان سياست ايران . احمد جنتي هم اين بار وارد ميدان شده و ابتدا از آقاي خامنه اي مايه ميگذارد كه :‌ ((مقام رهبری تمام جريان‌ها را تحت نظر دارند و به عنوان ولی امر به دنبال جلوگيری از خطرات هستند و به همين جهت فضای بی‌بند و باری در حرف زدن و اظهار نظر عليه دولت را مسائلی دانستند که خداوند به آسانی از آن نمی‌گذرد.)) او به درستي منظور رهبري نظام را دريافته و اين بار در حال رك كويي لفافه سخن گفتن رهبري نظام است . جنتي نيز روزهاي سال 79 را به ياد دارد و ميداند دادن دستور خط برخورد با مطبوعات منتقد را رهبري چگونه ادا ميكند . جنتي در ادامه ميگويد :‌ ((شاهد اين هستيم که دهها روزنامه به جان دولت افتاده‌اند و هر چه می‌خواهند می‌گويند و در عين حال می‌گويند آزادی نيست، از خارج هم برای آنها هورا می‌کشند اما کور خوانده اند که مردم مملکت را دو دستی تقديم اينها کنند، مردم ما مسلمان و متدين هستند.)) و اين يعني دستور برخورد با مطبوعاتي كه به قول احمد جنتي از خارج برايشان هورا كشيده ميشود . شهروند امروز به جرم رمرز گشايي از يكي از صندوقهاي بسته امنيتي جمهوري اسلامي تعطيل ميشود و شمشير توقيف بر بالاي سر بقيه مطبوعات اصلاح طلب كه نصفه و نيمه و كم جان به ادامه حيات مشغول اند قرار ميگيرد .
توقيف كنندگان به هيچ وجه من الوجوه به اين نميانديشند كه هر مطبوعه ممر در آمد عده اي روزنامه نگار است و قتل نشريات ، قتل زندگي روزنامه نگاراني است كه قلم را پاس داشته اند و البته نيامده اند كه به هر قيمتي بمانند ! و اگر براي اين آمده بودند با اين توقيف فهميدند كه آمدن در جمهوري ولايي و ماندن يعني اطاعت بي چون و چرا در برابر ولايت و عدم سخن گفتن از رازهاي سر به مهر نظام . و اين يعني زير پا گذاردن انسانيت و شرف انساني . شهروند با وجود خط هاي امنيتي كه در برخي شماره ها دنبال ميكرد اين بار با شرف توقيف شد . ديو توقيف با قتل شهروند پس از پرونده قتل لاهوتي عاقبت به خيرش كرد .
شهروند توقيف شد . چون در اين وانفسا نميبايست صدايي جز صداي حاكمان شنيده شود و شهروند با اينكه هر از چندي در برابر خواسته هايشان سر مينهاد و مطالبي مينوشت كه كاملا در مسير مطامع امنيتي امنيت بانان ولايي بود ، اما در مشي كلي نماينده به سزا بود براي ليبرال دموكرات هاي ايراني كه به نقد حاكميت بنيادگرا و ضد دموكراسي ايران بپردازند . شهروند توقيف شد چون از قتلي آشكار زير نظر آقاي خميني و به دست لاجوردي پرده بر ميداشت . يادمان نرود دولت احمدي نژاد براي اين فرد كه دوران سياهش روي ساواك شاه را سفيد كرد و حتي صداي قائم مقام رهبري وقت را هم در آورد مراسم يادمان و بزرگداشت ميگيرد و سخنران آن يعني علي اكبر ناطق نوري مشاور ارشد آقاي خامنه اي رهبري نظام جمهوري ولايي است . امروز نه منتقدان كه ياران لاجوردي در آن روزهاي سياه اوين بر سر كارند و رئيس جمهور آن روزها كه قاعدتا از همه چيز بايد با خبر باشد امروز رهبري نظام را بر عهده دارد . نقد لاجوردي امروز نقد تماميت نظام است و پس باز كردن يكي از رازهاي سر به مهر جنايت بار در تاريخ جمهوري اسلامي پاي همه را احتمالا وسط ميكشد كه اينان اينگونه بر آشفته اند و حكم صريح به توقيف ميدهند .
اما هنوز مانده پرونده هايي كه بايد رمز گشايي شوند . پرونده خط سوم در ابتداي پيروزي انقلاب . پرونده برخورد با گروههاي منتقد از مذهبي تا غير مذهبي در ابتداي انقلاب ما قبل سال 60 ، پرونده روزهاي سال 60 و دهه خون بارش ، كشتار 67 و هزاران راز سر به مهري كه اگر روزي گشوده شود مشخص ميگردد كه آن روزهاي خاص در اين مملكت چه خبر بوده است و چه ميشد و امروز چه ميشود .
شهروند امروز به دستور همان خط برخوردي كه سال 79 به قتل عام مطبوعات در ايران پرداخت تعطيل شد . احتمال پليسي شدن فضا و خط برخورد با بقيه جريانات فعال از قانوني از ديدگاه جمهوري ولايي تا غير قانوني و از صاحب نشريه تا غير آن ميرود . بايد منتظر ماند تا ثمره اين سخنان و اين خط برخورد دادن را در آينده مشاهده كرد . شهروند امروز اولين قرباني است . منتظر قرباني هاي ديگر نظام ولايي بايد بود .
اما حاكمان ! قرباني گرفتن جواب نميدهد . هر قدر بقيه اي كه امروز شرحشان را در تاريخ تنها ميتوان ديد از قرباني گرفتن و بستن و زدن و متاسفانه كشتن جواب گرفتند شما هم ميگيريد . ان وعد الله حق .
_____________________________
احتمال يك هاله اسفندياري ديگر ميرود . بايد مراقب بود
بخنديم يا گريه كنيم ؟!!!!!
پاسخ به يك تحريف تاريخ از سوي بانوي پايدار فدائي خلق
____________________________
وقتي اينقدر بر يك رئيس جمهوري فشا هست و اينقدر او بي اختيار ديگر چه انتخاب شدني و انتخاباتي ؟ در جمهوري ولايي دموكراسي آيا معنايي دارد ؟
_____________________________
برادرم عمار ملكي
________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin