Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com نواي ني: April 2008

Saturday, April 26, 2008

بت پرست سياسي ما هستيم يا شما ؟ منصف باش برادر

هنوز انتخابات مجلس به اعلام نتايج دور دوم نرسيده كه ظاهرا دوستان اصولگرا به فكر انتخابات رياست جمهوري افتاده اند و به دنبال حذف رقباي احتمالي از صحنه بر آمده اند . بخصوص كه دكتر عارف معاون اول خاتمي عزيز هم به صحنه آمده و برخلاف بي ادبي برخي شيوخ ،‌ اعلام نموده كه اگر خاتمي نيايد من ميآيم .

اما غرض از اين نوشتار رويداد ديروز و ارتباط آن با بودن يا نبودن خاتمي در عرصه سياست در اين مملكت است .
در هنگام راي دادن خاتمي در جواب شوخي بهمن هدايتي عزيز ،‌شوخي را با لحني شوخ طبعانه كه مخصوص طبع شاد و خوش برخورد اوست پاسخ داده و شوخي اين عكاس جوان را تائيد كرده اند .
بگذاريد روايت را از زبان همين عكاس جوان و عزيز خبرگزاري مهر بخوانيم :
((نظری در مورد انتخابات آتی ریاست جمهوری و آمدن و نیامدن خاتمی سئوال کرد و سید بازهم می خواست همان جوابهای کلیشه ای را بدهد که من یهو گفتم: حاج آقا دیگر از نظر سیاسی بازنشست شده اند! که خاتمی چند لحظه مکث کرد و با دست منو نشان داد و گفت: بله! بله! ایشون درست می گن ، من دیگر بازنشسته شده ام!))
و بعد خود اضافه كرده كه :
((یعنی یه جورایی این جواب را کلاشینکف گذاشت در دهان خاتمی!))
اميدوارم كلاش عزيز ديجيتال شوخي كرده باشد و منظورش اين نباشد كه او اين حرف را واقعا در دهان خاتمي گذاشته يا مثلا خاتمي جسارت طرح چنين موضوعي را نداشته و حتما بايد ايشان ميگفته تا او با كشيدن نفسي راحت آن را تائيد كند !
خاتمی: من بازنشست شده ام دیگر!
در اين ميانه چند نكته قابل طرح است
اول اينكه جناح اصولگرا ظاهرا از حالا كابوس خاتمي را بالاي سر خود ميبيند . خاتمي هنوز بر اساس نظر سنجيها محبوبترين چهره سياسي زنده ايران است و با فاصله اي آرماني و دست نايافتني از بقيه جلوتر قرار دارد . در صورت حضور او در صحنه سياسي و بطور اخص انتخابات رياست جمهوري احتمال راي اوردن وي امري است قريب به يقين و اتفاقا همين نكته است كه موجبات ترس و وحشت اصولگرايان را فراهم ساخته است .
ثانيا خبرنگار مخابره كننده از نيروهايي كه خود نيز در ميان دوستان اصولگرا غريب افتاده است . زماني به او به دليل علاقه اش به بنيانگذاران نهضت آزادي ايران توهين ميكردند و با او برخورد كردند . خود او در لينكهايش نسبت به تند رويها و راست رويهاي افراطي امثال پاسداران لقب كيهان بچه ها به اين طيف داده است .
اينكه چرا او به چنين كاري دست زده و همچنين متاسفانه خود به تائيد خبر مبادرت ورزيده هنوز براي من روشن نيست . اما نه تاختن
برخي دوستان به او را منصفانه ميدانم و نه دفاع غير مسئولانه او از اين شوخي بي خودي خبر شده .

خاتمي هرچه هست نماد و پرچم اصلاح طلبي خرداد 76 است كه اصلاح طلبي آرام و البته در چهارچوب نظام را نمايندگي كرده و ميكند . براي دور بعد رياست جمهوري با توجه به وضعيت خطرناك كشور حضور او ضروري است و قطعا شخص خاتمي اين خطر را درك كرده و خواهد آمد . بنيادگرايي سم است امروز براي خاورميانه و قطعا خاتمي و هيچ يك از دلسوزان كشور نميخواهند بر كشور حاكم شود . امروز نشانه هايي هويدا از شكل گيري روند بنيادگرايي و سلفي مسلكي در متن حاكميت و جامعه ايران مشاهده ميشود . مسلم بدانيد خاتمي هنوز بر خلاف برخي از مسئولين سابق كه امروز ديگر مسئوليت اجتماعي سرشان نميشود و به جاي انجام وظيفه ملي ،‌ خلقي خود به دنبال نقاشي و شعرگفتن افتاده اند و انگار نه انگار كه خاني آمده و رفته . هرزچندي هم محض رفع تكليف سخني ميگويند و به جاي خدمت به خلق به دنبال حفظ محبوبيت ديروز جمع كرده خويش اند .
در برابر اين خط عافيت طلب هم خط و عملكرد مهندس بازرگان تمام قد حاضر است . بازرگان در اوج دوران انقلابي گري با صداقت بر روند تكاملي و تدريجي پاي فشرد . توهينها شنيد اما قدمي عقب ننشست . او آن زمان از بسياري از مدافعين امروزش فحش خورد . اما امروز بازرگان و روش و منشش تبديل به نقشه راهي براي اصلاح طلبان شده است .
خاتمي با شناختي كه از او هست بازرگاني عمل خواهد كرد . حتي اگر بنيادگرايان و مدعيان دروغين اصولگرايي نخواهد و نتوانند خاتمي را بار ديگر در مسند رياست جمهوري ببينند .
در ضمن برادر كلاشينكف ديجيتال عزيز !‌ اولا كه توهم ناكامي ياران خاتمي هم مانند آن شوخي الياس خان نادران در باب رفراندوم است كه كوس مضحك بودنش گوش فلك را كر كرده است . ثانيا خاتمي بت نيست . اصلاح طلبان زماني خود از منتقدين اصلي او بوده اند و هنوز هستند . خاتمي بت نيست اما بهترين گزينه براي نجات از وضعيت وخيمي است كه دولت نهم براي ايران و ايراني به يادگار گذاشته است . در ضمن بت پرستي بد است قبول . اما سوال ! آقايان اجازه ميدهند تابوهاي انسان ساخته جامعه امروز ايران شكسته شود ؟ انصافا ما بت پرستيم و خاتمي را بت كرده ايم (كه اگر كسي حجم نقدهاي جوانان و بزرگان اصلاح طلب را بر خاتمي ببيند از اين ادعا خنده اش ميگيرد و بعد احتمالا چند دري وري بار مدعي ميكند) با شما با اين همه بت و تابو غير قابل شكستتان كه هيچ كدام ربطي به هيچ منبع ومقدس و متن مقدسي ندارد ؟ بت پرست ما نيستيم . بت پرست كسي است كه ... . بماند . بيش از اين براي شما احترام قائلم آقاي هدايتي !
منصفان به اين سوال پاسخي درست خواهند داد و تاريخ ميان مدعيان اصولگرايي و اصلاح طلبان و اصلاحات جويان قضاوتي درست خواهد كرد . وجدان تاريخ هيچ گاه اشتباه نميكند و بنا به خوش آمد فلاني و بهماني دروغ نميگويد دوست عزيز
در ضمن دوستان ،‌نفر سوم حاضر در صحنه نيز بد نيست نظر خود را بگويد . پاناگوليس محترم بايد اين بار اساسي پاسخگو باشد . در اين جلسه و عكس اول نوشتار اوست و كلاشينكف و آقاي خاتمي . نامش را هم كه بهمن عزيز آورده . شايد مرد نيمه پنهان بتواند پاسخ ما را بدهد
موسوی لاری: افراد دیگری در عرصه سیاست هستند که در اولویت بازنشستگی نسبت به خاتمی قرار دارند
مرز حرف و حقیقت
وبلاگ خبرنگاری را که خاتمی را بازنشسته کرد، با اسپیکر روشن بخوانید!
فارس- خاتمي: من از فعاليت هاي سياسي بازنشسته شده‌ام
تابناك - خاتمی: بازنشست شده‌ام
مهر - بازنشست شده‌ام/ درباره حذف "یاران خاتمی" از لیست بعدا صحبت می‌کنم

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, April 24, 2008

دفاع از مسيح علي نژاد ، دفاع از ميكرو آزادي موجود امروز

آواز زيباي دلفين هاي مسيح علي نژاد عزيز امروز بدل به معضلي براي اين روزنامه نگار جوان و خوش آتيه كشورمان شده است . او كه زماني به جرم افشاي حقوق هاي ميليوني حضرات نماينده مدعي اصول گرايي مجلس هفتم از مجلس اخراج شده بود و همگان ميدانند عدم مجوز حضور در مجلس براي يك خبرنگار پارلماني يعني چه ، امروز به بازي جديدي كشيده شده است .
مسيح از روزي كه از ايران رفت به دليل دفاعش از حقوق زنان از سويي و كينه قديمي اقتدارگرايان بابت حركت او و افشاي مجلس هفتمي ها مورد غضب بود و بارها مورد طعن مدعيان اصولگرايي واقع شده بود اين بار مستقيما مورد هجمه واقع شده . هجمه اي كه حتي ممكن است به بهانه آن در اولين بازگشت او به وطن عزيزش موجب بازداشت او شود .
مسیح علی نژاد - masih alinejad
اما او چه گفته بود ؟ اين بار مسيح طي مقاله اي به تشبيه رئيس جمهور نهم و مردم پيرامون او كه به او نامه مينگارند پرداخته و اينها را به جماعتي دلفين تشبيه كرده كه از صاحب خود غذا ميگيرند . تشبيهي زيبا كه از ذهني دخترانه و ظريف برخواسته است .
مسيح متهم به توهين به مردم شده است . مسيح رفتاري را نقد كرده كه پيش از اين توسط بسياري از انديشه ورزان ايراني نقد شده بود . تملق گري و به دنبال حاكم به دنبال نواله اي ناگزير افتادن خود از رذائل فرهنگ ايراني است . زنده ياد مهندس بازرگان در مقاله ناسازگاري ايراني سالها پيش رذائل فرهنگي ايراني را نقد كرده بود .
حضرات ! دوستان ! فرهنگ بلند مرتبه ايراني يكي از پرمايه ترين فرهنگهاي جهان است . شكي نيست . اما آيا خالي از خبط و خطا و رذيله است ؟ اگر اشتباه نكنم زماني مهندس بازرگان ميگفت اينكه ميگوييم هنر نزد ايرانيان است و بس منظور اين نيست كه هر چه نزد ماست نيكوست و هرچه نزد ديگران است شر و بدي و پلشتي . بلكه سخن چيز ديگري است . نقد اين رذيله فرهنگي ايراني امر جديدي نيست . در زمان مولايمان علي هم زماني كه او به مدائن رفت مردم پياده به دنبالش رفتند و دويدند . علي نقدشان كرد و گفت اين كار موجب خسرانتان ميشود . كار مسيح و سخنش نقدي است جامعه شناختي كه اتفاقا بايد مورد مداقه قرار گيرد . توهين به شعور مردم را در جريان انتخابات اخير مجلس شاهد و ناظر بوديم . به راستي رد صلاحيتهاي گسترده توهين به شعور مردم است يا اين مقاله يك روزنامه نگار ؟ مسيح يك رفتار را نقد كرده و ميتوان در جواب نقد اجتماعي او به پاسخي جامعه شناختي مبادرت ورزيد . اما اينچنين هوچي گري و حمله به يك خبرنگار بعيد ميدانم معنايي داشته باشد !
اما اگر سخن توهين به رئيس جمهور است بايد گفت كه دوستان مدعي اصولگرايي كمي نگاه به سابقه خود بياندازند . در 8 سال دولت خاتمي چقدر از سوي منابر و تريبونهاي رسمي و غير رسمي به او توهين شد ؟ مگر هر 9 روز به شهادت خود خاتمي برايش بحران سازي نشد ؟ آن روز خاتمي هم رئيس جمهور بود و امروز احمدي نژاد هم رئيس جمهور است . حديثي از مولايمان امام صادق نقل است كه آنچه براي ديگران نميپسندي براي ديگران هم مپسند . آقاياني كه ديروز توهين به خاتمي را پسنديدند فريادشان امروز حكايت قديمي يك بام و دو هواست !
اما مسيح به آقاي احمدي نژاد هم توهين نكرده است . چرا هميشه ما ايراني ها بخصوص زماني كه در مسند باشيم از نقد هراسانيم و با اولين نقد فرياد سر ميدهيم كه به ما توهين شده ؟ سخني مطبوعاتي گفته شده و در صورت ناراحتي حتي ميتوان پاسخ داد . ديگر جنجال و سوژه كردن يك خبرنگار تنها چه معنايي جز ضعيف كشي دولت نهميان ميتواند داشته باشد ؟
اما سخني ديگر هم باز مطرح است و آن واكنش مدعي شيخوخيت اصلاحات يعني شخص كروبي است . اين اتفاق در روزنامه كروبي روي داده و اصولا رسم مديران مسئول و مسئولين روزنامه هاست كه از خبرنگارشان حمايت كنند . اما كروبي !
كروبي كه يد طولايي در توهين به اصلاح طلبان و حتي برخورد با آقاي خاتمي به عنوان نشان جريان اصلاح طلبي دارد اين بار به مسيح رحم نكرده و نه تنها از او حمايت نميكند كه اگر دستش برسد او را خود متهم ميكند . در وضعيتي كه كيهانيان و فارسيان و نمايندگان مجلس هفتم طي يك تداركات وسيع كه آدم فكر ميكند ميخواهند يك دشمن قدر و عجيب و غريب را بزنند به يكباره بر سر اين خبرنگار جوان ميريزند و بي محابا و غير منصفانه و ظاهرا انتقام جويانه به او حمله ميكنند حضرت آقاي كروبي هم طي يك يادداشت به عنوان عذر خواهي در حقيقت اتهام زني جريان اقتدارگرا را به مسيح تائيد ميكند و در حقيقت از اين آب گل الود هم ميخواهد ماهي بگيرد و به اعتبار خود نزد اصولگرايان بيافزايد .
كروبي زماني مامن دانشجويان بازداشتي و كلا زندانيان سياسي بود و همه به ديدنش ميرفتند و او نيز كاري برايشان انجام ميداد . اما اين قصه براي سالهاي اوليه دهه 80 بود . از سال 84 و پس از انتخابات رياست جمهوري كروبي با دور شدن از جريان اصلي اصلاح طلبي كه امروز مورد حمايت خاتمي گرامي است با رفتاري غضنفرانه (توهين نميكنم . براي من ديگر پرونده درست نكنيد !) در جبهه اصلاحات به ريختن آب به آسياب كيهان و بيست و سي مشغول است . در انتخابات اخير نيز زماني پروژه سوزاندن خاتمي براي مجلس و نگه داشتن خود براي رياست جمهوري را پيش گرفت
و بعد به بهانه طرح تند روي و كند روي به نقد مشاركتيها و مجاهدينيهاي مجلس ششم پرداخت و تحصن قهرمانانه مجلس ششم را زير سوال برد و خدا رحمت كند مرحوم عبائي خراساني را كه اگر بود جوابي دندان شكن به او ميداد .
استراتژي كروبي در طي اين دو سال اخير عزيز كردن خود براي جريان مدعي اصولگرايي و راندن مشاركتيها و مجاهدينيها و مانند ايشان به بيرون جبهه اصلاحات و طرح خود به جاي خاتمي به عنوان شاخصه اصلاح طلبي است . تمام اينها هم براي راي آوردن و رسيدن دوباره به صندلي قدرت مطرح ميشود .
اين بار هم كروبي مسيح را دست اويز اين خودشريني قرار داده است .
اما نقدي بر خود مسيح علي نژاد نيز هست . مسيح گرامي بايد از سال 84 به اين سو حواسش ميبود و به جاي خرج كردن از انديشه و قلمش براي كروبي و دوستانش قدري بين مسير اخلاقي و غير اخلاقي دو جريان امروز اصلاح طلبي تفاوت ميگذاشت . مسيح قلمش و انديشه اش را براي كسي خرج كرد كه امروز نه تنها حمايتش نميكند كه بعيدنيست او را وجه المصالحه تائيد خود توسط مدعيان اصول
گرايي قرار دهد .
اما بايد از مسيح حمايت كرد . به شخصه از هر حركت فرهنگي و مدني كه به حمايت از مسيح بيانجامد استقبال ميكنم . شايد در ابتدا نامه اي اعتراضي بتواند گامي در حمايت از او كه در حقيقت امروز حمايت از اين حداقل آزادي روزنامه نگاران در ايران باشد . حداقلي كه از بسياري از حداقل هاي دنيا پائين تر است . اما همينش هم بايد محافظت كنيم تا باز حداقل تر نشود .
* ميكرو آزادي بر وزن ميكرو ثانيه
از کرامات شیخ اصلاحات ـ اونگ خاطره های ما
_____________________
انصافا ادب را ببينيد . عارف هم مانند كروبي همسن يا حتي بزرگتر از خاتمي است . اما اينگونه ادب را نسبت به رئيس جمهور محبوب دوران اصلاحات نشان ميدهد . ببينيد !‌تفاوت از زمين تا آسمان است
1 مي روز كارگر است . درود بر گرامي كارگران

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday, April 21, 2008

بيدارگر روح مردم مظلوم

او روح مردم مظلوم را بيدار كرد تا حيات خود را تعالي بخشد . اين بخش از سخن بانو كريستين آلبانه وزير فرهنگ فرانسه در باب پيام آوري از سلسله پيام آوران قرن بيستم يعني امه سزر بود . و البته بانو آلبانه فراموش كرده بود كه سزر هرچه كرد براي تعالي حيات همه بشريت و بخصوص بشر سياه تحت ستم استعمار كرد . سزر مانند فانون و يونسكو ، اوزگان ، شريعتي ، نخشب ، طالقاني و حنيف و همه نسل بيداران تاريخ تلاش كرد تا انسان به انچه محق ان است دست يابد . تا انسان انسان باشد نه بنده نواله اي ناگزير كه به خاطر آن به هر امري گردن نهد .
امه فرناند ديويد سزر در 25 ژوئن 1913 در جزيره مارتينيك از مجمع الجزاير آنتي فرانسه چشم به جهان گشود . مادرش خياطي از طبقه تحت ستم استعمار گران بود و پدرش نيز كارمندي ساده از كارمندان اداره ماليات كه هماره دولتها به چپاولشان ميپردازند و البته خود شاهدان اين چپاولند .
امه سزر به اعتراف تمامي همدوره ها و اساتيدش شاگردي نابغه در فوردوفرانس بود . در سال 1932 به تاسيس نشريه دانشجوي سياه دست زد و اولين نشانه هاي مبارز بودن و تلاش براي بازگشت به هويت سياه خويش را به تصوير كشيد . بازگشتي كه نه بازگشت مهوع تقليد محور كه بازگشتي اصيل بود . بازگشتي كه روشنفكرش بر اساس تاريخ و فرهنگي كه دارد روشنفكر ميشود و با تكيه بر تاريخ و فرهنگ و زبان عموم نقش روشنفكري و رسالت خودش را بازي كند . براساس همين سه شعار .
در سال 1937 با يك دانشجوي مارتينيكي به نام سوزانا روسي ازدواج كرد . پس از دو سال با ثمره عمرشان كه پسري كوچك بود به مارتينيك بازگشتند . سزر به تدريس در آموزشگاهي در فورت دوفرانس مشغول شد . جايي كه او تدريس فرانتز فانون - اين انقلابي كبير و فقيد - را بر عهده گرفت و تاثيري بس شگرف بر انديشه هاي او گذاشت . انديشه هايي كه با وجود زندگي كوتاه فانون چراغ راهي شد براي او و نسلهاي آينده انقلابي در سرتاسر جهان
همچنين در سال 1939 با لئوپولد سدار سنگولد شاعر نامدار سنگالي آشنا شد و اين آشنايي و همراهي نيز از عوامل تكوين شخصيت سزر به شمار ميرود . تكويني كه از سزر مردي براي حضوري هميشگي در جبهه آزادي خواهي و برابري طلبي ساخت .
حاصل اين آشنايي نيز چاپ كتابي به نام دفترچه بازگشت به زادگاه بود كه اولين مكان به كار بردن واژه معروف سياه وارگي از سوي وي بود . واژه اي كه به دركي درست از وضعيت سياه بودن در اروپاي آن روز اشاره ميكند . واژه اي كه د رواقع به فهم بهتر وضعيت سياه بودن در جامعه اي كه سياهان مورد استعمار و استثمار سفيدان قرار ميگيرند ميانجامد . سزر با وضع اين واژه در واقع به اين سخن روسو عامل بود كه : (( به مردم راه را نشان ندهيد . برايشان برنامه كار وضع نكنيد . به انها فهميدن بياموزيد . خودشان راه را خواهند يافت و برنامه كارشان را خود وضع خواهند كرد.)) . در واقع اين يكي از اصلي ترين نقشهاي سزر در رستاخيز افريقا بود . نقش آگاهي بخشي در فهم درست شرايط
در سالهاي جنگ دوم جهاني يكي از عظيم ترين فعاليتهاي روشنفكري سزر شكل گرفت . او و همسرش در كنار ساير روشنفكران مارتينيكي در كنار ادبيات مقاومت بدون در نظر گرفتن شرايط منع فعالان و فعاليت سانسور چيان منع كننده به دفاع از هويت مارتينيكي خود پرداخت .
امه سزر در سال 1945 با حمايت حزب كمونيست فرانسه به عنوان نماينده فوردوفرانس در مجلس نمايندگان فرانسه انتخاب شد و 48 سال با حمايت مردم و آراي ايشان در اين مقام باقي ماند . همچنين او مدت 56 سال شهردار فوردوفرانس بود و توسط مردم اين شهر به پاپا سزر ملقب شده بود .
بالاخره امه سزر با نام كامل امه فرناند ديويد سزر در سن 95 سالگي در تاريخ پنج شنبه 17 آوريل 2008 ، 29 فروردين 1387 در زادگاهش در بيمارستان پير زوبا كوئينتن فوت كرد .
امه سزر مانند مرد مورد ستايشش يعني ژان پل سارتر نمايندگان روشنفكران سياسي و سياست مداران روشنفكر بودند كه لحظه اي دغدغه خود يعني بهبود وضعيت انساني عدول نكردند . سزر تا پايان عمر بر ضد استعمار بودن خود تاكيد داشت و به دليل قوانين استعماري كه شخص ساركوزي در مجلس به تصويب ميرساند نه تنها در جريان انتخابات 2007 از او حمايت نكرد، بلكه با حمايت از رقيب او يعني بانو سگولن رويال كانديداي حزب سوسياليست فرانسه بر مشي برابري طلبي و آزاد منشي خود مهر تائيدي شد . او حتي ساركوزي را كه به حق پادوي امروزين امپرياليسم امريكا در اروپا مينامندش به حضور نپذيرفت تا حتي چهره اين عنصر عمله استعمار را نيز نديده باشد . سزر تا آخر عمر نسبت به مسائل جهان و بطور اخص جهان سوم بسيار هشيارانه عمل مينمود و در گاههاي حساس حمايت بي دريغش را از اين گونه جنبشها اعلام مينمود . او يكي از پيام آوران رهايي و آزادي و برابري براي جهان سوميهاي تحت سلطه بود . روشنفكري كه پيامبر جامعه خويشتن بود
سزر به حق به تعبير شريعتي يكي از پيام آوران قرن بيستم بود كه پيام آزاد منشي و برابري طلبي و بازگشت به گوهر وجودي را به گوش جهانيان رساند .
او در مجموع چهارده اثر در زمینه شعر، جستار و نمایشنامه منتشر کرده و در دهها سمینار و کنفرانس بین المللی سخنرانی کرده است . آثارش به بسیاری زبانها از جمله انگلیسی اسپانیولی، آلمانی و فارسی نیز ترجمه شده است. از او و دربارۀ او تا به حال شش اثر در ایران منتشر شده است از جمله " برگی از بازگشت به سرزمین مادری"و همچنين فصلي در كنگو .
معلم شهيد دكتر علي شريعتي كه خود نقشي بي بديل در اگاهي بخشي به توده هاي اين سرزمين داشت در باره امه سزر چنين ميگويد : اينها (امه سزر و امثال او) انقلاب را در شعور زمان خويش و وجدان و ادارك جامعه خويش و بينائي و آگاهي مردم خويش برپا كرده اند و اين تمام رسالت آنهاست .
منابع :
كتاب بازگشت به خويشتن دكتر علي شريعتي
_________________________

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday, April 20, 2008

كارگر ؛ قرباني دولت نهم

نقل است كه مولي الموحدين علي ابن ابي طالب خود كار كارگري ميكرده و قنات ميكنده است . كارگر در فرهنگ ديني ما جايگاهي بس والا دارد . مزد كارگر را قرار است قبل از خشك شدن عرقش داد و جايگاه والاي كارگر در نزد رسول گرامي اسلام براي اهل دانش و خوانش امري مسلم و مبرهن است .

اما دولت نهم كه مدعاي عدالت محوريش گوش فلك را كر كرده است در اقدامي بر خلاف تمام موازين قوانين كار و همچنين بر خلاف قانون اساسي اقدام به تغيير شوراي عالي كار داده است . شورايي كه بايستي بر اساس اصل سه جانبه گرايي اداره شود و از هر سه طرف هر كدام سه نفر (سه طرف يعني كارگران ، كارفرمايان و دولت كه قرار است تنظيم كننده روابط اين دو با يكديگر باشد) در اين شورا حضور داشته باشند . اما بر اساس مصوبه هيات وزيران اعضاي حاضر از دولت از سه نفر به پنج نفر افزايش ميابد تا وزير رفاه و تأمين اجتماعي و رييس موسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران نيز در اين شورا عضو شوند . امري كه اولا مخالف مصرح ماده 95 سازمان بين المللي كار ILO و چنين انتخابي بر خلاف نص صريح قانون اساسي كشور است .

قرار بود مجلس در راس امور باشد . اما ظاهرا با ابتكار حضرات مجلس اصولا كف امور هم نيست و اصولا نبايد از چنين تغيير شگرفي در ساخت مديريتي كارگري ايران مطلع باشد . هيات وزيران دولت نهم خودسرانه و با دور زدن مجلس چنين تصميمي را گرفته و حال نميدانم چه گونه ان را به قانون تبديل كرده است . قانوني كه ظاهرا لازم الاجرا براي شوراي هاي عالي كار است .
به راحتي با يك مصوبه بر خلاف نص صريح قانون در اين مملكت حق كارگران را ضايع ميكنند و بعد مدعي عدالت پروري هم ميشوند .

با تصويب اين تغيير اگر تا به حال كارگران در هيات سه جانبه كمترين تاثيري در تعيين سرنوشت و وضعيت كاري خود داشتند امروز حتي همين حق را هم از دست دادند تا قدرت محوران دولت نشين به راحتي با توجه به برتري عددي خود در اين شورا حرف خود را به كرسي بنشانند . بايد ظاهرا كارگران هم به بله قربان گوياني تبديل شوند كه تنها مجيز دولتيان را ميگويند . ترس دولتيان از كارگران و مستقل شدنشان كاملا مشهود است . چند سالي كه با جنبش هاي مستقل كارگري برخورد ميشود و نميگذارند كه اين جنبشها آزادانه به فعاليت صنفي خود بپردازند . امروز تعداد كارگران زنداني در ايران نيز رقم كمي نيست .
اما جنبش كارگري ايران با تمام وجود براي حق حيات و زندگي آزادانه و برابر خود با ديگر شهروندان مبارزه ميكند . چه آقايان بخواهند و چه نخواهند . اين حق خداوندي را كسي حق گرفتن از كارگران ندارد .
كوس عدالت محوري از سويي است و اين گونه اقدامات ضد عدالت و ضد كارگر از سويي ديگر . اين تضاد چگونه از سوي مسئولان زيربط پاسخ داده ميشود خدا عالم است .
در آستانه 1 مي روز جهاني كارگر اينگونه حقوق كارگران را ضايع ساختن و ايشان را به مطيعان دولت مردان و صاحبان قدرت تبديل كردن چه معنايي ميتواند داشته باشد ؟ بعيد ميدانم معنايي كه از اين حركت به چشم ميآيد امري نيكو باشد . بعيد ميدانم
_____________________________
ملت ايران توقع دارند قاتل يا قاتلين كشته شدگان حادثه شيراز هر چه سريعتر به مردم معرفي شوند تا ديگر كسي جرات نكند اينگونه با جان مردمان بازي كند و اينچنين به قتل هموطنان عزيزمان بپردازد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, April 16, 2008

دلم براي صداي كودكان شوش تنگ شده

هنوز خانه كودكان در شوش بسته است . هنوز وقتي به مقابل اين خانه ميروي با دري بسته روبرو ميشوي . دري كه هر بار مراجعه ميكردي شور و شوق و عشق بود كه از ان بيرون ميآمد و كودكان عزيز بودند كه ميآمدند . كنار مجموعه را خراب كرده اند . در را بسته اند . احتمال غصب خانه بچه ها توسط شهرداري ميرود . مگر اصلا مالكيت به داشتن سند است ؟ اين مكان سابقا مزبله شهرداري بوده است . امروز به يكي از مكانهاي فرهنگي منطقه تبديل شده است . در ان سمت و در امتداد مكان خانه كودك شوش 1- مهمانسراي كودكان شهيد شوانلوپور 2- دبستان پسرانه شهيد محمد منتظري 3- دبيرستان دولتي پسرانه برادر شهيد همت علي قرار دارد .
بعد از همه اينها هم و البته پس از دو گاراژ بار پارك شوش قرار دارد .
از آقايان شهرداري ميپرسم ؟ مگر كودكان و فعالين حوزه كودك نبودند كه مزبله شما را تبديل به مكاني فرهنگي كردند ؟ از 5 سال پيش به اين سو اين كودكان و فعالين اين حوزه بودند كه به آن منطقه آبرو دادند . من به جاي مسئولان خانه كودك شوش باشم اصلا ادعاي مالكيت ان ملك را ميكنم .
آقايان ! يعني كودكان حق داشتن يك خانه براي خود را ندارند ؟ كودكان مظلوم جنوب شهر ، شوش و حوالي آن و بازار يعني محروم ترين كودكان اين شهر حق داشتن مكاني براي بازي را از ديدگاه شهرداري محترم منصوب از سوي آقاي قالي باف و شركا ندارند ؟ يعني در اين كشور مدعي عدالت كودكان جنوب شهر حق بازي و تفريح و داشتن حداقل امكانات و آموزش را ندارند ؟ اين بي عدالتي را چه كسي در اين كشور جوابگو ست ؟
خانه هاي كودك مانند شوش و يا خانه كودكان كار مولوي يا بازار يا امثالهم محل آموزش زندگي و مهارتهاي آن به كودكاني است كه آسيب ديده اجتماعي اند و به اين مراكز پناه مياورند . بستن خانه كودك شوش يعني در شوش كودكان حق آموزش ديدن ندارند . يعني در تهران كودك براي مسئولان مهم نيست . يعني فرزندان ايران ، اين الطاف الهي را آقايان به هيچ ميگيرند . كمي رحم به خداوندي خدا خوب چيزي است . كمي انصاف . كمي انصاف
دلم براي صداي كودكان شوش تنگ شده . وقتي از روبرويش رد ميشدم صداي زندگي را ميشنيدم . اما امروز ! خدايا مددي
________________________
۳nfr۲.JPG

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday, April 14, 2008

دیگه چه طوری تو رو بچه ها نیگا کنیم ؟

وقتی خبر بدی میرسد انگار دنیا روی سر آدم هوار میشود خانه کودک شوش تعطیل شد . خبر مانند پتک بر ملاجم خورد . سال 86 و نوروز و کودکان عزیزم در خانه کودک شوش . عشق و شور و کودکی و خنده و شادی . بارها گفته ام وقتی به میان این کودکان میآیم تمام غصه هایم میرود و من میمانم و این عزیزان . دلم میسوزد از این همه بی رحمی مسئولان
کودکان را آواره کردن بی انصافی میخواهد . کودکانی که می آمدند و به دست داوطلبانی گمنام که انسانیت را نمایش میدادند و انسان بودن را نمونه اند آموزش میدیدند و میرفتند . کودکانی که میآمدند و میرفتند
زهرا کوچولوی عکس بالا دختر کوچکی است تحت پوشش موسسه مهرایرانیان . صد ها زهرا کوچولو و علی کوچولو و امیر کوچولو و کوچولوهای دیگه امروز دیگه خونه ندارن . مونده خانه کودک مولوی و بازار . انسان بی رحم چه انسان بدی است . مدتها در خانه کودک مولوی به بچه ها گفتیم رحم چیز خوبی است . الان چی بگیم ؟ رومون میشه تو روشون نیگا کنیم ؟؟؟
دلم میگیرد از این همه بی انصافی و بی رحمی . خانه کودک شوش نه خانه اقدام بر علیه امنیت ملی است نه با حکومت کاری دارد . کودکانند و فن زندگی را آموختن . عده ای کودک اند و عاشق و پر شور .
یادم نمیآید از کسی التماس کرده باشم . اما برای این عزیزترینانم التماس میکنم . از مسئولین التماس میکنم خانه کودک شوش را به کودکان برگردانند .
وقتی به کودکان رحم نمیکنند چه توقعی بابت رحم به دیگران داریم . دلم میگیرد از این همه بی انصافی .
در دولت مدعی عدالت محوری کودکان نیز مورد ظلم واقع میشوند و خانه بازی و عشق و شورشان ستانده میشود به بهانه تعریض خیابان . به بهانه استفاده . در دولت مدعیان این ظلم علنی بی انصافی بس شگرف میخواهد .
دلم گرفته از این همه بی رحمی
آقایان ! عیدی دادید به کودکان خانه شوش ؟ پارسال جشنشان پر از شور بود و امسال ... . بد کردید . اگر بحث تعریض بود با خانه کودک نباید چنین میکردید . مسئله کودک دیگر مسئله سیاسی و امنیتی و ... نیست . مسئله کودک است . عشق است و شور و محبت و اخلاص . بد کردید آقایان
_____________________
____________________
___________________
خطبه و درد یک برادر در داغ حبس برادری دگر . هر دو خادم اسلام و ایران
__________________
_______________
مرجع مظلوم ما زمانی قائم مقان رهبری نظام بود . حق طلب است این مرد . برای آزادی و عدالت با اعتقاد به تشیع علوی میگوید . کاش آقایان کمی گوش شنوا داشتند
___________________
خبر فوری :::
خلاصه اینکه جنبش جهاد اهل سنت ایران که معلوم نیست که هستند مسئولیت فاجعه خون بار شیراز را بر عهده گرفته اند . خاطره تلخ انفجارهای پی در پی عراق در ذهن ایرانیان هست . نکند که این انفجارها تکرار شود ؟ نکند که برادر کشی در ایران رایج شود ؟ میترسم از برادر کشی میان مسلمین . در عراق شده کاش دیگر در هیچکجا نشود

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday, April 7, 2008

مرد آزاد را بند نشايد

شايد روز اولي بود كه پس از آزادي به جبهه مشاركت رفته بودم تا هم عزيزان مشاركتي را ببينم و هم از زحمت آمدن ايشان به خانه ما و دلداري دادن پدر و مادرم تشكر كنم . در حال صحبت با بزرگان عزيز بودم كه روحاني بزرگواري وارد شد . هادي قابل گرامي بود آن عزيز . 40 ماه زندان بريده بودند برايش و جمعه اش بدرقه شده بود به سوي قم و زندان دادگاه ويژه . اما گفته بودند برو و بعدا بيا . و خودش شاد از اينكه بار ديگر در ميان فرزندان مشاركتي اش است و ما هم شاد كه قابل عزيز آزاد است . اتفاقا به ايشان گفتند كه من هم بندي بودم و چقدر خنديديم از رهايي . هم من و هم او . بعد در گوشه اي فرشي انداخت و سجاده اي و قامت بست براي نماز و عبادت خالقش كه هر چه ميكند براي او و براي عبادت او ميكند
اما امروز دوباره خبر ميشنوم كه هادي قابل عزيز براي گذراندن 40 ماه حبس به زندان رفته است . عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت كه آبرو و مال و جانش را براي ادامه روند اصلاحات در چهارچوب قانون اساسي كه ميثاق ملي است به جرم دفاع از اصلاحات و دموكراسي و جمهوريت به زندان افتاد . چهره خندانش و خلق نيكويش از يادم نميرود .
آقايان دادگاه ويژه ! روحاني نيكو خلق مشاركت را رها كنيد . قابل بزرگي براي فرزندان اصلاح طلب است . شايد هم او و هم ما به يكديگر در روش نقد داشته باشيم . اما حبس قابل بي انصافي است آقايان . مرد آزاد را بند نشايد
دلم گرفت از اين به بند انداختن . از اين حبس . زندان . زماني كه در ايران براي هادي قابل با آن سوابق درخشان جا نباشد و او را زندان خانه باشد ديگران را كجا ميهمان باشد ؟
حبس هادي قابل نشانه اي بسيار نااميد كننده است . آقايان دستگاه قضايي ظاهرا با شروع سال جديد برخوردها را شدت داده اند . حبس قابل را اميدوارم كه آغازي بر پايان ماه عسل زير حكمها و زير وثيقه ها نباشد كه اگر باشد ...
كاش قابل آزاد بود . كاش بندي نبود . كاش . كاش . كاش
_____________________________
_____________________________
_____________________________
يدالله سحابي را به جرات ميتوان گفت يكي از پيشگامان روشنفكري ديني در ايران معاصر است . خلقت انسان در قران او و تطبيق انديشه قرآن با مباحث تكامل بزرگترين خدمت در راستاي دفاع از قران در برابر هجمه ماترياليسم بود . پيرمرد معلمي بزرگ بود براي همه اهل انديشه و دين كه از برخورد و انديشه سنتي گذر كرده اند و با ديدي نو و روشنفكرانه با ديانت برخورد ميكنند . سه يار گرامي يعني يدالله سحابي و مهدي بازرگان و سيد محمود طالقاني بزرگان انديشه ديني روشنفكرانه در ايران معاصر اند.
مقام رهبري جمهوري اسلامي در زمان رحلت اين مرد بزرگ پيامي با اين مضمون صادر كرد :
بسم الله الرحمن الرحيم
درگذشت مرحوم مبرور آقای دکتر يدالله سحابی رحمه الله عليه را به همه فرزندان محترم و به خاندان گرامی ايشان تسليت می گويم .
اين شخصيت کهن سال علمی فرهنگی و سياسی سال های درازی را با مجاهدت و جديت به تلاشی صادقانه در راه آنچه بدان باور داشت مصروف کرد.
همت اصلی او گماشته شده بود اولا بر زدودن تهمت ناسازگاری دين و علم که انگيزه های منحرفی موجب طرح مکرر آن از سوی عناصری می گشت و نيز برمردود شمردن پندار جدائی دين از سياست .
در بخش هايی از سال های متمادی اين مجاهدت طولانی وی به شيوه های فرهنگی و دربخش های ديگری به شيوه های سياسی روی می آورد. و سال ها زندان در رژيم ستم شاهی هزينه ی اين اقدام بااهميت بود.
مرحوم دکتر سحابی مردی باايمان باحقيقت خوش روحيه و مقاوم بود. در دوران نظام جمهوری اسلامی پس از مقطعی که وی از قوای مجريه و مقننه خارج شد اختلاف برخی از ديدگاه هايش با مسئولان کشور وی را به وادی بی انصافی و غرض ورزی سوق نداد. اومردی ديندار و متعبد و درست کردار بود.
از خدای متعال مسئلت می کنم که رحمت و فضل خود را بر روح او ارزانی فرمايد و دورانی را که او در آن بسر می برد برای او دوران آسايش و برخورداری از مغفرت الهی قرار دهد.
بمنه و کرمه
سيدعلی خامنه ای
۸۱.۰۱.۲۴
حال امروز جلوگيري از برگزاري مراسم اين مرد بزرگ توسط وزارت اطلاعات چه معنا و مفهومي ميتواند داشته باشد ؟؟؟

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سگانه يا گرگانه ؟

آواز سگ ها :
زمين سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاريك و توفان خشمناك است
كشد مانند گرگان باد زوزه
ولي ما نيكبختان را چه باك است ؟
كنار مطبخ ارباب ، آنجا
بر آن خاك اره هاي نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است ، و آنگاه
عزيزم گفتن و جانم شنفتن
وز آن ته مانده هاي سفره خوردن
وگر آن هم نباشد استخواني
چه عمر راحتي دنياي خوبي
چه ارباب عزيز و مهرباني
ولي شلاق !‌اين ديگر بلايي است
بلي اما تحمل كرد بايد
درست است اينكه الحق دردناك است
ولي ارباب آخر رحمش آيد
گذارد چون فروكش كرد خشمش
كه سر بر كفش و بر پايش گذاريم
شمارد زخم هايمان را و ما اين
محبت را غنيمت مي شماريم

خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف كلبه بي روزن شب
شب توفاني سرد زمستان
زمستان سياه مرگ مركب


آواز گرگ ها :
زمين سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاريك و توفان خشمناك است
كشد مانند سگ ها باد زوزه
زمين و آسمان با ما به كين است
شب و كولاك رعب انگيز و وحشي
شب و صحراي وحشتناك و سرما
بلاي نيستي سرماي پر سوز
حكومت ميكند بر دشت و برما
نه ما را گوشه گرم كنامي
شكاف كوهساري سر پناهي
نه حتي جنگلي كوچك كه بتوان
در ان آسود بي تشويش گاهي
دو دشمن در كمين ماست دائم
دو دشمن ميدهد ما را شكنجه
برون : سرما ،‌درون : اين اتش جوع
كه بر اركان ما افكنده پنجه
دو ... اينك ... سومين دشمن ... كه ناگاه
برون جست از كمين و حمله ور گشت
سلاح آتشين ... بي رحم ... بي رحم
نه پاي رفتن و نه جاي برگشت
بنوش اي برف ! گلگون شو ، بر افروز
كه اين خون ، خون ما بي خانمان هاست
كه اين خون ، خون گرگان گرسنه است
كه اين خون ، خون فرزندان صحراست
درين سرما ، گرسنه ، زخم خورده
دويم آسيمه سر بر برف چون باد
وليكن عزت آزادگي را
نگهبانيم ، آزاديم ، آزاد

- كداميك ؟ چون سگان ذليل لطف ارباب و تمكين به طاغوت ارباب و يا چون گرگان نگهبان عزت آزادگي و مقاومت چون كوه در برابر باد ؟ در زندگي انتخاب با خود ماست . بايد انتخاب كنيم . انتخاب .
- سگانه يا گرگانه ؟ كداميك ؟
زندگي مردانه كردن سخت است . مرد بودن و آزاد بودن سخت است . زماني كه اين شعر را كه اثري جاويدان است از اخوان ثالث فقيد در سالنامه 1386 روزنامه اعتماد صفحه 68 خواندم با خود گفتم كه شرمگين ما بي شرفها كه آزادي را پاي نميداريم به ذلالتي سگي تن ميدهيم . شرمگين ما بي شرفها
__________________
يدالله سحابي به اعتراف دوست و دشمن يكي از نگهبانان عزت آزادگي و شرف مردانگي بود . ششمين سالگرد عروجش را به سوگ مينشينيم . يادش گرامي كه حتي دشمنانش هم در برابرش كلاه از سر برداشتند و تمام قد احترامش كردند

مراسم بزرگداشت ششمین سالگرد درگذشت دكتر یدالله سحابی روز پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه برگزار می‌شود.
این مراسم از ساعت 30/16 در حسینیه ارشاد برگزار می‌شود
فرزند برومند و از حق داران جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي ملت ايران مهندس عزت الله سحابي عزيز كه ميتوان گفت پدري است براي همه فعالان مذهبي و غير مذهبي ايران زمين . به احترامش كلاه از سر بر ميداريم و ياد پدر بزرگوار و فقيدش را گرامي ميداريم
مهندس بازرگان ، دكتر سحابي و دكتر احمد صدر حاج سيد جوادي در مجلس اول . پشت سرشان آقاي خامنه اي و فكر ميكنم آقاي دكتر آيت ديده ميشوند
اين پير را ، اين مرد را كه سير تكاملي انسان در قرانش فريادي در اثبات حقانيت كتاب الله و مبارزات آزادي خواهانه و عدالت طلبانه اش نشانه اي بر يك استاد بزرگ مذهبي . سحابي يك نمونه و الگوي بارز روشنفكري ديني بود . يادش گرامي و راهش پر رهرو باد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, April 5, 2008

مطبوعاتي هاي بي انصاف - دانشجويان مظلوم

هميشه رسم است در روزهاي اخر سال روزنامه ها و مجلات ويژه نامه هايي به چاپ ميرسانند و در ان مهمات انچه در سال گذشته روي داده را مرور ميكنند . آنچيزي كه براي ايشان جذاب بوده و يا امري كه ديدگاه خاص ان نشريه يا روزنامه خاص را نمايندگي ميكند
امسال هم سه تفنگدار مطبوعاتي اصلاح طلبان چنين كردند . به سبق سابقه قبلي دست به چاپ ويژه نامه هايي زدند . اما خب ! به هر حال اين ويژه نامه ها هر سال با ويژه هاي امسال همشهري و ايران و ديگر رسانه هاي به قول خودشان اصولگرا تفاوتهايي اساسي داشت و اصولا اخبار و مطالب مربوط به فرودستان و كساني كه در سال ماضي حقشان ضايع شده و با ايشان برخورد قضايي يا اطلاعاتي شده و به حبس و زندان رفته اند را كار ميكرد . و در اين ميان اخبار مربوط به پياده نظام اصلاح طلبان در هميشه عمل اجتماعي يعني جنبش دانشجويي و دانشگاه را
اما امسال
امسال دوستان اصلاح طلب با قدري بيش از قدري بي انصافي و بي لطفي جنبش دانشجويي را كه هميشه در كنار اصلاح طلبان بوده و هرگاه حقي از رسانه اي اصلاح طلب ضايع شده از ان رسانه دفاع كرده اند را از ياد بردند و انگار نه انگار كه در سال 1386 هجري شمسي
در تاريخ 18 تير ماه 16 تن از بچه هاي تحكيمي و ادواري بازداشت شدند و يك ماهي در بند 209 بازداشت بودند
در آذر امسال بيش از 30 دانشجو در آستانه و پس از 16آذر بازداشت شدند و از دو ماه تا ... (معلوم نيست چون هنوز برخي در بند هستند) زندان اوين و بند 209 را تحمل كردند
سه يار پلي تكنيكي همچنان در بند اند
و
...
اما
اما رسانه هاي محترم اصلاح طلب اينگونه در مورد دانشگاه به مطلب سازي و كار پرداختند
روزنامه كارگزاران ذيل بخش انديشه خود به مباحث علمي يا بحث هميشگي انقلاب فرهنگي پرداخت و اين عناوين را كار كرد
- علم جاي ديگري است
- ميخواستيم تعادل ايجاد كنيم . روايت غلام عباس توسلي از انقلاب فرهنگي و احياي علوم انساني كه در ان تيتر مربوط به اين مسئله كه آقاي مصباح و روحانيون هوادار انقلاب فرهنگي ميخواستند بفهمند كه جامعه شناسي و ساير رشته هاي مدرن علوم انساني چيست
- استادان ايراني خارج از كشور چه ميكنند . كه بعد به اين نتيجه مهم ! و حياتي ! برسند كه ايشان در حال تحقيق و تدريس و مطالعه هستند . ( استاد دانشگاه اگر اين كارها را هم نكند آنهم در شرايط آزاد كشورهاي دموكراتيك پس چه بايد بكند ؟؟؟!!!)
- آئين دانشجويان و دانشگاه . به ياد مرحوم ايرواني و عباس اردوبادي بنيانگذاران اولين نشريه دانشجويي دانشگاه تهران كه بيشتر وجه علمي دارد البته با مشي آزاد منشانه . ظاهرا سالهاست كه در دانشگاهها نشريه اي چاپ نميشود كه دوستان اصلاح طلب به سراغ آنان رفته اند . شايد هم ياد اموات بي خطر است . والله اعلم
- دانشجو ، دانشگاه ، حقيقت - پديدار شناسي آكادمي در ايران از مراد فرهادپور
روزنامه وزين اعتماد هم لطف نموده و مطالبي را اختصاص داده اند كه دو گفتار در باب روشنفكري و علوم انساني اختصاص يافته وبطور مستقل در باب دانشگاه و آنچه بر ان ميگذرد چيزي براي عرضه ندارد
روزنامه اعتماد ملي يا در حقيقت رسانه شيخ مهدي كروبي كه مدعي بزرگ اصلاح طلبي هم هست نيز هيچ مطلبي در اين باب ندارد .
خب ! اين كارنامه سه بازمانده از روزنامه هاي اصلاح طلب . بايد چه گفت ؟ دانشجويان بسيار در سال گذشته زندان رفتند و مصيبت كشيدند .
از آقايان مطبوعاتي مدعي اصلاح طلبي و حقوق بشر ميپرسم . آيا دانشجويان زنداني و بازداشتي و ذكر اين مصيبتها براي تذكر خلائق و ثبت در تاريخ ايران زمين حق حتي يك صفحه هم نداشتند ؟
انصاف و وجدان بايد پاسخ دهد
ولي حضرات مدعي اصلاح طلبي بدانند كه اصلاحات مديون جنبش دانشجويي است .
انصاف و وجدان خوب چيزي است به خدا
حضرات اصلاح طلب ! نخبه گرايي بيش از حد باعث شده كه در سيكل بسته خودتان گرفتار آمده ايد و چشمانتان را به بيرون بسته ايد . بايد چشمانتان را باز كنيد . قصه جامعه ايران قصه ديگري آقايان و بانوان محترم اصلاح طلب !
__________________
باز خدا بچه هاي روز را خير بدهد كه حركتي كردند

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin