Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: May 2008

Sunday, May 25, 2008

در این بن بست کج و پیچ سرما

گاهی حتی آدمیتمان را فراموش میکنیم . صبح تا شب و شب تا صبح مانند سگ میدویم ، برای حمایت از این و کار برای آن یکی . هزار جور دغل بازی و تلاش و آخرش هم بی معرفت جریمه ای سنگین را میهمانمان میکند و ما هم بد تر از سگ در برابر همان تکه نان نیم خورده ای که جلومان میاندازد دم تکان میدهیم و از ترس نرسیدن همان نواله ناگزیر خفه میشویم و صدایمان هم در نمیآید .
نسل قبلی که دیگر واویلا . بر پدر ترس لعنت . انگار نسل انقلابی و عدالت طلب و هزار ارزش دیگر امروز صد و هشتاد درجه چرخیده . در این وانفسای گرانی و تورم و برنج کیلویی هفت هزار تومان و گوشت کیلویی خداد تومان و البته نفت بی سابقه 135 دلار که بر سفره نیامد که هیچ فعلا که توبره دولت شده و سرریز پولش موجب افزایش تورم و البته همه اینها به خاطر یگانه بودن و نخبه بودن دولت نهم ! . ظاهرا همه عالم و آدم یک قرآنی را روی هوا با آر پی جی هفت میزنند و سرجان در خیابانها بین خلق الله دعواست . دست هر کس هم که برسد به چاپیدن بغل دستیش میپردازد . گور پدر برادری و انسانیت و هم وطنی هم کرده . وقتی نان نداری بخوری اینها یکسری مزخرفات است که آدمهای منگل الکی خوش خوردت میدهند .
میدانم مزخرف میگویم . ارزشهایی مانند برادری و انسانیت و هم وطنی را حتی در حال احتضار هم باید فریاد کرد . اما چه کنم که آدمهای دور و برم پر شده اند و انباشته اند از غم جیب . انگار این بابا کل هیکلش دهان است و دست صاحب کارش هم ید بلا رقیب تغذیه . هی دم تکان دادن . وقتی توی سرمان هم میزنند فعلا خف میشویم تا ارباب رحمش بیاید . یاد شعر گرگ و سگ ابتهاج میافتم . اخلاقیات ذلت طلب سگی در برابر اندیشه عزت طلب گرگ.
گرگ حتی در اوج شلتاق زمانه و شلاق سرما به خود اجازه نمیدهد ذلیل باشد . سختی را به جان میخرد اما ذلت را هرگز . اما سگ اگر اربابش نباشد کلاهش پس معرکه است . همین اخلاق سگی است که با یک غوره سردیمان میکند و با یک مویز گرمیمان.
وقتی شورگیر و جوگیر میشود فریاد زنده بادش از فلانی و بهمانی بلند است و وقتی به نفعش میشود یا میترسد یا هر دلیل حیوانی دیگر میشود مرده باد همانی را میگوید که دیروز زنده بادش را میگفت .
خلقیات مزخرفی داریم ما انصافا .
وقتی هم نقد میکنی و عبارت مودبانه دلفینها و صاحب را به کار میبری مجبور به عذر خواهی میشوی و کسی که به او بر میخورد با نامردی پشت واقع نگر ما را خالی میکند و عذر خواهی میکند .
تا جیبمان پر است و شکممان صدا ندارد و قبرستان مرغ و گشوتمان پر ، فریاد بلند میکنیم و حرف مفت میزنیم و البته زیاد هم میزنیم و شعارهای آنچنانی میدهیم . اما وقتی بهمان فشار آمد و ته جیبمان شپش قاب انداخت و عنکبوت ته همان جیب لانه ساخت انوقت ین این ننه مرده ها گردن کج میکنیم و پایش بیافتد به غلط کردن و شکر خوری میافتیم تا سنار سه شاهی گیرمان بیاید .
شریعتی خدا بیامرز میگفت به این مذهبیها بگویید درست مه اقتصاد مبنا نیست اما اصل است . این سخنش جدی جدی دارد برایم وجدانی میشود . خدایی کاد الفقر ان یکون کفرا
_____________________________
دوم خرداد گذشت . 11 سال از آغاز حرکت اصلاحی . یادش به خیر . کاش قدرش میدانستیم . کاش قدرش میدانستند و با ترس و لزر بد تر از مرگ اینگونه نمیشد . کاش ... کاش ... کاش ... . کاش این سوء استفاده ها نبود تا میشد خاتمی را اساسی نقد کرد .
اگر خاتمی قدری رادیکالتر بود چه میشد .
سوم خرداد . یاد شیران خونین شهر
یاد مقاومت 34 روزه شیربچه های ایرانی در خرمشهر . یاد محمد جهان آرا . محمد نبودی ببینی شهر آزاد گشته . خون یارانت . پر ثمر گشته .
جدا کو جهان آرا . کو جهان آرا
چهارم خرداد .
آنها ستارگاني بودند كه در تاريكي درخشيدند و راه جهاد را گشودندو بستري شدند براي جاري شدن سيل خروشان انقلابي جوانان مسلمان و متعهد ميهنمان در جهت استمرار بخشيدن به جنبش اسلامي و رشد آن در ميان خلقهاي تحت ستم . این وصف آیت الله فقید پدر طالقانی است . ابوذر زمان و سلمان زمانه .
. مردان مرد . یادشان گرامی
______________________
_____________________
دوستان ناديده راديو سوتك !
از لطفتان سپاسگذارم
آنچه در ذيل ميشنويد از راديو سوتك در ايام بازداشت بنده در تاريخ 30 دي 1386 در برنامه 26 اين راديو پخش شده است

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, May 18, 2008

هشدار ! از رنجی که میبریم( صبر تا كي ؟ سكوت تا كجا ؟)

سرمای دهشتناک دی و بهمن سال گذشته به اوج خود رسیده بود و من در سلولی در بند 209 زندان اوین به یاد آوری خاطرات گذشته مشغول بودم . سالهای گذشته اش در روزهای اول بهمن ماه مراسم سالگرد زنده یاد مهندس بازرگان را در حسینیه ارشاد شاهد بودیم . همفکران و همراهان ایشان که دیگر کمری خم کرده اند و مویی سپید آمده بودند تا در کنار دانشجویان و نسل نوخاسته و جوان یاد بازرگان فقید را پاس بدارند و نسل جوان نیز میخواستند نشان دهند که هنوز راه اندیشه و منش بازرگان در میانشان زنده و پابرجاست .
در ان سرمای استخوان سوز امیدوار بودم که محفل انس ارشادیان در سالگرد اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی و دبیرکل فقید نهضت آزادی ایران مانند سال گذشته پر از گرمای شور و عشق و شعور نسل جدید و دست پر مهر و پدرانه پیران نهضتی و بزرگترهای جنبش روشنفکری مذهبی باشد . چه کیست که نداند روشنفکری مذهبی در ایران فرزند پدرانی چون بازرگان و طالقانی و سحابی و همچنین کانون نشر حقایق اسلامی استاد شریعتی و بزرگواری چون استاد احمد زاده است که روزگاری با زادن فرزندانی مانند دکتر شریعتی و حنیف نژاد و بزرگان جاما و ... با فریاد زدن اسلام محمدی و تشیع علوی و حتی تسنن نبوی قصد زدودن پیرایه هایی را داشتند که در طول قرون و اعصار بر پیکره اسلام عزیز جا خوش کرده بود و توسط تشیع سیاه صفوی و تسنن فریب اموی محافظت میشد . و البته امروز هم آن پروژه و تلاش کم و بیش ادامه دارد و هنوز هستند مردان و زنانی که اندیشه توحیدی و عقلانیت توحید محور را چراغ راه خود بدانند و مشعل راه عرفان ، برابری و آزادی را فرا روی خود داشته باشند . گرچه در نقشه راه تفاوت هایی دارند و داشته اند .
اما صد افسوس که پس از آزادی از بند و البته ان هم به قید وثیقه ، متوجه شدم که در تهران 1386 و 30 سال پس از پیروزی انقلاب بهمن 57 و استقرار نظام جمهوری اسلامی برگزاری مراسم سالگرد برای اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی و یکی از شخصیت های موثر در پیروزی انقلاب از دیدگاه حاکمان گناهی است نابخشودنی و قطعا مستوجب عقوبت .
اما خب ! پیش خود گفتم این کار را به بهانه نامه رهبر فقید انقلاب در مورد نهضت آزادی که بارها صحت و سقم انتساب نامه به ایشان توسط نهضت آزادی زیر سوال رفته و مواضع مخاطب نامه ، وزیر کشور وقت - البته اخیرا ایشان مواضع جدیدی گرفته اند ( در یکی از روزنامه ها اگر اشتباه نکنم خواندم) انجام گرفته و تازگی ندارد .
تازه مگر چند سال است که میگذارند مراسم مهندس بازرگان برگزار شود ؟ آن سمینار 2 روزه هم از الطاف وزارت کشور آخرین دولت اصلاحات بود .
اسفند ماه و در سالگرد رحلت رهبر فقید نهضت ملی هم که سالهاست ممانعت علنی ایجاد میکنند . انگار نه انگار که ملی شدن نفت ایران مدیون این مرد بزرگ است . مصدق رهبر ملی همیشه ایرانیان است آقایان !
گذشت تا فروردین 1387 و سالروز وفات مرد ایمان و اخلاق دکتر یدالله سحابی . از روز وفات او و مراسم تشییع پیکرش که حتی نیروی انتظامی به احترامش کلاه از سر برداشت . (گزارش روزنامه های آن روز) آن روز مقام رهبری نظام هم طی نامه ای دکتر سحابی را مردی منصف و بدون غرض ورزی ، ديندار و متعبد و درست کردار خواند . ولی امسال مدعیان عدالت محوری در دولت نهم در سال نوآوری طی یک حرکت نوآورانه ! مجوز برگزاری مراسم را نه در حسینیه ارشاد و نه در سر مزار آن فقید سعید در امام زاده عبدالله ندادند .
اما جمعه 27 اردیبهشت امسال ماه شاهد نوآوری جدیدی در عرصه برخوردهای امنیتی بودیم . اعضا و همفکران نهضت آزادی ایران و در راس آنان هاشم صباغیان و مهندس توسلی و دکتر توسلی و ابوالفضل بازرگان حضور داشتند در این روز تلاش کردند تا در سالگرد تاسیس نهضت بر سر مزار عضو موسس نهضت یعنی آیت الله سید محمود طالقانی که پدری بود برای ملت و به مانند ابوذر و سلمان برای انقلاب حاضر شوند و به مقام و الای این مرد کبیر که به حق به قول دکتر شریعتی چون مناره ای در کویر در سالهای مبارزه راهنما بوده و هست ادای احترام کنند .
ادای احترام طالقانی به مزار مصدق کبیر در سالهای اولیه پیروز انقلاب
اما این موی سپیدان حتی مجوز حضور بر سر مزار طالقانی را پیدا نکردند و با برخوردی زننده روبرو شدند . تاجایی که با هل دادن هاشم صباغیان ، این مرد شریف به زمین میافتد .
حال سوال اینجاست که از کی تا به حال باید برای حضور بر سر مزار اموات هم از آقایان اجازه گرفته شود ؟ مگر بهشت زهرا هم مکانی امنیتی است یا زیارت مزار طالقانی جرم که اینان اینگونه برخورد میکنند ؟
ادب حکم میکند که مراعات حال موسپیدان را بکنند و اینگونه با ایشان برخورد نکنند . آن برخوردی که با صباغیانی که در بهمن ماه و در آنچه صدا و سیمای اصولگرا از آرشیو خویش بیرون کشید به عنوان عضو کمیته استقبال 12 بهمن معرفی میشود و همواره در کنار بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی نشان داده میشد به واقع چه معنی میتواند داشته باشد ؟
طرف اینجاست که اعضا و همفکران هضتی پس از اینکه نتوانستند بر سر مزار آیت الله طالقانی حاضر شوند بر سر مزار شهید دکتر مصطفی چمران که از بنیانگذاران نهضت آزادی در اروپا و امریکا بودند حاضر شدند . سوال اینجاست که اگر حضور حزبی جرم است به چه دلیل مجوز حضور بر سر مزار دکتر چمران داده شده است ؟ اصلا نهضت آزادی بر اساس کدام رای دادگاه صالحه غیرقانونی اعلام شده که حضور به نام نهضت و برگزاری مراسم به نام نهضت یک عمل مجرمانه تلقی میگردد ؟
آیا مزار طالقانی و نشر نام طالقانی و اندیشه او موجب نگرانی و وحشت مسئولان را فراهم آورده است ؟ آیا حضور نهضتی ها بر سر مزار طالقانی بر مشروعیت یا عدم مشروعیت نهضت آزادی تاثیری دارد ؟ چنین ممانعت عجیبی چگونه تفسیر میگردد ؟
سوی دیگر سخنم خطاب به نیروهای اصلاح طلب و به طور مشخص جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است . سکوت معنا دار این احزاب در برابر تضییع حقوق نهضت آزادی به چه دلیل است ؟ آقایان فراموش نکنند که این بلا ممکن است سر خودشان هم بیاید !
و همچنین دوستان ملی مذهبی هم چند صباحی است سکوت پیشه کرده اند . آیا درست تر نبود در برابر آنچه بر سر مراسم بازرگان و سحابی و این آخری سالگرد نهضت آمد اعتراض مدنی خو را سازمان دهند ؟
اگر حاکمیت از برگزاری مراسم 29 خرداد برای دکتر شریعتی و یا 19 شهریور برای آیت الله طالقانی و یا برگزاری مراسمی در ارشاد و توسط نهضت آزادی یا نواندیشان دینی در 31 خرداد برای دکتر چمران ممانعت کند آیا باز هم زبان به کام میگیرند و سکوت اختیار میکنند ؟
خط قرمز سکوتتان کجاست ؟ دوستان ملی مذهبی و اصلاح طلبان باید خط قرمز خود را مشخص کنند . یادمان نرود اندیشه نوگرایی دینی و مذهبی و اصلاح طلبی مدیون طالقانی و سحابی و بازرگان و شریعتی و چمران و شجره طیبه روشنفکری دینی و مذهبی در ایران است . نگذاریم حتی یاد بزرگان این نحله توسط حاکمیت به عملی مجرمانه تبدیل شود .
ظاهرا تلاشی در جریان است که این نحله فکری حذف و یا حاقل تخدیر شده از درون تهی گردد . بازرگان و مصدق زدایی و سحابی و طالقانی و حتی شریعتی و چمران زدایی مدتهاست که آغاز شده است و با تحریف شخصیت ایشان ماهیت حقیقی این یگانه مردان سالهاست که زیر پوشش تبلیغات رسمی حاکمیت پنهان شده است . حتی این تبلیغات رسمی به مرد بزرگی مانند امام موسی صدر (حفظه الله) هم رحم نکرده و او را نیز آنگونه که خود میخواهند نه آنگونه که بود و امید که هست به خورد جامعه جوان ما میدهند .
باید هشیار بود . این روزها به واقع دینداری مانند نگه داشتن آتشی بر کف دست است . دفاع از اسلام اصیل و اندیشه علوی و نبوی جسارتی میخواهد که روزگاری بود و امروز آن جسارت مردان دهه 40 و 50 کمتر به چشم میآید .
امید که حالمان به شود که الهی حول حالنا الی احسن الحال
پینوشت 1: 60 سال است که خانه فلسطینیان توسط عده ای فاشیست که این بار به سوء استفاده از دیانت موسوی متوسل شده اند اشغال شده است . از آن روزی که مصدق کبیر روابط خود را با اسرائیل قطع کرد و مجدانه از سازمانهای آزادیبخش فسطینی حمایت تا امروز سالهاست که صهیونیسم بین الملل بر عرض و ناموس فلسطین میتازد و جهان سرمایه داری پوزه بند بر دهان زده و ساکت مانده است .
پس ازقانای اول و صبرا و شتیلا قانای دوم امروز غزه صحنه ایجاد فاجعه ای انسانی است . سبعیت سرمایه داری در غزه خود را عیان کرده است و بر سر جهان فریاد میزند .
صهیونیسم بین الملل به عنوان نماد افسار گسیخته هاری سرمایه داری امروز به جان ملت محروم فلسطین افتاده و جان خلق محروم فلسطین را میستاند . شاگردان تلمود با دور شدن از دستورات حقیقی موسای رسول تلافی هولوکاست را نه بر سر مسببین اصلی آن یعنی فاشیزم زاده سرمایه داری غربی که بر سر خلق مستضعف فلسطین و خاورمیانه در میاورند و ظالمانه جان فرزندان شاخه زیتون را میگیرند .
آرزویمان رهایی ملت فلسطین است . حتی اگر جهان سرمایه داری نخواهد .
به امید رهایی خلق در زنجیر فلسطین
درود بر روح بلند کوشنده گان فقید فلسطینی از ابوعمار تا جرج حبش تا شیخ یاسین و رنتیسی
پاینده مبارزات ملتهای محروم در جهان در برابر استبداد و استعمار و استثمار
پی نوشت 2 : مدتی بود ننوشته بودم . در نظر دارم من بعد با مقالات و مطالبی نقد محور یا تحلیلی و تحقیقی بلاگ را به روز کنم . این نبود کامپیوتر هم خود مزید بر علت شده است . اما خب ! گاهی در برابر ظلمهای آشکار سکوت را بر خویش حرام میدانم
_______________________
يك نكته ! از يادآوري بحث زندان به هيچ وجه قصد خودنمايي نداشتم . زندان ماه آنهم فقط دوماه در برابر رشادتهاي عزيزان از طيف هاي مختلف سالها در دهه هاي گوناگون حتي قطره اي هم نيست و من دست و پاي همه اين غيورمردان و زنان را ميبوسم .
________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, May 3, 2008

به كجا چنين شتابان آقاي قوچاني!

اشاره : اين مقاله توسط ايميل براي دوستان عزيز و بزرگوار شهروند امروز فرستاده شد . اما ظاهرا دوستان بزرگوار دموكرات منش ما اين حقير را لايق انتقاد نداسته اند .
شايد دوستان حق انتقاد را هم فقط حق دوستان عزيز ليبرال منش خود ميدانند و منتقدان را شايسته نقد نيز نميدانند . به هر حال اين نقدي است بر آنچه برادر گرامي آقاي محمد قوچاني در سرمقاله شماره 42 شهروند امروز نگاشته اند .
بايد كه مفيد فايده افتد .
تا امروز كه عزيزان همراه در پايگاه اطلاعاتي نيروهاي ملي مذهبي ايران مبادرت به نشر اين نقد كرده اند . تا خداچه خواهد .
با عرض معذرت

و اما سخن :

خداوند رحمان رحيم كه رحمت واسعه اش بر همه آدميان امري است واضح و مبرهن در مصحف شريف خود يعني قرآن كريم ميفرمايد : ما پيامبرانمان را با بينات فرستاديم و با ايشان كتاب و ترازو نازل كرديم تا مردمان را براي قسط و عدل (قسط در قران مرتبه اي بالاتر از عدل است) برپادارند و قيام كنند .
هر انديشه رهايي بخشي با اتكا بر آزادي و برابري مردمان سعي در نجات ايشان از وضعيت اسف آور موجود به سوي وضعيت مطلوب دارد و در اين از هيچ كوششي فروگذار نميكند . اديان الهي و بطور اخص اسلام عزيز نيز با تلاش براي رهايي از اصر و اغلالي كه بشر بر دست و پاي بشر همنوع خود ميبندد و همچنين بشر با خلق غير نيكو و پليد بر دست و پاي خود ، در تلاش براي آزادي انسان است تا اين انسان آزاد و برابر با همه همنوعانش آزادانه و رها از قيد و بندهاي دنيايي تنها و تنها به پرستش خداوند يگانه بپردازد و از طريق اين ديدگاه توحيدي از بندگي هركه غير اوست آزاد شود
اما آنچه ميخواهم در باره آن بطور اخص سخن بگويم به بخشي از سخنان آقاي محمد قوچاني در سرمقاله شماره 42 شهروند امروز و بخصوص به بخش اخر يا اگر بنا به ستون بندي و صحفه آرايي ناشران اين نشريه باشد به ستون آخر قلمفرسايي آقاي قوچاني اشاراتي بكنم و سخناني را خدمت ايشان و خوانندگان ايشان عرض كنم . اشاراتي كه شايد براي اهل انديشه و انصاف و آنان كه قلم را نميفروشند و قلم را آزاد و رها ميخواهند مفيد فايده باشد . چه آنان كه براي نواله اي هرچند ناگزير قلم – اين توتم مقدس قبيله آزادي و برابري و رهايي – را ميفروشند نه شايسته اند كه مخاطب باشند و نه براي ايشان سخني گفته شود . زماني كه ايشان آخور معيشتشان را بر خود فروشي و انديشه فروشي معيين كرده اند بعيد ميدانم بتوان با ايشان سخني گفت يا شنيد . بر فرض هم كه قانع شوند باز اين مصلحت پليد نان و جيب كه هم پول است و هم قدرت و هم اعتبار نميگذارد كه سخن منطقي و حق عقلاني را بشنوند و بپذيرند و به كار بندند .
اما بعد
در مقاله ياد شده آقاي قوچاني به بررسي فيلم فتنه انگيز فتنه ميپردازد و به حق ، اسلام مورد اشاره وايلدرز را اسلام طالباني و پيامبر آن را نه رسول رحمت و شفقت و عدالت كه بن لادني ميداند كه خود دست پرورده دستگاه امپرياليستي است و ديوانه اي است كه زماني عليه دشمنان بلوك غرب (يعني بلوك شرق) ميجنگيد و به بهانه دين ، توده ها را براي كمك به جنايتي به نام امپرياليسم و جناج سرمايه داري بسيج ميكرد . گرچه طرف مقابل هم بنا به تعبير بخشي از همين جماعت كمونيست كه خود را از اين بلوك جدا ميكردند خود نوعي سوسيال امپرياليسم بود ، اما به هر حال منافع غرب را در تمامي دنيا تهديد ميكرد و مانع از تك خوري هيولا وار ايشان بر سر جهان ميشد .
همچنين بر اين بخش از سخن اقاي قوچاني كه بر عدم شناخت ما از سيره نبويمان اشاره دارد صحه ميگذارم كه هنوز قليل اند كساني كه مدعي دينداري اند و از سيره دقيق پيامبر گراميمان با خبر كه متاسفانه شيعيان غالي مسلك از سويي و سنيان اموي مرام (در برابر تشيع علوي و تسنن نبوي) با به محاق بردن سيره حقه رسول الله هركدام به دنبال نان خويش اند و از نمط دين به دنبال كلاهي براي خود . وقتي سيره و انديشه نبوي در محاق ميرود و به جايش سيره فلان يار امامان معصوم (هرچند محترم و قابل تعظيم و تكريم) تبليغ ميشود و يا دقيقا آنچه در مثلا فصل غلو بحار كه مصاديق غلو است رواج ميابد و دينداري مداحين ، محور چهره اصلي مورد تبليغ دين ميگردد بايد هم كه چهره اصلي رسول گرامي اسلام زير مه اين نوع تبليغ ها بماند . از سوي مقابل نيز با تبليغ انديشه هاي ضد شيعي توسط كلني هاي وهابي و حنفي هاي تند رو بطور مشخص در پاكستان و سعودي به انديشه ضديت با شيعه دامن زده ميشود و اينبار بر خلفا و بزرگان ديني اهل سنت تاكيدي بيش از رسول گرامي اسلام ميشود . هر دو افراط موجب ميگردد تا چهره اصلي و اخلاق و منش و سيره حقه پيامبر عظيم الشان زير هاله اي پوشيده شود .
هر دو اين نقدها قبول . هنوز هستند بسياري كه مدعي شناخت رسول معظم اند اما هنوز به عنوان مثال سيره ابن هشام را كه يكي از قديمي ترين سيره ها در باب رسول گرامي اسلام است نخوانده اند يا اصلا نديده اند . مدعيان بي سوادي كه خود موجب خلط مبحث هاي بسيار در حوزه هاي ديني و فكر ديني ميشوند .
اما موضوع اصلي سخن من جاي ديگري است . در انتهاي اين مقاله آقاي قوچاني به دلايلي كه تا اين لحظه بر نگارنده كاملا پوشيده مانده به يكباره بحث چپ هاي مسلمان يا مسلمانان چپ گرا را پيش ميكشد و به نقد شديد اللحن ايشان ميپردازد .
با توجه به سابقه آقاي قوچاني در حضور در موضع يك ليبرال ايراني كه اتفاقا در يكي از مجله هاي جناح سرمايه داري ليبرال ايران مينويسد و همچنين سابقه حضور به عنوان سردبير در روزنامه شرق كه شايد اصلي ترين روزنامه طيف ليبرال مسلك ايراني در طول سالهاي اخير ايران بود را داشتند بعيد نيست كه ايشان از چپ ها نقدي جدي بكنند . كاري كه پس از حضور فرزندان چه گوارا در پائيز سال گذشته در ويژه نامه اي به نام(( ما را چه به چه)) انجام دادند . البته انتظار ميرفت كه در سالنامه شهروند امروز با توجه به بازداشت گسترده چپهاي دانشگاهي ايران اشاره يا حمايتي از سر آزادي خواهي و دموكرات مسلكي بشود كه خب ظاهرا مصلحت محافظه كاري ظاهرا عجين با ليبراليسم ايراني نگذاشت كه چنين شود .
اما منظور ايشان از چپهاي مسلمان هم فكر ميكنم براي اكثريت عزيزان مشخص باشد . شريعتي ، انديشه اش و هواداران و هم انديشانش ، نخشب كه علنا تز سوسيال دموكراسي ديني يا معنوي را مطرح كرد ، طالقاني كه پدر و يار و همدم طيف هاي راديكال چپ در ايران بود و بنيانگذاران مجاهدين و بطور مشخص حنيف نژاد شهيد كه مكتب را راهنماي عمل دانستند و به دنبال ضربه زدن مسلحانه (البته پس از كسب صلاحيت و مقدماتي مفصل)) به رژيم قصاب شاه بودند .
ايشان چنين ادعا كرده اند كه اولا : (( ترديدي نيست كه اسلام گرايان چپ گرا يا چپ گرايان مسلمان در نيم قرن اخير چون ميخواستند از پيامبر اسلام رهبر يك انقلاب بسازند و مدينه النبي را بدل از جامعه بي طبقه توحيدي بگيرند در ساختن اين تصوير نادرست از آن چهره عقلاني و عرفي نقش بسزايي داشتند .))
در اينجا آقاي قوچاني مدعي شده اند كه چپ گرايان مسلمان قصد ساخت يك رهبر انقلاب از پيامبر را داشتند . سوال اينجاست كه مگر اولا پيامبر ، انقلاب (به معناي تحول و دگرگوني فرهنگي و نه انقلاب سياسي) در ساخت شبه جزيره ايجاد نكرد ؟ اينجا اشتباه اول آقاي قوچاني است كه معناي انقلاب در انديشه شريعتي (به عنوان شاخص اين طيف شريعتي را ملاك گرفته ام و با مشخصات فكري او به دنبال رفع ابهامات وارده ميروم.) را انقلاب سياسي ميگيرد . انقلاب در انديشه شريعتي يعني تحول فرهنگي در ساخت اجتماعي ،‌اقتصادي متن . انقلاب در انديشه شريعتي با تكيه بر آيه شريفه ان الله ما يغيروا بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم و انديشه تغيير اقبال دلالتي فرهنگي دارد . همانطور كه او كار فرهنگي را اصل ميدانست و بر آن اصرار داشت .
در ضمن مدينه النبي و جامعه بي طبقه توحيدي از ديدگاه آقاي قوچاني چه معناي ميتواند داشته باشد ؟ آيا جز اين است كه جامعه بي طبقه توحيدي جامعه اي است آرماني كه در آن با نفي طبقات كه عامل تبعيض در ميان خلائق ميشود با محوريت توحيد و نفي هرگونه شرك در برابر هر قدرتي به دنبال سعادت جامعه است ؟ اصلا مگر قرآن وعده زعامت بر زمين را به طبقه فرودست جامعه يا مستضعفين نميدهد ؟ مگر قران ايشان را وارثان زمين نميداند ؟
مگر عملكرد پيامبر و رسولان ماقبلش در نفي طاغوت و انقلاب فرهنگي (با انقلاب فرهنگي در چين و ايران قياس نشود . منظور دگرگوني در فرهنگ متن با آگاهي بخشي و كار آگاهي بخشانه و به قول شريعتي پيامبرانه است . اين را گفتم تا احيانا با شيطنت كلمه انقلاب فرهنگي بد برداشت نشود.) در جامعه خودشان نبايد براي ما معيار ايمان و ديانت نصب العين عملكرد باشد و خط كلي عملمان را از اين سيره شريفه بفهميم و برداشت كنيم ؟ خط عدالت طلبي و آزادي خواهي و نفي ظلم و تبعيض انسان از انسان كه از ابراهيم بت شكن تا محمد رسول الله مگر براي ما نشان و چراغ راه نيست ؟
تنافر يا تضاد عقلانيت با اين گونه عملكرد چيست ؟ البته عقلانيت سود محور و ابزاري را مراد ندارم . بلكه عقلانيتي را مراد ميدارم كه به تعبير مولانا عقل كلي آموزنده آن است و عقل جزئي راه به آن ندارد .
تضاد با ظلم در حركت موسوي و رحمانيت در سيره عيسوي با عملكرد هم انقلابي هم رحماني نبوي و علوي منافاتي ندارد برادر گرامي !
همچنين ايشان در بخشي ديگر با برشمردن اين نكته كه بر خلاف اين نكته كه اولين گرونده به رسول گرامي خديجه از فرادستان است و نفي ادعاي به قول خودشان چپ گرايان كه حواريون پيامبر از فرودستان بودند به دنبال اثبات اين نكته است كه امثال شريعتي يا طالقاني يا حنيف و نخشب با تاريخ گزينشي برخورد ميكرده اند . سوال اينجاست كه به جز خديجه كه اولا سرمايه دار به آن مفهومي كه امروز مطرح است نبود و تنها وضع ماليش از بقيه قدري بهتر بود ديگر كدام به قول ايشان فرادست در اولين روزها و 13 سال سختي مكه به پيامبر گرويد ؟ آيا حضور يك چهره استثنا را ميتوان قاعده گرفت و اصالت اين نكته كه گروندگان به پيامبر افراد فرودستي بودند كه زر و زور و تزوير زمانه ايشان را به ستوه آورده بود و انديشه نبوي را نجات بخش براي خود دانستند را فرو نهاد ؟ اين سوالي است كه آقاي قوچاني بايد پاسخگو باشند .
ايشان در جايي ديگر مدعي شده اند كه اسلام مراعات كننده حقوق ، نسبتي با انديشه اين به قول ايشان راديكالهاي چپ ندارد . سوال اينجاست كه مگر تمام داد و قال اين طيف بر اين نكته استوار نشده كه چرا سرمايه داري و سرمايه سالاري مدعي دين در هر چهره اي و غير مدعي دين نيز در هر چهره اي حق اوليه انساني آدمهاي زنده به ما هو آدم را انكار ميكند ؟ نفي ظلم طبقاتي و زور سرمايه داري تلاش براي پاسداري از حقوق انسانهاست . تلاشي كه تا امروز نيز ادامه دارد و براي ان خونها رفته است و اين طيف اتفاقا براي نيل به هدف عاليشان جانها فدا كرده اند . تلاشي كه ادامه خط تلاش و مبارزه موسوي براي نفي سرمايه داري زور دار زرمند تزوير محور فرعوني براي رهايي طبقه فرودست آن روز يعني بني اسرائيل است . گاهي لقمه را چرخاندن و با كلمات ، مردمان را بازي دادن در جاهايي كم ميآورد برادر !
ايشان همچنين در فرازهاي ديگري همچنان بر اين نكته اصرار ورزيده اند كه : (( چپ اسلامي كه با ناديده گرفتن وجوه انساني و ملموس حيات پيامبر اسلام در جهت قلب حقيقت اسلام نبوي كوشيد جنگجويي را جايگزين صلح دوستي ، خيالبافي را جايگزين واقع گرايي و مرگ جويي را جايگزين زندگي دوستي كند تا از پيامبر اسلام اين اصلاح گر عصر خويش يك انقلابي بسازد . مقامي كه قرار بود از آن چهره اي چون ماركس شود اكنون در چنگال بن لادن قرار گرفته است .))
اولا اين طيفي كه ذكر شد تمام فريادشان بر اين بوده كه وجوه انساني ديانت انكار شده بايد براي احقاق آن مبارزه كرد . ثانيا اگر منظور آقاي قوچاني از مبارزه براي عدالت و آزادي ، جنگجويي و آرمان جامعه مهدوي با تصوير جامعه بي طبقه توحيدي(كه تصويري قابل تحليل در ظرف زمانه خود است و امروز قطعا قابل نقد و به روزرساني البته با همان ارمانها و هدفها) ، خيالبافي و فرهنگ حسيني و آمادگي هر لحظه براي مرگ كه حاسبوا قبل ان تحاسبوا ، مرگ جويي است ايشان راست ميگويند ؟! بعد هم ايشان اولا اثبات كنند كه بين اين طيف فكري و ماركس و بن لادن شباهتي وجود دارد و بعد مدعي چنين مدعايي شوند . انصافا تشبيه انديشه امثال شريعتي با ماركس با بن لادن جز زهر خند و تاسف براي بي اطلاعي نويسنده چه امر ديگري را ميتواند در ذهن متبادر كند ؟
همچنين باز در فرازي ديگر آقاي قوچاني عزيز چنين افاضه فرموده اند : (( چپ گرايان مسلمان نه تها رفتار فردي پيامبر اسلام را از مسلمانان و جهانيان پنهان داشتند بلكه رفتار سياسي آن حضرت را نيز به نسيان سپردند.))‌و همچنين مدعي شده اند كه در انحصار گيري سنيان افراطي پيامبر را تقصير همين طيف است .
اولا معلوم نيست در دنياي رسانه و اطلاعات چگونه اين به قول ايشان چپ گرايان مسلمان و در واقع انديشه مبتني بر عرفان ، برابري و آزادي كه امروز مولد روشنفكري مذهبي (و نه ديني با تفكيك آقاي تقي رحماني) در ايران شده به پنهان كاري سيره رسول گرامي پرداخته اند و مثلا رفتار سياسي پيامبر را به فراموشي سپره اند ؟ در دنياي رسانه و اطلاعات اين هم از آن حرفهاست .چنين كاري آقاي قوچاني قدرت سياسي ميخواهد كه اين طيف مورد هجمه شما هيچگاه نداشته اند و هميشه حكومتهاي ضد انسان و ضد برابري و ضد آزادي در تمام جهان آن ها را مورد هجمه قرار داده اند . در ضمن دليل اصلي انحصار گرايي بن لادن و يارانش نه طيف مورد ذكر بلكه حمايتهاي بي دريغ امپرياليسم تا قبل از فاجعه 11 سپتامبر و حمايتهاي دول ارتجاعي مانند سعودي و پاكستان مشرف و طالبان است كه موجبات چنين گستاخ شدن اينان را فراهم آورده و مولود آن هم جنايت در ابعاد وسيع بر عليه بشريت در تمام جهان است .
نكته جالبي كه قابل ذكر است اين است كه اصولا تا قبل ا زرسيدن آقاي قوچاني به فراز مربوط به به قول ايشان چپهاي مذهبي بحث ايشان به خوبي منعقد شده و اصلا معلوم نيست كه آيا اين هجمه به طيف مورد نظر ايشان ربطي به اصل قصه مقاله ايشان دارد يا خير ؟
به هر حال قابل توجه آقاي قوچاني و همفكرانشان كه به قول ايشان چپ هاي مسلمان به دنبال سه آرمان عرفان ، برابري و آزادي با تكيه بر اصول سيره نبوي و علوي براي حقوق ناس مورد خطاب قرآن بر اساس متد مبارزه در قران و مثالهاي مشخصي چون موسي در برابر فرعون يا شاهدهايي چون سيره مولي الموحدين علي هميشه در عرصه حاضر بوده اند . حضوري كه ظاهرا سرمايه سالاران و خادمان ايشان را هيچ گاه خوش نميآيد .
در آخر سخني با آقاي قوچاني دارم كه برادر عزيز !
قرآن اگر بدين نمط خواني
ببري رونق مسلماني

_________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin